آیا کتاب را خوانده‌اید؟
آیا کتاب را خوانده‌اید؟
می‌خواهم بخوانم
می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن
در حال خواندن
خواندم
خواندم
می‌خواهم بخوانم می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن در حال خواندن
خواندم خواندم
آیا کتاب را دوست داشتید؟
آیا کتاب را دوست داشتید؟
دوست داشتم
دوست داشتم
دوست نداشتم
دوست نداشتم
دوست داشتم دوست داشتم
دوست نداشتم دوست نداشتم
می‌خواهم بخوانم 0
در حال خواندن 0
خواندم 0
دوست داشتم 2
دوست نداشتم 0

به مجلس ختم خواهرم خوش آمدید

امتیاز محصول:
(هنوز کسی امتیاز نداده است)
ویژگی‌های محصول:
کد کالا:
132029
شابک:
9786007642429
نویسنده:
انتشارات:
موضوع:
شعر ایرانی
جلد:
شومیز
قطع:
رقعی
تعداد صفحه:
54
وزن:
78 گرم
قیمت محصول:
50,000 ریال
موجود نیست
درباره به مجلس ختم خواهرم خوش آمدید :
درباره کتاب:

این مجموعه بر اساس اتفاقات مستند و بر مبنای حوادث واقعی نوشته شده است . مبنای سرایش تمام قطعات ظلم به زنان در محدوده ی جغرافیایی آسیاست . بیشتر قطعات این کتاب به زنان عربستان پاکستان و افغانستان می پردازد کشورهایی که در آن زنان حتی از حق تحصیل و حضور در اجتماع به صورت طبیعی محروم اند . قطعات با زبانی ساده بی آلایش و همه فهم در تلاش اند تصویری تلخ و عریان از وضع اسفناک زنان در این کشور ارایه دهند و تلنگری باشند به وضع موجود.

از متن کتاب:
دختری در محله ماست که تا حال
درب خانه را محض کسی باز نکرده
از شش سالگی اش تا حال
کسی رویش را ندیده
همه می گویند صدای زیبایی دارد
وقتی در خانه می خواند
اما
از این همه کسی صدایش را نشنیده
کسی نیست بداند موهای دختر تا کجای کمرش می رسد
یا بداند دختر از چه رنگی خوشش می آید
شش برادر دارد دختر که مثل میله های زندان
جلویش می ایستند وقتی می خواهد از خانه بیرون بزند
کسی از شما اگر دیدش بگویدش
همیشه می خواستم تنها برادرت باشم
که بدانم چه رنگی بیشتر به تو می آید
مویت را می بافتم که بدانم تا کجای کمرت می رسد
می شدم بال برایت و هیچ وقت
صدایم را برایت بلند نمی کردم
می شدم کسی که همیشه دلتنگ دیدارش می شدی
اگر او را دیدید بگویید از خانه فرار نکند
قندهار این روزها امن نیست
من دیده ام با دختران بی برادر چه کرده اند
             .........................

اینجا بامیان اینجا مکتب صنم صبح امروز تمام ما را خداحافظ گفت ما گریه کردیم بر صنم که نمی خواست شوهر کند یازده سالگی اش را می خواست درس بخواند گفت من عروس نخواهم شد حتی اگر بمیرم ما ترس برمان داشت کسی در دل ما دائم خواست بداند فردا چه خواهد شد دیرتر فردا شد خبر رسید و ما همه دست به دعا برداشتیم و گفتیم کاش هیچ خانه ای مرگ موش نداشت...