در قرآن، اسمِ بعضی پیامبران آمده است؛ اسمِ بعضی غیرپیامبران هم، چه صالح و چه طالح آمده است... صلحا عاشقِ حضرتِ باری هستند... اما حضرتِ حق، بعضی را خودش هم عاشق است... عاشقیِ خدا توفیر دارد با عاشقیِ ما... خدا عاشقی است که حتی دوست ندارد، اسمِ معشوقش را کسی بداند... به او می گوید، رجل! همین... مرد!... همین... می فرماید و جاءمن اقصی المدینه رجل یسعی... جای دیگر می فرماید و جاءرجل من اقصی المدینه یسعی، یعنی این دو تا رجل با هم فرق می کنند... یکی می آید موسای نبی را نجات می دهد... قوم بنی اسرائیل را در اصل نجات می دهد...
دیگری هم قومی را از عذات نجات می دهد... اسم ش چیست؟ اسم شان چیست؟ نمی دانیم... رجل است...
در دنیای مدیریت صاحبنظران مختلفی هستند و گاه نگاه آنها کاملا با یکدیگر متناقض است هنری مینتزبرگ متفکری دلنشین با ذهنی بینظیر است که حرفها و آرای او حاصل سالها مشاهده و تعمق روی بهترین سازمانهاستppمینتزبرگ متفکری است که نهتنها سازمان را میشناسد انسان و جامعه را نیز میفهمد و دغدغهی اصلی او زندگی بهتر برای جامعه است دیدگاههای او فراتر از زمان خود است و در زمانهای که سازمانهای امروزی حواس ما را از کار انداخته چشمهی اشراق را در نهاد ما خشکانیده و رهایی از مسال جاری زندگی اجتماعی را برایمان مشکل کرده است اندیشههای او میتواند راهگشا باشد او متفکری است که بسیاری از ساعتهای عمرش را در دل طبیعت میگذراند از این رو ذهنی دگراندیش و همآوا با ارغنون طبیعت دارد شاید این یکی از دلایلی باشد که خوانندگان آثار مینتزبرگ احساس میکنند سخنان او با طبیعتشان یعنی طبیعت انسان سازمان و جامعه سازگارتر است و نسیمی از آرامش برای آنان به همراه دارد
تابستان سال 1793 است و روزهای متی کوک به زندگی در کنار مادر و پدربزرگ، کار در قهوهخانهی خانوادگی و رؤیای گسترش آن میگذرد. اما ناگهان خیابانهای فیلادلفیا با پشه و شایعات تب زرد پر میشود. بیماری همهگیر میشود و زندگی و رؤیاهای متی را دگرگون میکند.
متی فرصتی برای عزاداری یا ناامید شدن ندارد. حالا رؤیاهایش رنگ تازهای به خود گرفته است: مبارزه برای زنده ماندن و ساختن یک زندگی تازه.