«چنین گفت زرتشت» اثری است که در آن نیچه به شیوهای بیبدیل، شاعرانه و فلسفی، انسان را به پرسشگری دربارهٔ خود و دنیای پیرامونش فرا میخواند. زرتشت، پیامآور این کتاب، در جستجوی حقیقت و آزادی از قیود کهن، از بلندای کوهها به انسانها ندا میدهد تا به جای پیروی از دستورات از پیش تعیینشده، خود را به عنوان خالق ارزشها و معناهای نو بشناسند. نیچه در این اثر با طرح مفاهیمی چون «اراده به قدرت» و «ابر انسان»، دنیای جدیدی از تفکر را پیش روی خواننده میگشاید. ترجمهٔ برجستهٔ داریوش آشوری، با دقت و زیبایی، این اندیشههای پیچیده را به فارسی آورده و به خواننده این امکان را میدهد تا در لایههای عمیقتر این اثر تأثیرگذار غرق شود. این کتاب، دعوتی است به بازنگری در مفاهیم بنیادین زندگی، اخلاق و آزادی انسان.
کتاب سووشون، رمانی نوشته ی سیمین دانشور است که نخستین بار در سال 1969 به انتشار رسید. این رمان جاودان به زندگی خانواده ای ایرانی در زمان اشغال کشور توسط نیروهای متفقین در جنگ جهانی دوم می پردازد. داستان در شیراز می گذرد؛ شهری که یادآور تصاویری از تخت جمشید، شاعران بزرگ، صوفی ها و کوچ نشینانی است که در گستره ای از هیاهوها و فراز و نشیب های تاریخی زندگی کرده اند. زری، همسر و مادری جوان است که علاوه بر مواجهه با آرزوی داشتن یک زندگی خانوادگی سنتی و نیاز برای یافتن هویت فردی، تلاش می کند تا به طریقی با همسر کمال گرا و سخت گیر خود کنار آید. دانشور در این کتاب با نثر جذاب و دلپذیر خود، تم ها و استعاره های فرهنگی را به کار می گیرد. رمان سووشون، اثری منحصر به فرد است که چارچوب ها و محدودیت های زمانه ی خود را می شکند و نام خود را به عنوان یکی از ضروری ترین آثار برای درک تاریخ معاصر ایران مطرح می کند.
کتاب سفری فلسفی در جستجوی معنای زندگی در چهار بخش آرای چهار نویسنده و فیلسوف قرن نوزدهم و بیستم دربارۀ معنای زندگی را میکاود: تولستوی، ویتگنشتاین، سارتر و کامو. به گمان یووال لوری، مؤلف کتاب، هر یک از این چهار نویسنده جنبهای از اَبعاد مسئلۀ معنای زندگی را روشن کردهاند. تولستوی با کتاب اعتراف من (یا، اعترافات) و با رمان کوتاه مرگ ایوان ایلیچ معضل معنای زندگی را وارد ذهن و ضمیر انسانهای مدرن میکند. به باور تولستوی، نظامهای مابعدالطبیعی-الهیاتی قدیم که پشتوانۀ ادیان نهادینۀ غربی بودهاند دیگر برای کشف معنای زندگی به کار نمیآیند، چرا که انسان مدرن اعتقادش به جهانبینیهای دینی-مابعدالطبیعی را از دست داده است. بنابراین، برای کشف معنای زندگی باید به راه دیگری رفت. ویتگنشتاین معتقد است که معنای زندگی یا مفهوم جهان را نمیتوان در گزارههایی درستساخت و به زبان علمیِ توصیفی بیان کرد، بلکه معنای زندگی یا مفهوم جهان خود را نشان میدهد یا مینمایاند. این نوع ظهور معنای زندگی به آن جنبهای رازآمیز میدهد. سارتر، برخلاف تولستوی، معتقد است که زندگی به خودیِ خود معنایی ندارد تا ما به کشف آن برآییم. معنای زندگی را باید ابداع کرد. و از آن جا که چیزی به نام ماهیت یا طبیعت انسانی نداریم، هیچ قید و بند پیشینیِ الزامآوری برای ابداع معنای زندگی وجود ندارد. هر کس خود باید به زندگی خود معنا دهد. با کامو ما به آخرین بخش کتاب میرسیم. کامو از گم شدن معنا از ساحت زندگی خبر میدهد و نیز از پوچی زندگی بشری. اما این از نظر کامو به معنای آن نیست که باید از عصیان و مبارزه دست بشوییم. کتاب با مؤخرهای با عنوان «حکمت انسان تنگدست» (تعبیری برگرفته از کتاب جامعه در عهد عتیق) به پایان میرسد.
هرچند لوری به پرسشهای رایج در بحث معنای زندگی صریحاً اشاره نمیکند، در گزارش او از آرای آن چهار متفکر رد پای برخی از پرسشهای مهم در مسئلۀ معنای زندگی را میتوان پی گرفت: آیا معنای زندگی اساساً کشفشدنی است یا آفریدنی؟ اگر کشفشدنی است، به چه روشی میتوان آن را کشف کرد؟ اگر آفریدنی و جعلکردنی است، آیا برای ابداع معنای زندگی قید و بندی وجود دارد، یا هر معنایی را میتوان برای زندگی جعل کرد؟ نسبت معنای زندگی با اخلاق چیست؟ آیا معنای زندگی واحد است یا متعدد؟ آیا معنای زندگی همگان یکسان است یا معنای زندگی افراد میتواند متفاوت باشد؟ اصلاً ضرورتِ (منطقی یا اخلاقی یا روانشناختیِ) زندگی معنادار در چیست؟ چرا نتوان زندگیِ بیمعنا داشت؟
همانطور که هر مدیر و فرد حرفهای خواهد گفت، هیچ فرد یا شرکتی نمیتواند «همۀ کارهایش را به سرانجام برساند.»
هر بار فقط یک کار مهم را میتوانید واقعاً خوب انجام دهید؛ ازاینرو، بهتر است بدانید آن یک کار چیست.
برای همین سازمانهای موفق بر چند طرح معدود، که شاید تفاوت زیادی رقم بزند، تمرکز میکنند و طرحهای کم ضرورتتر را به بعد میسپارند.
نویسنده در این کتاب اشاره میکند که شیوۀ هدفگذاری اهداف مشخص و نتایج کلیدی (اوکیآر) چگونه به غولهای عرصۀ فناوری، از اینتل گرفته تا گوگل، کمک کرده است به رشدی سرسامآور دست یابند. اوکیآر مخفف اهداف و نتایج کلیدی است: نوعی شیوه نامۀ هدفگذاری مشارکتی برای شرکتها، تیمها و افراد.
اهداف و نتایج کلیدی دو جزء مکمل در فرایند هدفگذاریاند یکی اصول را مشخص میکند و دیگری چگونگی به کارگیریشان را، یکی چشمانداز را نشان میدهد و دیگری نحوۀ اجرای آن را. اهداف الهامبخش و متعلق به افقهای دوردستاند. نتایج کلیدی دردسترستر و شاخصهمحورترند.
اوکیآرها نه فهرستی از خواستههای جورواجورند، نه مجموع تکالیف پیش پاافتادۀ تیم؛ مجموعه اهدافیاند که به دقت گلچین شدهاند و توجه خاصی میطلبند و سبب پیشرفت کارکنان در وضعیت کنونی سازمان میشوند.
این شیوه فوایدی اساسی دارد. اوکیآر مهمترین کارِ هر سازمان را مشخص میکند. تلاشها را متمرکز و به افزایش هماهنگی کمک میکند. کارمندان را در مسیر تعیینشده نگه میدارد. اهدافِ مشخصِ بخشهای مختلف را به هم پیوند میدهد تا بدین طریق، به کل شرکت وحدت و قدرت ببخشد. در ضمن، اوکیآر رضایت کارکنان در محل کار را افزایش میدهد و نرخ نگهداشت آنها در سازمان را هم به شدت بالا میبرد.
در کتابِ اندازهگیری آنچه مهم است، جان دوئر طیف وسیعی از مطالعههای موردی را از زاویۀ دید اولشخص و از زبان راویانی همچون بیل گیتس نقل میکند.