تاریخ شفاهیلیلی گلستان
درباره کتاب:
این گفتگو چندین و چند هفته طول کشید. از نوار به روی کاغذ آمد. که بعد حروف چینی شد، ویرایش شد، خط زده شد، از نو نوشته شد، افزوده شد، خط زده شد و ... بالاخره تمام شد.
در تمام این مدت در شک و دودلی این سوال بودم که خواندن این حرف های من چه فایده ای برای خواننده دارد. مگر نه این که با خواندن هر نوشته ای باید چیزی به خواننده افزوده شود؟ پنجره ای به چیزی دیگر گشوده شود؟ تمام طول گفتگو، ویرایش و بازنویسی با یک جور دو دلی طی شد. دستنویسم را به دوستم پوران طاهباز دادم تا بخواند. مثل همیشه تذکرات مفیدی داد که به کار بستم. اما باز نگران بودم. حالا دلم را خوش می کنم به این که شاید با خواندن زندگی کسی که با پشتکار و جدیت و خوش بینی هدفش را دنبال کرده و کمابیش هم از نتیجه کارش راضی است، دل سرد جوانان امروز ما کمی گرم شود و بدانند می شود که بشود. اگر چنین شود، من را بس.
لیلی گلستان