آیا کتاب را خوانده‌اید؟
آیا کتاب را خوانده‌اید؟
می‌خواهم بخوانم
می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن
در حال خواندن
خواندم
خواندم
می‌خواهم بخوانم می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن در حال خواندن
خواندم خواندم
آیا کتاب را دوست داشتید؟
آیا کتاب را دوست داشتید؟
دوست داشتم
دوست داشتم
دوست نداشتم
دوست نداشتم
دوست داشتم دوست داشتم
دوست نداشتم دوست نداشتم
می‌خواهم بخوانم 4
در حال خواندن 0
خواندم 1
دوست داشتم 6
دوست نداشتم 0

وقتی اثر هنری بودم

امتیاز محصول:
(1 نفر امتیاز داده است)
دسته بندی:
داستان جهان
ویژگی‌های محصول:
کد کالا:
297360
شابک:
9786003675841
انتشارات:
موضوع:
داستان فرانسه قرن 20
زبان:
فارسي
جلد:
نرم
قطع:
رقعي
تعداد صفحه:
224
طول:
20.5
عرض:
14
ارتفاع:
1.5
وزن:
207 گرم
قیمت محصول:
1,600,000 ریال
افزودن به سبد خرید
افزودن
درباره وقتی اثر هنری بودم:

وقتی اثری هنری بودم در سال ۲۰۰۳ منتشر شد، رمانی با تلفیق مکاتب کلاسیک و مدرن و شخصیت‌هایی که نام‌های اساطیری و معاصر دارند. اشمیت در این رمان نشان می‌دهد که چگونه اندیشه به‌سان زندگی و طبیعت از درون به برون می‌رود، پیش از آنکه از برون به درون آید. و اندیشیدن در خلأ آغاز می‌شود و از تهی به پُری می‌رسد و می‌تواند بار دیگر در تهی فرو افتد. اشمیت معترض به هنرمندان معاصری است که با فرصت‌طلبی، بیشتر به تجارت آثار خود می‌پردازند و ارزشی برای هنر و مخاطبان خود قائل نیستند. او با لحن نیشخندآمیزی نگاه دیگران را بررسی می‌کند که، بدون توجه به محتوای یک اثر، پیوسته اجسامی بدون روح را برای کلکسیون‌های خود جمع‌آوری می‌کنند. داستان با ماجرای جوانی بیست‌ساله (تازیو) آغاز می‌شود که، در آستانه‌ی خودکشی، بر لبه‌ی صخره‌ای ایستاده و قصد دارد خود را به پایین پرتاب کند، اما ناگهان صدایی می‌شنود که از او بیست‌وچهار ساعت فرصت می‌خواهد.


برشی از رمان:
«او قربانی شده. بهتر بگویم، قربانی خطابه‌های عصر ما. به ما می‌فهمانند که ظاهر مهم است. پیشنهاد می‌کنند که چیزهای زیادی خریداری کنیم. اجناس جدید بازار را بخریم. باید ظاهرمان، لباس‌هایمان، غذاهایی که می‌خوریم، آرایشی که می‌کنیم، وسایل، اتومبیل، لوازم زیبایی، لوازم سلامتی، و موقعیت اجتماعی ما مناسب باشد. باید به سرزمین‌های دور سفر کنیم. عمل‌های جراحی انجام بدهیم. آدام هم مثل بقیه در دام این حرف‌ها گرفتار شد. او وقتی نمی‌توانست در میان این چهره‌های رنگارنگ خودش را پیدا کند، شیادی به او پیشنهاد داد چهره‌ی تازه و جذابی برایش بسازد که او با آن احساس خوشبختی کند. بعد هم فهمید که در این بن‌بست گیر افتاده. درست همان موقع بود که من با او آشنا شدم.»