آیا کتاب را خوانده‌اید؟
آیا کتاب را خوانده‌اید؟
می‌خواهم بخوانم
می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن
در حال خواندن
خواندم
خواندم
می‌خواهم بخوانم می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن در حال خواندن
خواندم خواندم
آیا کتاب را دوست داشتید؟
آیا کتاب را دوست داشتید؟
دوست داشتم
دوست داشتم
دوست نداشتم
دوست نداشتم
دوست داشتم دوست داشتم
دوست نداشتم دوست نداشتم
می‌خواهم بخوانم 0
در حال خواندن 0
خواندم 0
دوست داشتم 0
دوست نداشتم 0

مجموعه وبلاگ خون آشام (4 جلدی با قاب)

امتیاز محصول:
(هنوز کسی امتیاز نداده است)
ویژگی‌های محصول:
کد کالا:
290991
شابک:
2500110489132
نویسنده:
انتشارات:
موضوع:
داستان های کودکان انگلیسی قرن 20
زبان:
فارسي
سال انتشار:
1398
جلد:
نرم
قطع:
رقعی
تعداد صفحه:
1053
شماره چاپ:
1
طول:
19
عرض:
14.5
ارتفاع:
7
وزن:
1046 گرم
قیمت محصول:
1,130,000 ریال
موجود نیست
درباره مجموعه وبلاگ خون آشام (4 جلدی با قاب):

وبلاگ خون‌آشام ۱/ طعم خون زیر دندان

اسم من «مارکوس» است. تا شب جشن‌تولد سیزده‌سالگی‌ام، پسری معمولی بودم. تا اینکه مامان و بابایم راز بزرگ، وحشتناک و خانمان‌براندازی را برایم رو کردند! گفتند «نیمه‌خون‌آشام» هستند! و من هم به‌زودی به یک موجود «نیمه‌خون‌آشام» تبدیل می‌شوم. عجب کابوسی!

وبلاگ خون‌آشام ۲/ باران جیغ بر جاده

«یه چیزِ دیگه هم درباره‌ی اَبَرخون‌آشام‌ها بگم. خیلی خیلی بی‌رحم‌ان. دلشون نمی‌خواد هیچ‌چیز و هیچ‌کسی سرِ راهشون باشه. از من به شما نصیحت، اگه هروقت، هرجا، اَبَرخون‌آشام‌ها رو دیدین، اصلاً و ابداً مستقیم توی چشم‌هاشون زل نزنین.»«یعنی هیپنوتیزممون می‌کنن؟»السا کمی فکر کرد و گفت: ««ممکنه! اما بدتر از اون! اگه به یه خون‌آشام فرصت بدین، حتماً به ذهن شما نفوذ می‌کنه و پنهان‌ترین چیزها رو بیرون می‌کشه. چیزهایی مثل کابوس‌های شبانه‌تون... و بعد که این کار رو کرد، از همون اطلاعات استفاده می‌کنه تا شما...

وبلاگ خون‌آشام ۳/ برف سرخ زمستان

«بیشتر شبیه یه سایه‌ی بزرگ و سیاه بود. تنها چیزی که تونستم واضح ببینم، دست‌هاش بود، دو تا دست اسکلتی و لاغر. داشتند با انگشت من رو نشون می‌دادن. یه چیزی هم ازشون چکه می‌کرد. یه چیزی شبیه... شبیه خون! خواستم فرار کنم که دست‌ها بالای سرم پیچ‌وتاب خوردن و انگار طلسم شده باشم، دیگه نتونستم تکون بخورم. همون‌جا سرِ جام میخکوب شدم. بعد یکی از دست‌ها مثل برق پرید جلو و گلوم رو گرفت. خیلی وحشتناک بود. همون لحظه رعدوبرقِ وحشتناکی زد و تونستم صورت ترسناک و رنگ‌پریده‌ش رو ببینم. خنده‌ش مو به تنم سیخ کرد

وبلاگ خون‌آشام ۴/ سایه‌ی وحشت خاطرات

سم من «تالولا»ست. من کشته‌مُرده‌ی خون‌آشام‌ها هستم. یک وبلاگ دارم به نام «دختر خون‌آشام» و یک انجمن مخفی به نام «انجمن مخفی هیولاها». یک راز بزرگ هم دارم. رازی که فقط من و «مارکوس» می‌دانیم. من و «مارکوس» خون‌آشام‌های شرور و مرگبار را شکست دادیم