آیا کتاب را خوانده‌اید؟
آیا کتاب را خوانده‌اید؟
می‌خواهم بخوانم
می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن
در حال خواندن
خواندم
خواندم
می‌خواهم بخوانم می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن در حال خواندن
خواندم خواندم
آیا کتاب را دوست داشتید؟
آیا کتاب را دوست داشتید؟
دوست داشتم
دوست داشتم
دوست نداشتم
دوست نداشتم
دوست داشتم دوست داشتم
دوست نداشتم دوست نداشتم
می‌خواهم بخوانم 0
در حال خواندن 0
خواندم 0
دوست داشتم 14
دوست نداشتم 1

مادونایی با پالتو پوست

امتیاز محصول:
(2 نفر امتیاز داده‌اند)
دسته بندی:
داستان
ویژگی‌های محصول:
کد کالا:
153678
شابک:
9786003760943
انتشارات:
موضوع:
ادبیات
زبان:
فارسی
سال انتشار:
1395
جلد:
شمیز
قطع:
رقعی
تعداد صفحه:
200
وزن:
250 گرم
قیمت محصول:
140,000 ریال
موجود نیست
درباره مادونایی با پالتو پوست :
درباره کتاب:

این رمان که در سال 2015 در ترکیه به چاپ صدو بیستم رسیده و عنوان پرفروش ترین اثر ادبی ترکیه را به خود اختصاص داده، ماجرای عشق خیالی یک مرد به تصویر تابلویی در پاریس را روایت می کند. این مرد که سراسر زندگی اش پر از شکست های گوناگون است، بعد از مدتی با نقاش این تابلو آشنا و به او علاقه مند می شود.

در پشت جلد این کتاب آمده است: «کتاب داستانی با دو وجه متفاوت است. ابتدا روایت کارمند یک شرکت از همکاری پا به سن گذاشته است، راوی می کوشد با او رابطه ای دوستانه برقرار کند و از این راه به زندگی او راه یابد. بخش دوم این کتاب خاطرات دست نوشت کارمند پیر است، روایتی عاشقانه از زندگی روزگار جوانی او در آلمان، پایان کتاب حیرت بار و تکان دهنده است. این اثر در ترکیه با استقبال شگفتی رو به رو شده و در سال 2015 میلادی بیش از یک میلیون نسخه از آن به فروش رفته است.»

در بخشی از این رمان که نویسنده به شرح روزگار جوانی او در آلمان می پردازد، می خوانیم: «بین نامه های پدرم فاصله افتاد و من بدون آنکه به یاد آورم که چرا به برلین آمده ام، به زندگی ادامه می دادم. سه روز در هفته از معلم سالخورده ام زبان یاد می گرفتم و بقیه روزها در موزه ها و گالری های تازه افتتاح شده می گشتم و هنوز صد قدم مانده به پانسیون، بوی کلم را حس می کردم.

بعد از گذشت چند ماه مثل سابق دلتنگ و خسته شدم. کم کم شروع به خواندن کتاب کردم. با گذشت زمان بیشتر از مطالعه خوشم می آمد. بعد از مدتی این عادت در من زیاد شد. اعتیاد به مطالعه پیدا کردم. توی رختخوابم دمر می خوابیدم، کتاب را جلویم و یک لغتنامه قطور هم کنار دستم گذاشته و ساعت ها به همان شکل می ماندم و غرق مطالعه می شدم. بعضی وقت ها هم حال لغتنامه را نداشتم و تا سرنخی از جمله می گرفتم، رد می شدم. انگار دنیای جدیدی برایم باز شده بود...»
برچسب‌ها: