یادگیری آزاد
ما افراد بالغ را به دلیل جرمی که مرتکب شدهاند به زندان
میفرستیم، در حالی که کودکان را فقط به دلیل سنشان به مدرسه میفرستیم.
دلیل اینکه بچهها مدرسه را دوست ندارند این است که در نظرشان مدرسه زندان است. مدرسه را دوست ندارند زیرا، مانند همۀ انسانهای دیگر، تشنۀ آزادی هستند، در حالی که در مدرسه از آزاد بودن خبری نیست.
هرکه تاکنون به مدرسه رفته میداند که مدرسه زندان است، اما تقریباً هیچکس بعد از سن مدرسه این واقعیت را بازگو نمیکند. این کار شایستهای نیست!
ما در مقابل این حقیقت بسیار محتاطانه عمل میکنیم، زیرا پذیرفتن آن ما را افرادی بیرحم جلوه میدهد و انسانهای خوشنیت را مورد اتهام علنی قرار میدهد.
چطور ممکن است تمام این مردم خوب بچههایشان را به زندان بفرستند یا برای نهادهایی کار کنند که کودکان را زندانی میکنند؟ چطور ممکن است حکومت دموکراتیک ما، که بر اساس اصول آزادی و حق تعیین سرنوشت بنا شده است، قوانینی وضع کند که کودکان و نوجوانان را ملزم کند بخش قابلتوجهی از روزشان را در زندان سپری کنند؟
طبق تعریف عمومی و مرسوم، هرجا که در آن حبس اجباری و محدودیت آزادی باشد زندان است. در مدرسه، مانند زندانِ افراد بالغ، به زندانیان دقیقاً گفته میشود چه کاری را باید انجام دهند و اگر از دستور سرپیچی کنند تنبیه میشوند. حتی دانشآموزان مدرسه، در مقایسه با افراد بالغ در زندانها و ندامتگاهها، زمان بیشتری برای انجام دقیق کاری که به آنها گفته شده است صرف میکنند.
مردم گاهی از کلمۀ زندان به کنایه برای اشاره به هر موقعیتی که در آن مجبورند از قوانین پیروی کنند یا کارهای نامطلوبی انجام دهند استفاده میکنند. در این معنی، بعضی از افراد بالغ از محل کارشان یا حتی ازدواجشان به عنوان زندان نام میبرند.