آیا کتاب را خوانده‌اید؟
آیا کتاب را خوانده‌اید؟
می‌خواهم بخوانم
می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن
در حال خواندن
خواندم
خواندم
می‌خواهم بخوانم می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن در حال خواندن
خواندم خواندم
آیا کتاب را دوست داشتید؟
آیا کتاب را دوست داشتید؟
دوست داشتم
دوست داشتم
دوست نداشتم
دوست نداشتم
دوست داشتم دوست داشتم
دوست نداشتم دوست نداشتم
می‌خواهم بخوانم 5
در حال خواندن 0
خواندم 0
دوست داشتم 11
دوست نداشتم 0

ما

امتیاز محصول:
(2 نفر امتیاز داده‌اند)
دسته بندی:
داستان جهان
ویژگی‌های محصول:
کد کالا:
327170
شابک:
9786226863483
انتشارات:
زبان:
فارسی
سال انتشار:
1399
جلد:
شمیز
قطع:
پالتویی
تعداد صفحه:
419
شماره چاپ:
3
طول:
21
عرض:
11.5
وزن:
503 گرم
برخی صفحات:
FastDelivery
ارسال فوری
مخصوص شهر تهران
قیمت محصول:
3,950,000 ریال
افزودن به سبد خرید
افزودن
درباره ما:

یوگنی زامیاتین

یوگنی ایوانویچ زامیاتین نویسنده آثار علمی‌تخیلی و طنزنویس سیاسی و منقد ادبی روس بود. او در فوریه 1884 در شهر لبدیان، در سیصد کیلومتری جنوب مسکو، و در دوران حکمرانی امپراتوری روسیه به دنیا آمد. با وجود اینکه پدرش کشیش کلیسای ارتدکس بود در سن جوانی از مسیحیت دست کشید و به حزب سوسیال دموکرات کارگری روسیه پیوست. در جوانی و زمانی که دانشجوی مبارز بلشویک بود بارها توسط حکومت تزاری دستگیر، زندانی و تبعید شد. در سال 1905 ماه‌ها در سلول انفرادی ماند و بعد به شهرستان تبعید شد. زامیاتین توانست با لباس مبدل مخفیانه خودش را به پتربورگ برساند، و در آنجا مدرک مهندسی‌اش را گرفت. در همین دوران بود که شروع به نوشتن کرد. در ۱۹۱۱ پلیس دوباره مچ زامیاتین را گرفت. این بار او را به جایی در خود روسیه تبعید کردند و او در آنجا وقتش را به تصنیف هجویات گذراند. بعد او را به انگلستان فرستادند تا بر ساخت کشتی‌های یخ‌شکن روسی نظارت کند. در میان تحولات عظیم سال 1917 بی‌درنگ به روسیه برگشت و ماکسیم گورکی برای او، آن آشوبگر مشهور سابق، شغلی ادبی دست‌وپا کرد. این دوره نقطۀ اوج زندگی و کار زامیاتین بود. در همین دوران بود که زامیاتین رمان معروف خود با نام «ما» را نوشت. نخستین رمان علی‌تخیلی در ژانر پادآرمان‌شهری که حکومت پلیسی شوروی را مورد هدف قرار داده بود. بعد از تمام‌کردن ما در اواخر سال ۱۹۲۰، نسخۀ دست‌نوشت را به چند دوست نشان داد اما اجازۀ انتشار به او ندادند. در ۱۹۲۱، اثر او، اولین کتابی شد که توسط شورای سانسور شوروی، ممنوع اعلام شد. در نهایت مجبور شد کتابش را برای انتشار به غرب بفرستد. با انتشار رمان خارج از مرزهای روسیه هیاهویی به پا شد که دور از انتظار نبود. نتیجه این عمل، طرد او از کانون نویسندگان شوروی بود. در ۱۹۳۱ استالین اجازه داد زامیاتین و همسرش به پاریس مهاجرت کنند. زامیاتین همواره امید داشت روزی رژیم به او اجازۀ نوشتن دهد و دوباره به آنجا بازگردد. او در نهایت در سکوت و فقر تباه شد و در مارس 1937 بر اثر سکته قلبی از دنیا رفت. مطبوعات شوروی حتی مرگ او را اعلام نکردند.

بابک شهاب

بابک شهاب متولد سال 1352 در ارک و فارغ‌التحصیل رشته مهندسی مکانیک از آکادمی دولتی پلی‌تکنیک بلاروس است. او فعالیت فرهنگی خود را با همکاری با نشریات كِـلـْك، شوكران، دانشمند، خانواده سبز و دانش و مردم آغاز کرد. نخستین بار با ترجمۀ كتاب‌های به سلامتی خانم‌ها (نشر آهنگ دیگر/1382)، مجموعه‌ای از داستان‌های كوتاه چخوف، و آقایی از سان‌فرانسیسكو، مجموعه داستان‌های ایوان بونین (نشر نی/1384) بود که در مقام مترجم ادبیات روسیه شناخته شد. از آن زمان تاکنون شهاب کتاب‌های بسیاری از ادبیات روسیه را برای مخاطبان فارسی‌زبان ترجمه کرده است که از این میان می‌توان به ترجمه کتاب اگر من زرافه بودم، مجموعه قصه‌های مردمی روس (نشر نگیما/ 1386)، آنتولوژی شعر روس از دیروز تا امروز (ثالث/1388)، داستان‌های بلکین، اثر الکساندر پوشکین (نشر به‌نگار/1392)، نزاع ایوان ایوانویچ و ایوان نیکیفورویچ، اثر نیکلای گوگول (نشر به‌نگار/1392) و خیاط مایه‌دار و کف‌بین، مجموعه داستان‌های فاضل اسکندر (نشر حکمت کلمه/1398) اشاره کرد. او همچنین مجموعه اشعار شاعرانی چون الكساندر پوشكین، ایوان تورگنیف، میخاییل کوزمین و ولادیمیر مایاکوفسکی را به فارسی برگردانده است. از این مترجم در نشر بیدگل ترجمۀ کتاب ما اثر یوگنی زامیاتین منتشر شده است.

|      ما، که اساسا رمانی خلاقانه و سرشار از ابهام‌های لغوی عامدانه و قصد و غرض‌های سیاسی زیرکانه است، داستانی علمی تخیلی است که وقایعش قرن‌ها بعد در آینده اتفاق می‌افتد. داستان در قالب دفتر خاطرات و به قلم مهندسی به نام 503-D نوشته شده است که بناست نویسنده شود. قهرمان «ما» در تلاشی غیرمنطقی برای خوشایند مقامات، اعترافی شخصی می‌نویسد. او مدیر طراحی سفینه‌ای عظیم است. بناست که لاف و گزاف ادبی او به کمک طرح و برنامه‌های رژیمی بیاید که برایش کار می‌کند؛ طرح و برنامه‌هایی برای حمله به سایر سیاره‌ها و شست‌وشوی مغزی ساکنان آنها. راوی ما وقتی بالاخره می‌تواند منویات پرشور و حرارت و راز دل و جانش را روی کاغذ بیاورد، کاشف به عمل می‌آید که به خاطره‌نویسی علاقه‌مند است. اشتیاق سوزانش به بیان ادبی کافی است تا کاروبارش را تباه کند.

|      رمان ما یکی از نخستین تلاش‌ها برای نوشتن دربارۀ آینده است و از منظر کسی که در آینده به دنیا آمده روایت می‌شود. وقتی زامیاتین این متن پیشگویانه را به رشتۀ تحریر درآورد، اصطاح «علمی‌تخیلی» هنوز ساخته نشده بود. بااین‌همه این اثر نمونۀ بارز اثری علمی‌تخیلی است. همۀ مضامین و استعاره‌های علمی‌تخیلی را در خود دارد، مضامین و استعاره‌هایی که وقتی زامیاتین خلقشان کرد کاملاً تازگی داشتند: شهرهای بی‌منفذ و مهروموم‌شده، غذای شیمیایی، اونیفورم برای هردو جنس، مسافرت‌های پرهیاهو با فضاپیماهای غول‌پیکر، دستکاری ذهن از طریق جراحی مغز... . صدالبته این‌ها امروز اموری پیش‌پاافتاده‌اند: اما دهه‌ها تلاش و ممارست هنرمندانی کوچک‌تر اینها را به اموری پیش‌پاافتاده بدل کرده است.
 

|      تقریبا تمامی آثار علمی‌تخیلی پادآرمانی که بعدها نوشته شد به نوعی وامدار این اثر هستند. جورج اورل، که خود در نوشتن کتاب 1984 از این اثر الهام گرفته بود و یادداشتی دربارۀ آن نوشته بود، باور داشت که دنیای قشنگ نو اثر هاکسلی مستقیما از ما الهام گرفته است. کورت ونه گات، نویسنده امریکایی، نیز در نوشتن رمان پیانوی خودنواز خود را متأثر از زامیاتین می‌داند.

اخبار و مقالات مرتبط با این کتاب:

سعادت با غل و زنجیر به پای مردم

نگاهی به «ما» نوشته یوگنی زامیاتین

ولی نعمت کیست؟ کسی که با درایت دست و پایمان را خیرخواهانه به بند سعادت کشیده است! ما نوشتۀ یوگنی زامیاتین، تصویری از ولی نعمت کشوری به خواننده‌اش ارائه می‌کند که در آن شهروندان آجری از آجرهای شالوده یگانۀ کشور هستند. کشوری که دشمنان آن، سعادت خوانده می‌شوند. کشوری به واسطۀ حضور این ولی نعمت و یارانش به جایی رسیده است که حتی انتخابات هم در این سیستم فرآیندی مدرن شده است. نویسنده، انتخابات دنیای کنونی را انتخاباتی بی‌نظم و بی‌سامان معرفی می‌کند که حتی نتیجه انتخابات از پیش مشخص نبوده است. حالا اما به واسطۀ درایت، تدبیر و دوراندیشی ولی نعمت و یارانش در سیستم جدید جایی برای احتمالات و اتفاقات غیرمنتظره وجود ندارد و از انتخابات بیشتر ارزش نمادین دارد. D503  که شخصیت اصلی کتاب است و در حال نوشتن خاطراتش، دربارۀ همین مسئلۀ انتخابات در دفتر خاطراتش می‌نویسد: «فردا روز انتخابات سالانه ولی نعمت است. فردا بار دیگر کلیدهای باروی مستحکم خوشبختی‎مان را به ولی نعمت تقدیم می‌کنیم.» یا در جای دیگری بعد از توضیح اینکه انتخابات در کشور بیشتر ارزشی نمادین دارد می‌نویسد: « انتخابات نوعی یادآوری است که ما یک پیکر واحد و توانمندیم، متشکل از میلیون‌ها سلول». در این یگانه کشور، ابزارهای شکنجه هم مدرن شده است. هرچند که الگوبرداری شده از قدیم باشد. برای مثال اگر کسی را بخواهند شکنجه بدهند و یا از او حرف بکشند، او را می‎فرستند به اتاق عمل و مثل یک موش او را در جایی قرار می‌دهند که انواع گازها را می‌توانند از طریق هوا به ریه‌های مجرم بفرستند.

آدم‌ها یعنی همان عددهایی که در این یگانه کشور مشغول به زندگی که نه، زنده بودن هستند، عجیب‌تر از آدم‌های رمان 1984 جُرج اوروِل هستند. اگر در اتاق ویلسون اسمیت صفحه نمایش وجود داشت و در تمام ساعات روز تحت نظر بود، در یگانه کشور ما، شهروندان در فضایی پر از ساختمان‌هایی با اتاق‌هایی که سرتاسر آن با شیشه پوشانده شده است، زندگی می‌کنند. به این شکل نظارت بر آن‌ها خیلی راحت‌تر و در دسترس‌تر است. آن‌ها تنها زمانی می‌توانند فضایی برای خودشان داشته باشند که بخواهند رابطه جنسی داشته باشند. آن هم نه هروقت که خواستند. بر طبق برنامه. برنامه‌ای که در آن هر روز صبح میلیون‌ها عدد در یک ساعت و یک دقیقه مشخص از خواب بیدار می‌شوند. سر یک ساعت مشخص همان عددها کارشان را شروع می‌کنند. هم زمان در یک ساعت و یک دقیقۀ مشخص، کارشان را تمام می‌کنند. و باز هم طبق جدول زمان‌بندی به سالن غذاخوری می‌روند. همزمان غذایشان را تمام می‌کنند و باز هم همزمان برای پیاده‌روی از محل کار بیرون می‌روند، همزمان به تالار سخنرانی می‌روند و این چرخه همینطور در همه ابعاد زندگی روزانۀ عددهای این یگانه کشور طبق جدول زمان‌بندی ادامه دارد. اما تنها خللی که در این برنامۀ زمانۀبندی شده ایجاد می‌شود کوپن‌های صورتی رنگ است. در این صورت است که فرد می‌تواند در صورت موافقت و تایید بالادستی‌ها با کسی که قبلاً برای برقراری رابطه جنسی با او درخواست داده است، اقدام کند. در این صورت کوپن صورتی رنگ به مسئول آپارتمان داده می‌شود. کرکره اتاق‌های شیشه‌ای رنگ پایین کشیده می‌شود. در این صورت است که اتاق‌ها غیرقابل‌دیدن می‌شود. و در اینجا هم باز رابطه‌ها باید بر اساس قاعده و نظم خاص خود شکل بگیرد.

در یگانه کشور، زن و مرد مجاز نیستند که یکدیگر را با اسم صدا کنند. اصلا کسی اسم ندارد که بخواهد دوست یا همکارش را با اسم صدا کند. هرچه هست شماره است. در این کشور همچنین تخیل آدم‌ها یک بیماری خوانده می‌شود و یاران ولی نعمت، به این نتیجه می‌رسند که تخیل برای عددها و رسیدن به سعادت بشر مضر است. پس با عملی روی تک‌تک شهروندان آن‌ها را از تخیل کردن باز می‌دارند تا بالاخره تمام و کمال آغازگر خوشبختی و سعادت کشور باشند.

درست است که ما رمانی علمی تخیلی به شمار می‌رود اما با نگاهی به گذشته برخی از کشورها و یا برخی از جنبه‌های زندگی خودمان به خوبی می‌توانید نمونه‌های واقعی آن را حالا در ابعاد کمتر یا حتی بیشتری ببینید. هرچند، در نهایت در قیاس با شهروندان آن یگانه کشور کودک هستیم. چرا که آن آدم‌ها پرورش یافته نظامی بودند که رفیع‌ترین قله‌های دست نیافتنی را برای بشر فتح کرده بوده است.

ما نوشتۀ یوگنی زامیاتین است که بابک شهاب آن را در ایران ترجمه کرده است و نشر بیدگل آن را در 419 صفحه روانۀ بازار کتاب کرده است.

منبع: نوشتۀ امیرعباس کلهر، وبسایت مد و مه

 

توهمِ آرمانشهر

دربارۀ رمان «ما» اثر یوگنی زامیاتین

سرنوشت کتاب‌ها انکارشدنی نیست و از عهده‌ نویسندگان‌شان خارج است. یکی از روشن‌ترین مصادیق چنین امری، داستانِ رمانِ ما اثر یوگنی زامیاتین است که از او به‌عنوان «پدرِ پادآرمانشهر» یاد می‌کنند. زامیاتین در روسیه متولد شد و بالید و دانشکده کشتی‌سازی دانشگاه پلی‌تکنیک سنت‌پتربورگ را به پایان رساند. او به حزب سوسیال‌دموکرات کارگری روسیه وارد شد و به عضویت فراکسیون بلشویکی و حتی ارتش این فراکسیون درآمد. دوبار به جرم فعالیت انقلابی دستگیر و تبعید شد. نخستین آثار داستانی او نگاه جهان ادبی را برانگیخت. دومین اثر به تیغ سانسور گرفتار شد، و زامیاتین به «کِم» تبعید شد؛ این‌بار به خاطر ادبیات. درنهایت آنچه موجب جاودانه‌شدن نام او در ادبیات شد، همان رمان ما بود. آنچه می‌خوانید نگاهی است به این رمان که با ترجمه بابک شهاب از سوی نشر بیدگل منتشر شده.

یوگنی زامیاتین در سال 1916 برای نظارت بر ساخت یخ‌شکن برای روسیه، به ماموریتی به بریتانیا رفت. گمان می‌رود او در بریتانیا به فاجعه تکنوکراسی، شهرنشینی و یکپارچه‌سازی پی برد. این امر هم درست و هم نادرست است. زامیاتین را از سویی اَبَرشهر ترسانده بود، و از سویی دیگر، او سبک زندگی و رفتار انگلیسی را آموخت، نامه‌های خود را با داستانی درباره آب‌وهوا آغازید و به‌طور کلی، اگر یک انگلیسی‌مآب نشد، یک انگلیسی‌دوست شد. زامیاتین بین دو انقلاب به روسیه بازگشت. او در پتروگراد خیلی زود به زندگی ادبی خو کرد و در آن چهره‌ای برجسته و ضروری شد. او درباره این دوران می‌نویسد: «به مدت سه سال همه ما در ماشینی فولادی حبس شده بودیم، در تاریکی، در فضایی تنگ و با سوتی ممتد بی‌آنکه بدانیم به کجایمان می‌برند. در این ثانیه-سال‌های پیش از مرگ باید کاری می‌کردیم، باید از این ماشین سردرمی‌آوردیم و در آن زندگی می‌کردیم.»

در مارس 1919 بحران سیاسی رخ داد: چپ‌های حزب انقلابی سوسیال انترناسیونال در اعتراض به پیمان صلح برست از دولت خارج شدند. چکا اقدامات خود را اجرا کرد. در پتروگراد الکساندر بلوک، کوزما پتروف-وودکین، آلکسی رمیزوف، منتقد ایوانف-رازومنیک و یوگنی زامیاتین به ظن عضویت در حزب چپ‌های سوسیال انقلابی انترناسیونال دستگیر شدند. پس از بازجوبی، زامیاتین آزاد شد، اما ظاهرا او را تحت‌نظر داشتند.  

زامیاتین در سال 1920 رمان آینده‌نگرانه‌ای به‌نام ما نوشت. سانسور شوروی اجازه انتشار نداد و در سال 1921 مولف نسخه دست‌نویس کار را به برلین فرستاد. این رمان نخستین‌بار در 1924 در آمریکا به زبان انگلیسی منتشر شد. درباره‌ پذیرش رمان باید از آنجا شروع کرد که رمان پیش از همه به زبان انگلیسی منتشر شده بود. و ترجمه انگلیسی به نوبه خود دومین نسخه اورجینال به شمار می‌رفت. کتاب را خیلی زود به زبان ادبی انگلیسی آن دوران برگرداندند. آن زمان اچ.جی. ولز ژانری پایه‌گذاری کرده بود که در ادامه «فانتزی علمی» نامیده شد.

زامیاتین، ولز را تحسین می‌کرد. به‌ویژه در سال 1922، او جستاری درخشان اما کم‌نام‌ونشان نوشت که «اچ. جی. ولز» عنوان گرفت، و اچ. جی. ولز را همچون ایده‌آل نویسنده معاصر معرفی کرد. از همین رو شگفت‌آور نمی‌نماید که، جامعه انگلیسی‌زبان گویی جنبه تازه‌ای از جهان شناخته‌شده خودش را در رمان ما می‌دید: آن جهانی که ولز تصویر کرده بود. این جهان آینده بود، که رخدادها در پس‌زمینه‌ای کاملا آشنا پیش می‌روند: ساختمان‌هایی شفاف، ماشین‌هایی که هنوز انسان نمی‌شناسد، زندگی عجیب و وحشتناک قهرمانان، و درنهایت بخش‌بندی جهان. یعنی دیوار سبزی که در رمان وجود دارد، و پشت آن مردمی زندگی می‌کنند که کاملا هم آدم نیستند و با پشم خود را می‌پوشانند. اینجا به یاد «ماشین زمان» ولز می‌افتیم.

بدین ترتیب ضروری است تاکید کرد که ترجمه انگلیسی اثر واقعا مهم است و رمان را به بخش جدایی‌ناپذیر ادبیات انگلیسی تبدیل کرد. رمان جای خود را در ردیف آثار آرمانشهری و پادآرمانشهری پیدا کرد؛ میان آثاری از توماس مور، جاناتان سوییف، اچ. جی. ولز، آلدوس هاکسلی، جُرج اُروِل و در ادامه فانتزی‌پردازهای اجتماعی دهه‌های شصت  و هفتاد. به‌ویژه اُروِل در یادداشتی بر رمان زامیاتین در 1964 به این موضوع اشاره می‌کند. او کاملا مشخص تاکید می‌کند که هاکسلی در رمان «دنیای قشنگ نو» به زامیاتین تکیه کرده و از آن متاثر است. او می‌گوید رمان زامیاتین هشداری درباره آن است که کنترل همه‌جانبه بر انسان‌ها می‌تواند نه با انگیزه‌های اقتصادی و منافع مالی، که با طمع قدرت و تمامیت‌خواهی رخ دهد. طمع قدرت به گفته اُروِل، انگیزه قوی‌تری در قیاس با ثروت است. 

اُروِل یادآور می‌شود که زامیاتین طبیعتِ توتالیتاریسم را دریافته بود، این تنها طمع حکمرانی بر مردم نیست، بلکه طمع و تمایل به سرکوب و خشونت به خودی خود هدف قرار می‌گیرد. گویا بودنِ زامیاتین در انگلیس ایده این رمان را در ذهن او پرورد. زامیاتین به نویسنده‌ای کلاسیک در ادبیات انگلیسی بدل شد و او را همچون نویسنده‌ای انگلیسی می‌خوانند. او را در همه دانشکده‌های بزرگ ادبیات مطالعه می‌کنند. درباره او دانشجویان، پروفسورها، منتقدان ادبی حرفه‌ای تا همین امروز نیز مطالعه می‌کنند. 

اگر پیشینیانِ زامیاتین را نام ببریم، باید از افلاطون و ارسطو آغاز کنیم. آنها مخالف یکدیگر بودند، اما بسیار عجیب است که تصویر دولت آرمانی را شبیه هم ترسیم کردند. هردو گمان می‌کردند دولت باید نرخ زادوولد را تنظیم کند، کودکان دارای معلولیت مادرزادی یا کودکانی که والدینشان بیرون از برنامه باردار شده‌اند، نباید به دنیا بیایند. افلاطون جامعه را به طبقات تقسیم می‌کند و ازدواج را به رسمیت نمی‌شناسد. او تنها عشق آزادانه را می‌پذیرد. اما چنین عشقی توهم است، چراکه دولت اجازه انتخاب آزاد را نمی‌دهد. با وجود این، گمان می‌رود اینها به نفع شهروندان است. 

مفهوم دوگانه «انسان همچون جزیی از بدنه اجتماع/ دولت- سازوکار یکتا»، در سال‌های دهه بیست بسیار محبوب بود. یکی از مصادیق بروز آن مونتاژِ فورد بود که در روسیه بسیار مورد تحسین قرار گرفت. سازمان علمی کار، ژیمناستیک تولیدی، همه اینها در شوروی تا دوران رکود از بین رفته بودند. در ساعت 11 صبح ماشین‌ها در مغازه‌ها متوقف شدند، کارمندان دفاتر طراحی از پشت میز کار برخاستند، رادیو روشن شد، و شروع شد... در اثرِ زامیاتین حتی شهروندان دولت یگانه بسیار باوقار گام برمی‌دارند.

آلدوس هاکسلی گفته بود رمان زامیاتین را نخوانده، گرچه به‌سختی می‌توان این را باور کرد. اُروِل یادداشتی بر رمان ما در 1946 نوشته بود. تا آن زمان تیراژِ سال 1925 به کلی به فروش رسیده بود، و اُروِل توانست تنها به ترجمه فرانسوی اثر دست یابد. جالب است که در این دوره زامیاتین تقریبا فراموش می‌شود و در دهه شصت دوباره توجه‌ها به سمت او برمی‌گردد.

البته نه زامیاتین، بلکه ژانر آرمانشهرنگاری اجتماعی و ایده ساختنِ جهانِ نو در آن دوران جالب نبود. چراکه جامعه مخاطبان در دورانی علاقه‌اش با آزمایش‌های اجتماعی را از دست داد. جنگ جهانی دوم پتانسیل این موضوع را ایجاد کرد و پیشرفت توفانی علم و تکنولوژی، که پس از جنگ جهانی دوم آغاز شد، باور به قدرت تکنولوژی و علم در حل مشکلات بشر حتی در زمینه‌های اجتماعی و اخلاقی دوباره جان گرفت. این تمایل در اواسط سال‌های دهه 50 شکل گرفت، که قرن طلایی فانتزی علمی و فانتزی علمی-اجتماعی بود. در پس‌زمینه علاقه به فانتزی اجتماعی، زامیاتین دوباره مانند زمان انتشار نخستین ترجمه اثرش، به فهرست فانتزی‌نویسان انگلیسی‌زبان وارد شد. در کنار او، آن زمان نویسندگان جوانی چون ری بردبری، آفریننده رمان «فارنهایت 451» نیز به شهرت رسیدند. اکنون متاسفانه فراموش شده که زمانی همه‌جا در ایالات متحده، کلیفورد سایمک، پس از نوشتن دو رمان اجتماعی-آرمانشهری بزرگ، به نام‌های «شهر» و «گزینش خدایان»، رابرت هاین لای، فردریک براون، هنری کاتنر، همگی نه‌تنها فانتزی علمی بلکه کارهای اجتماعی-فانتزی آفریدند. 

زامیاتین با نگارش رمان، مقدمات مهاجرت خود را فراهم ساخت. اما واقعیت از این پیچیده‌تر بود. در جولای 1922 نام او در فهرست نامزدهای اخراج اجباری از روسیه با برچسبِ «روشنفکر روس» بود. روبه‌روی فامیلی او نوشته شده بود: «گارد سفید مخفی». تقریبا تمامی افراد آن فهرست را اخراج کردند اما زامیاتین را نگه داشتند. او به کار و انتشار آثارش ادامه داد. پس از چاپ نسخه انگلیسی، رمان به زبان چک هم منتشر شد، اما بلشویک‌ها را نگران نکرد. زمانی که در 1927 بریده‌هایی از رمان در ژورنال پراگ با نام «اراده روسیه» منتشر شد، مقامات عصبانی شدند. آزار و اذیت زامیاتین آغاز شد. این آزار تا جایی ادامه یافت که زامیاتین به استالین نامه نوشت و در آن از او اجازه خروج از کشور به همراه همسرش را خواست. او قول داد به سیاست نپردازد. رهبر مهربانانه به او اجازه داد. زامیاتین نیز بر سر حرف خود باقی ماند.  

یکی از شاگردان زامیاتین، کنستانتین فدین، او را استاد شطرنج بزرگ در ادبیات خوانده بود. تعریفی دوگانه و مبهم. زامیاتین، مهندس/سازنده آینده، بر رمان خود تمرکز کرد، ریاضی‌وار آن را حل کرد، همه رشته‌های پیرنگ را برشمرد، همچون یک استاد بزرگ شطرنج. دقیقا به همین خاطر نیز او برای بسیاری خشک و خسته‌کننده به‌نظر می‌رسد، به‌ویژه در مقایسه با اُروِل. جهان زامیاتین سبک‌زده است، حتی استریلیزه است، در آن خون جاری نیست، اما جهان اُروِل کثیف از خون است، و بیشتر از آن هولناک است. اما فراموش نمی‌کنیم که راوی رمان زامیاتین اول‌شخص است، او مجبور بود زبان خود را ذیلِ زبان دولت یگانه سبک‌پردازی کند، و به‌طوری مصنوعی آنها را یکی کند. پارادوکس اینجاست که زبانی را که از زیبایی‌های سبکی محروم است تمام جهان فهمید. ما تنها باید آخرین پرسش را بررسیم. آثار زامیاتین ضرورت و کارایی خودشان را از دست نداده‌اند و می‌توان گفت، ضرورتی تازه به دست آورده‌اند که در زمان انتشار رمان وجود نداشت.

رمان زامیاتین را می‌توان همچون طرحی کلی دریافت کرد. رمان-طرحی که اکنون بسیار پرطرفدار است و علاقه به آن از نو جان می‌گیرد. اما اگر درباره زامیاتین سخن بگوییم، چنین ایده‌های جهانی‌ای اکنون ضرورت دارند که در رمان ما تجسم یافته‌اند. برای نمونه، ایده اینکه جامعه می‌تواند و باید مطابق با یک تئوری علمی و متدهای علمی ساخته شود. تاکنون چنین نظری بسیار فراگیر شده و مردم متقاعد شده‌اند که هرگز نمی‌توان بدون تئوری و متد علمی زیست، و اگر جامعه مطابق با عقل‌گرایی ساخته شود، همه‌چیز عالی خواهد بود. و اینجاست که اندیشه رهبری جامعه و واگذاری حق تصمیم‌گیری‌ها به مردم ضروری می‌نماید، به‌ویژه برای چنین مردم تحصیل‌کرده‌ای. ایده ساخت عقلانی اجتماع با ایده ساخت انسان آرمانی ارتباط تنگاتنگی دارد. پیشتر دراین‌باره همچون موضوع تربیت صحبت می‌شد، تربیت انسان آرمانی، اما اکنون این موضوع به ساحت زیست‌شناسی وارد شده است. این امر در نزد هاکسلی هم به چشم می‌خورد. اخیرا گفته شده که روشی وجود دارد که به لطف آن می‌توان ژنتیک رویان را که بیماری‌های ژنتیکی در آن قرار دارند، تغییر داد. بدین ترتیب کودکان بیمار به دنیا نمی‌آیند.

همیشه زامیاتین را با خانه‌هایی با دیوارهای شیشه‌ای به یاد می‌آوریم. ایده زندگی شفاف، اطلاعاتی بیشتر و بیشتر در دسترس درباره انسان، کنترل‌کردن همگان بدون استثنا را دربردارد، اما نه به دلایل سیاسی، بلکه برای داده‌گرفتن، و آن‌هم تنها با هدف فروش آنها. گویی این کار تنها از نقطه‌نظر تجاری اتفاق می‌افتد. آنها می‌خواهند سلایق مردم را بشناسند، تا بتوانند کالاهای بیشتری به آنها بفروشند. باید بدانیم که همین امروز هم در خانه‌هایی با دیوارهای شیشه‌ای زندگی می‌کنیم.  

به‌نظر می رسد در نگاه نخست این اتفاق می‌افتد: ما در جهانی زندگی می‌کنیم که چندفرهنگ‌گرایی تشویق می‌شود، پذیرش انواع اقلیت‌ها تبلیغ می‌شود، حتی شده در گفتار. تحمل کاستی‌ها و ویژگی‌های غیراستاندارد اطرافیان در فرد تقویت می‌شود. اما درواقع تاثیر برعکس می‌گذارد؛ چراکه اگر هیچ‌کس به ویژگی‌های تو توجه نکند، اگر تو بتوانی هرکسی باشی و این هیچ معنایی دربرنداشته باشد، اگر تفاوت تو از دیگران هیچ اهمیتی نداشته باشد، دقیقا نتیجه عکس می‌دهد، همه افراد متحد می‌شوند. به این معنا که اگر تو آنچه که هستی نیستی، پس یکی مثل دیگران هستی. اگر ما به ویژگی‌های نزدیکان خود توجه نکنیم، به این معناست که همه یکی هستند. مهم نیست تو چگونه‌ای. تو یکی از اعداد هستی، همانطور که در رمان زامیاتین تصویر می‌شود. درواقع تو هیچ‌کس هستی.  

این در سطح بالا به نهاد‌های اجتماعی مانند خانواده مربوط می‌شود. زامیاتین شرح می‌دهد که خانواده‌ای وجود ندارد، و ما فقط نهاد اجتماعی در حال مرگ هستیم، که آخرین سنگر فردیت بود. فرد برای نزدیکان خود یکتا و تکرارنشدنی بود. نمی‌شد او را با چیزی جایگزین کرد. اما زمانی که نهاد خانواده فرسایش یافته و متوقف گردد، دیگر می‌توان هرکسی را با دیگری جایگزین کرد. 

 

منبع: نوشتۀ رزو آشتی‌جو، روزنامۀ آرمان ملی