در ماگادان کسی پیر نمی شود
درباره کتاب:
پانزدهسال پیش، رهبران وقت اتحاد جماهیر شوروی سابق و در رأس آنها میخاییل گورباچف، در پی بروز تحولات عمیق در جامعه جهانی و نیز ضرورت انجام اصلاحات درون حکومتی، به اعمال تدریجی تغییراتی در ساختار سیاسی ـ اجتماعی حکومت کمونیستی شوروی روی آوردند که بعدها به گفته گورباچف "نوسازی نظام سوسیالیستی کشور شوراها” لقب گرفت.
خط مشی اصلاحات سیاسی و اقتصادی (پروسترویکا و گلاسنوست) که گورباچف در دهه ۱۹۸۰ آنها را اعلام و اعمال کرد، عمدتاً حاصل اصلاحات دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ نیکیتا خروشچف (دبیر اول وقت حزب کمونیست شوروی و جانشین استالین) و نیز آلکسی کاسیگین بود که به مرور رهبران بعدی حزب را موظف به رشد و توسعه فضای دموکراتیک در سطح کشور و رابطه متعامل با دیگر همپیمانان کرد. این تغییرات بهتدریج به بازگشت اروپای مرکزی و شرقی به استقلال خود فارغ از دخالت الگوی کمونیستی شوروی و سرانجام فروپاشی این کشور بهعنوان اتحاد میان جمهوریهای شانزدهگانه آن انجامید.
جهان پس از فروپاشی شوروی التهابات جدی دیگری را در عرصه روابط بینالملل تجربه کرد؛ التهاباتی مبتنی بر اندیشه نظام نوین جهانی به رهبری امریکا که در حال حاضر نمونه عراق را میتوان محصول آن دانست.
همزمان با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و مهاجرت بسیاری از اتباع و مهاجران ساکن در این سرزمین، ناگفتههای بسیاری از چگونگی مدیریت سیاسی و اجتماعی حاکمان و دولتمردان کمونیست این کشور با تودههای مردم، فعالان حزبی و مخالفان سیاسی فاش شد و تصویری دیگر از دیدگاه حاکم بر اردوگاه زحمتکشان جهان [لقبی که احزاب کمونیست کشورهای تابع حزب کمونیست شوروی به این کشور داده بودند] به افکارعمومی جهانیان بخشید؛ تصویری برخاسته از عملکرد رهبرانی همچون استالین که برای دهههای متمادی با ایجاد حکومت خفقان و وحشت، اختناقی گسترده و غیرانسانی را در یکی از پهناورترین سرزمینهای جهان حاکم کرد.
کتاب "در ماگادان کسی پیر نمیشود”، فارغ از هر نوع ادعای نقدعلمی علیه مبانی ایدئولوژیک کمونیسم، به بازگویی صرف خاطرات یک ایرانی عضو حزبتوده و هوادار اندیشههای مارکسیستی معطوف به برتری شوروی میپردازد.
این کتاب دربردارنده یادماندههای دکترعطاءالله صفوی از اعضای سابق سازمان جوانان حزبتوده است که همزمان با بروز تحولات سیاسی دهه بیست شمسی در ایران تصمیم به خروج غیرمجاز از ایران و مهاجرت موقت به شوروی میگیرد.
این کتاب را میتوان به نوعی جلد دوم کتاب "خانه دایی یوسف” نوشته اتابک فتحاللهزاده از اعضای سابق سازمان چریکهای فدایی خلق (اکثریت) دانست که در پی بستهشدن فضای سیاسی ایران در ابتدای دهه شصت شمسی ناگزیر به مهاجرت به شوروی سابق شد و بعدها خاطرات خود را از هفتسال اقامت در شوروی درقالب نقد نظام سیاسی این کشور به رشته تحریر درآورد. کتاب "در ماگادان کسی پیر نمیشود” هم به تشویق فتحاللهزاده توسط عطاءالله صفوی نگاشته شده است. نویسنده تأکید میکند که خاطراتش را از آن روی مینویسد که جوانان هموطنش با خواندن آن، اشتباه نسل پیشین را تکرار نکنند و نیز بدانند که نسلهای قبلی در راه پایبندی به آرمانهایشان چه کشیدند.
” میدانی ماگادان چگونه جایی است؟
آنچنان جایی است که در آن ۹۹ نفر میگریستند و فقط یکنفر میخندید. او هم دیوانه بود! ماگادان جایی است که مردگان را توی کیسهای میگذاشتند و روی برفهای ابدی میانداختند. جایی است که کسی ترانه شاد نمیخواند. در ماگادان زندانیان هرگز پیر نمیشوند…” (ص ۱۱۰)
آغاز سفر صفوی و سه یار همراهش اول اکتبر ۱۹۴۷ برابر با نهم مهرماه ۱۳۲۶ و برابر با بیستسالگی این دانشجوی دانشسرای ساری است. وی در بازگویی خاطرات خود از سالهای اقامت در شوروی سابق، ویرانی تدریجی کاخ آمال و آرزوها و تصوراتی را که از برادر بزرگ (کشور شوراها) در ذهن داشته برای خواننده بیان میکند.
نویسنده پس از توضیح برخی زوایای فعالیت حزبتوده در ایران، به بروز برخی محدودیتهای سیاسی برای خود اشاره و ضمن تشریح روند تصمیمگیری برای خروج از کشور تأکید میکند که از همان نخستین گام ورود به شوروی و مشاهده رفتارهای خشونتآمیز مأموران مرزی این کشور ـ که دستور داشتند در برخورد با واردشدگان غیرمجاز از مرز با قاطعیت و بدون مماشات عمل کنند ـ به تردیدی عمیق در باورهای پیشین خود نسبت به آرمانهای سوسیالیزم دچار میشود؛ تردیدی که بهتدریج به یقینی تلخ و اندوهبار میانجامد تا جایی که میگوید: "ما تودهایها در ایران که بودیم فکر میکردیم که شوروی بهشت واقعی است، اما بعدها با تحمل بیعدالتیهای این نظام ظالم، تمام وجودم آکنده از نفرت از این سیستم مردم فریب شد.”