نیکوس کازانتزاکیس، نویسنده معروف یونانی توی بزرگترین جزیره یونان به نام سرت در شهر هرآکلیون به دنیا اومد و در ۷۴ سالگی در آلمان از دنیا رفت و بدنش در نزدیگی زادگاهش به خاک سپرده شد. او به عنوان یکی از بزرگترین نویسندگان عصر حاضر یونان شناخته میشه و کتابهاش شهرت جهانی دارن.
نیکوس خودش رو این طور معرفی میکنه: «آرزویی ندارم، از چیزی نمیترسم، من آزاد هستم.» معنی این عبارت درون زندگی معتدلی که کازانتزاکیس برای خودش برگزیده بود نهفتست، در واقع او فرد آرامی بود چون به این موضوع اعتقاد داشت که انسان در زندگی چیزی برای از دست دادن نداره و از هر گونه انتظارات و متعلقات آزاد و به دوره. این گفته نویسنده که یاد آور تفکرات سقراط هست خواستگاه تحقیقاتی در این زمینه شده که نتایج اون رو میشه توی مقاله کازانتزاکیس و تفکر رهبریت مطالعه کرد.
نام کازانتزاکیس همراه با انتشار رمان شاهکارش زوربای یونانی جهانی شد و آثار بعدی وی به نامهای مسیح باز مصلوب و آخرین وسوسه مسیح به شهرت یافتن هرچه بیشتر وی کمک کرد. و باعث شد تا نیکوس در سرتا سر دنیا به عنوان یک نویسنده مطرح شناخته بشه.
البته اکثر مردم نیکوس رو فقط به خاطر رمانهاش میشناسن، اما او در بسیاری از زمینههای دیگه هم فعال بوده و ترجمهها، نمایشنامهها، سفرنامهها، کتابها و مقالههای متعددی هست که توسط این شخص تألیف شدن و هرکدوم ارزش بالایی رو در نزد بزرگان ادبیات دارن. همچنین بسیاری از خوانندگان نمیدونن که از نظر خود نیکوس تمامی آثارش جزو کارهای جانبیش طبقهبندی میشه به جز کتاب اودیسه که از اون به عنوان کار هنری یاد میکنه. از نوشتههای دیگه نیکوس میشه به کتابهای آزادی یا مرگ یا کاپیتان میکالیس،گزارش به خاک یونان، فرشتگان قبرس، و نمایشنامههای سودوم و گومورا، بودا، کمدی یا نماز وحشت، اودیسه اشاره کرد.
کازانتزاکیس نوشتن رو از دوران جوانی خودش شروع کرد و همونطور که از جمله آغازین این مقاله هم میشه پی برد به صورت مصرانه و با پشتکار بسیار بالا این کار رو پیگیری کرده. افکار نیکوس اونطور که از نوشتههاش برمیآد غالباً حول موضوعات متافیزیکی و هستیگرایی متمرکز هستن، او اعتقاد داشت که برای یادگیری بیشتر و بهتر باید سفر کنه و هرچی میتونه بیشتر با آدمهای جدید روبرو بشه. نکته دیگهای که توی آثارش منعکس شده، تأثیر پذیریش از عقاید نیچه هست و به خصوص مفهومهای خداناباوری و فرا انسان که توسط نیچه ارائه شدن، تأثیر زیادی در نوشتههای نیکوس کازانتزاکیس گذاشتن. البته از طرف دیگر او مجذوب مسائل روحانی بود. نیکوس برای اتحاد با خداوند در اواخر دهه ۱۹۲۰ به مدت شش ماه از زندگیش رو در یک کلیسا سپری میکنه و بعد از این دوره در سال ۱۹۲۷ کتاب جدیدش با عنوان منجیان خدا: ورزههای روحانی رو تألیف میکنه.
مسیح دیگر شخصیتی است که مورد توجه نیکوس کازانتزاکیس بوده و این موضوع رو میشه درون تمامی آثارش از دوران جوانی تا مرگ مشاهده کرد. اون توی کتاب آخرین وسوسه مسیح به دنبال پاسخ دادن به این موضوعه که مسیح در کنار مأموریت الهی که داشته یک انسان با تمام ویژگیها و احتیاجات زمینی بوده و نیاز به مهر و محبت و عشق داشته و این موضوع رو بیان میکنه که مسیح علی رغم این خواستههای انسانیش و شکهایی که در دلش نسبت به عاقبت کارش داشته، برای تحقق یافتن هدف والای الهی و انجام مأموریتی که بر دوشش بوده از زندگی خودش میگذره و این باعث میشه تا مسیح به خودشکوفایی برسه.
این تفکرات مورد پسند کلیسای اورتدکس نبودند و بسیاری از روحانیون اورتدکس، کازانتزاکیس رو برای این نوشتهها محکوم کردن. پاسخ کازانتزاکیس در این رابطه اینه که: «ای پدران مقدس؛ شما برای من آرزوی نفرین کردید، و من برای شما آرزوی رحمت میکنم، باشد که روان شما به زلالی روان من شود و شما به اندازه من معنوی و دیندار شوید.»