فرانتس کافکا نویسندۀ آلمانی زبان اهل پراگ از تأثیرگذارترین افراد بر ادبیات قرن بیستم میباشد. او سبک نوینی از نوشتار را ارائه داده است. گابریل گارسیا مارکز در این باره میگوید: "خواندن آثار کافکا سبب شد متوجه شوم میتوان به شیوهای متفاوت نوشت".
کافکا در یک خانوادهٔ آلمانیزبان یهودی در پراگ به دنیا آمد. او بزرگترین فرزند خانواده بود و دو برادر کوچکتر داشت که قبل از شش سالگی فرانتس مردند و سه خواهر که در جریان جنگ جهانی دوم در اردوگاههای مرگ نازیها جان باختند.
پدرش بازرگان یهودی و مادرش زنی متعصب بود. رفتار مستبدانه و جاهطلبانهٔ پدر چنان محیط رعبانگیزی در خانواده به وجود آورده بود که از کودکی سایهای از وحشت بر روح کافکا انداخت و در سراسر زندگی هرگز از او دور نشد و شاید همین نفرت از زندگی در کنار پدری سنگدل موجب شد که او ابتدا به مذهب پناه برد. کافکا زبان آلمانی را به عنوان زبان نخست آموخت، ولی زبان چکی را هم کموبیش بینقص صحبت میکرد. همچنین با زبان و فرهنگ فرانسه نیز آشنایی داشت و یکی از رماننویسان محبوبش گوستاو فلوبر بود.
او در سال ۱۹۰۸ در مؤسسهٔ بیمهٔ حوادث کارگری پادشاهی بوهم مشغول به کار شد. او اغلب از شغلش به عنوان «کاری برای نان درآوردن» و پرداخت مخارجش یاد کرده است. با این وجود، ترفیعهای پیدرپی نشان از پرکاری او دارد. در همین دوره او کلاه ایمنی را اختراع کرد، و به دلیل کاهش تلفات جانی کارگران در صنایع آهن بوهم و رساندن آن به ۲۵ نفر در هر هزار نفر، مدال افتخار دریافت کرد. همزمان کافکا به همراه دوستان نزدیکش ماکس برود و فلیکس ولش که سه نفری دایرهٔ صمیمی پراگ را تشکیل میدادند فعالیتهای ادبی خود را نیز ادامه میداد.
کافکا از ۱۹۱۰ به نوشتن یادداشتهای خصوصی پرداخت و تا پایان زندگی آن را ادامه داد. تعداد بسیار کمی از داستانهای کوتاه کافکا در زمان حیاتش منتشر شد و او بیش از نود درصد از آثارش را سوزانده است. وی همچنین به “ماکس برود” نزدیکترین دوستش وصیت کرد که تمام دستنوشتههایش اعم از داستان، نامه و خاطرات را ناخوانده از بین ببرد، اما برود به این وصیت عمل نکرد و تا زمان حیاتش به جمعآوری و انتشار آثار کافکا پرداخت. کافکا هیچیک از داستانهای بلندش را به اتمام نرساند و بسیاری از داستانهای کوتاه را نیز نیمهتمام یا مبهم رها کرد و برود برای چاپ آنها مجبور شده است که آنها را تکمیل و مرتب سازد.
بسیاری از منتقدان سعی کردهاند با تفسیر آثار کافکا در چارچوب مکاتب ادبی، از جمله مدرنیسم و رئالیسم جادویی، مفاهیم عمیقتری از آنها استخراج کنند. ناامیدی و پوچی حاکم بر فضای داستانهای کافکا نمادی ازاگزیستانسیالیم شمرده میشود. برخی دیگر به سخره گرفتن بوروکراسی در داستانهایی مثل «گروه محکومین»، «محاکمه» و «قصر» را نشانی از تمایل بهمارکسیسم میدانند، در حالی که برخی دیگر علت مخالفت کافکا با بوروکراسی را آنارشیسم میدانند. دیگرانی نیز هستند که کارهای او را از دریچهٔ یهودیت (بورخس یادداشتهایی در این زمینه دارد) یا فرویدیسم (به دلیل مشاجرات خانوادگی کافکا) یا تمثیلهایی از جستجوی متافیزیکی به دنبال خدا (یکی از معتقدان این نظریه توماس مان بود) میبینند.
ترجمه آثار کافکا از پرچالشترین ترجمههای شناخته شده است. در بسیاری از موارد واژههای انتخابی او به آلمانی معنای خاصی برای شخص خودش دارد و اکثر اصطلاحات دوپهلو و باابهام میباشند. همچنین کاربرد جملههای بسیار بلند (در برخی موارد یک صفحه) بر مشکلات مترجمان افزوده است. ترجمههای مختلفی از آثار کافکا در ایران موجود میباشند که ترجمهای از داستانهای مسخ، گروه محکومین، قصر، آمریکا، محاکمه و تعدادی از نامهها و یادداشتهای روزانه میباشند.بسیاری از آثار کافکا در ایران ترجمه شده که از آن جملهاست ترجمههای فرزانه طاهری بر مسخ صادق هدایت و امیر جلال الدین اعلم و حسن قائمیان بر مسخ و گروه محکومین و گراکوسی شکارچی و ترجمهٔ جلالالدین اعلم از قصر.