درباره آنا گاوالدا
آنا گاوالدا (به فرانسوی: Anna Gavalda) رماننویس قرن بیستم میلادی اهل فرانسه است. از او تا کنون چندین رمان کوتاه به فارسی برگردانده شده است. آنا گاوالدا در سال 1970 در محله بولین پاریس به دنیا آمد. پدر و مادرش از آن پاریسی های اصیل بودند و شغل آبا و اجدادی شان یعنی نقاشی روی ابریشم را دنبال میکردند.
آنا روزگار کودکی اش را با سه خواهر و برادرش در محیطی آرام سپری کرد، وقتی 14 ساله شد پدر و مادرش هر یک دل در گرو آدم تازه یی بستند و بچه ها را به خاله ها و عمه ها سپردند و ماهانه پولی برای نگهداری شان به قوم و خویش ها میفرستادند. برای همین هم آنا گاوالدا از 14 سالگی اش نزد خاله اش زندگی کرد، خاله یی که خود سیزده بچه داشت و در واقع خانه اش شبیه یک پانسیون بود. قبل از اینکه راهی سوربن شود، آن هم با یک بورس تحصیلی که در واقع از سر شانس به دست آمده بود، کارهای زیادی انجام داد، پیش خدمت، فروشنده، کارگر گل فروشی همه و همه شغل هایی بود که آنا از کار کردن در این مشاغل هیچ ناراحت نیست و حالامیبیند که چقدر در داستان نویسی این کارها به کارش آمده اند. او با خنده درباره روزهایی که در گل فروشی کار میکرد، میگوید «...زندگی را همانجا یاد گرفتم، توی گل فروشی. دسته گل های کوچک برای همسران و دسته گل های بزرگ برای معشوقه ها...» معتقد است آوارگی در روزگار کودکی و جوانی سبب شد دیگر آدم ها برایش شخصیت نباشند، بلکه حالاتوانایی این را دارد که آنها را در تیپ های مختلف بگنجاند و از این رهگذر همه را بشناسد، اما معتقد است همین باعث شده که مطمئن شود آدم های متفاوت دیگر نیست در جهان هستند. کمی بعد در اوج جوانی با یک دامپزشک ازدواج میکند.
لوئیز و فلیسیتی حاصل این ازدواج هستند. گاهی به عنوان معلم کار های پاره وقت انجام میدهد و از همین جا نخستین گام ها را برای نوشتن برمیدارد. در 29 سالگی با چاپ مجموعه داستان «دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد»، در کمتر از یک ماه کتابش تمام کتاب فروشی های مرکز شهر را به تسخیر خود درمیآورد و در یک هفته 200 هزار نسخه فروش میکند. آنقدر که ناشر خیلی زود قطع جیبی کتاب را منتشر میکند و هفت کارگزار ادبی برای چاپ کتاب بعدی اش سراغ او میآیند. در خارج از فرانسه مجموعه داستانش به 19 زبان ترجمه شد و بلافاصله پس از انتشار، جایزه بزرگ آرتی ال- ا- لیر 2000 را به خود اختصاص داد و خیلی زود قرارداد ساخت فیلمی بر اساس سه داستان این مجموعه را امضا کرد.
کمی بعد همسرش درست مانند زن های قصه اش او را ترک میکند و گاوالدا سرنوشت مشترکی با قهرمان هایش پیدا میکند، او پس از جدایی از همسرش، کارش را رها و تمام زندگی اش را وقف ادبیات میکند. موفقیت مغرورش نمیکند و با وجود پیشنهادهای اغــواکننده، به ناشر کـــوچکش «لــو دیل تانت» وفادار میماند. نقد روزنامه ها نسبتا رضایت بخش هستند: روزنامه لو کانار آنشنه مینویسد: «برای آنا گاوالدا نوشتن مانند نفس کشیدن است، او باید زبان بزرگی داشته باشد.» و روزنامه ماری فرانس هم مینویسد: «عنوان داستان به خودی خود زیباست، داستان ها هم خارق العاده اند، هم گزنده و در عین حال غم انگیز. گلی زیبا با خارهای زیاد.» و روزنامه محلی اولدنبورگیش مینویسد: «کم پیش میآید یک فرانسوی با این ظرافت و شوخ طبعی سربه سر دنیای مقدس پایتخت ملل بزرگ بگذارد و به آن دشنام دهد.» در جولای 2002 ترجمه آلمانی کتاب در رده نهم فهرست بهترین منتقدان رادیوی «زودوست» قرار میگیرد. رمان من دوستش داشتم که در سال 2002 توسط انتشارات لو دیل تانت به چاپ رسید، گفت وگویی طولانی میان زنی جوان و پدرشوهرش است. شوهر زن تازه ترکش کرده و پدرشوهر به او میگوید چگونه عشق بزرگش را به دلیل اشتباهاتش از دست داده است. نویسنده با توانایی عظیمش در درک احساسات دیگران، اشتیاق مرد متاهل را به یک زن جوان، مشاجرات روحی و انصرافش را به زیبایی به تصویر میکشد: کندوکاوی تکان دهنده در زندگی شخصی و کمکی پر از همدردی برای عروس خودباخته.
لوئیز و فلیسیتی حاصل این ازدواج هستند. گاهی به عنوان معلم کار های پاره وقت انجام میدهد و از همین جا نخستین گام ها را برای نوشتن برمیدارد. در 29 سالگی با چاپ مجموعه داستان «دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد»، در کمتر از یک ماه کتابش تمام کتاب فروشی های مرکز شهر را به تسخیر خود درمیآورد و در یک هفته 200 هزار نسخه فروش میکند. آنقدر که ناشر خیلی زود قطع جیبی کتاب را منتشر میکند و هفت کارگزار ادبی برای چاپ کتاب بعدی اش سراغ او میآیند. در خارج از فرانسه مجموعه داستانش به 19 زبان ترجمه شد و بلافاصله پس از انتشار، جایزه بزرگ آرتی ال- ا- لیر 2000 را به خود اختصاص داد و خیلی زود قرارداد ساخت فیلمی بر اساس سه داستان این مجموعه را امضا کرد.
کمی بعد همسرش درست مانند زن های قصه اش او را ترک میکند و گاوالدا سرنوشت مشترکی با قهرمان هایش پیدا میکند، او پس از جدایی از همسرش، کارش را رها و تمام زندگی اش را وقف ادبیات میکند. موفقیت مغرورش نمیکند و با وجود پیشنهادهای اغــواکننده، به ناشر کـــوچکش «لــو دیل تانت» وفادار میماند. نقد روزنامه ها نسبتا رضایت بخش هستند: روزنامه لو کانار آنشنه مینویسد: «برای آنا گاوالدا نوشتن مانند نفس کشیدن است، او باید زبان بزرگی داشته باشد.» و روزنامه ماری فرانس هم مینویسد: «عنوان داستان به خودی خود زیباست، داستان ها هم خارق العاده اند، هم گزنده و در عین حال غم انگیز. گلی زیبا با خارهای زیاد.» و روزنامه محلی اولدنبورگیش مینویسد: «کم پیش میآید یک فرانسوی با این ظرافت و شوخ طبعی سربه سر دنیای مقدس پایتخت ملل بزرگ بگذارد و به آن دشنام دهد.» در جولای 2002 ترجمه آلمانی کتاب در رده نهم فهرست بهترین منتقدان رادیوی «زودوست» قرار میگیرد. رمان من دوستش داشتم که در سال 2002 توسط انتشارات لو دیل تانت به چاپ رسید، گفت وگویی طولانی میان زنی جوان و پدرشوهرش است. شوهر زن تازه ترکش کرده و پدرشوهر به او میگوید چگونه عشق بزرگش را به دلیل اشتباهاتش از دست داده است. نویسنده با توانایی عظیمش در درک احساسات دیگران، اشتیاق مرد متاهل را به یک زن جوان، مشاجرات روحی و انصرافش را به زیبایی به تصویر میکشد: کندوکاوی تکان دهنده در زندگی شخصی و کمکی پر از همدردی برای عروس خودباخته.