درباره محمود دولت آبادی
محمود دولتآبادی (زادهٔ ۱۰ مرداد ۱۳۱۹ دولتآباد سبزوار) نویسنده، نمایشنامه نویس و فیلمنامهنویس اهل ایران است.
رمان بلند (ده جلدی) کلیدر مشهورترین و با ارزشترین اثر دولتآبادی میباشد، کلیدر، دولتآبادی را به کسب جایزهٔ نوبل ادبیات بسیار نزدیک کرد.
آثار دولتآبادی به زبانهای انگلیسی، فرانسوی، ایتالیایی، نروژی، سوئدی،چینی،کردی، عربی، هلندی، عبری و آلمانی ترجمه شدهاند.
محمود دولتآبادی چندین نمایشنامه و فیلمنامه را به نگارش درآورده است، او همچنین سابقه بازیگری در تئاتر و سینما را دارد، اقتباس از آثار دولتآبادی ساخت چند فیلم را بههمراه داشته است.
فضای اکثر نوشتههای دولتآبادی در روستاهای خراسان رخ میدهد و رنج و مشقت روستاییان شرق ایران را به تصویر میکشد. دولتآبادی در سال ۲۰۱۳ برگزیده جایزهٔ ادبی یان میخالسکی سوییس شد. در ۲۵ آبان ماه ۱۳۹۳ معادل ۱۶ نوامبر ۲۰۱۴ جایزه شوالیه ادب و هنر فرانسه توسط سفیر دولت فرانسه در تهران و در محل رزیدانس سفارت فرانسه به محمود دولتآبادی نویسنده پیشکسوت و برجسته ایرانی اهدا شد.
رمان بلند (ده جلدی) کلیدر مشهورترین و با ارزشترین اثر دولتآبادی میباشد، کلیدر، دولتآبادی را به کسب جایزهٔ نوبل ادبیات بسیار نزدیک کرد.
آثار دولتآبادی به زبانهای انگلیسی، فرانسوی، ایتالیایی، نروژی، سوئدی،چینی،کردی، عربی، هلندی، عبری و آلمانی ترجمه شدهاند.
محمود دولتآبادی چندین نمایشنامه و فیلمنامه را به نگارش درآورده است، او همچنین سابقه بازیگری در تئاتر و سینما را دارد، اقتباس از آثار دولتآبادی ساخت چند فیلم را بههمراه داشته است.
فضای اکثر نوشتههای دولتآبادی در روستاهای خراسان رخ میدهد و رنج و مشقت روستاییان شرق ایران را به تصویر میکشد. دولتآبادی در سال ۲۰۱۳ برگزیده جایزهٔ ادبی یان میخالسکی سوییس شد. در ۲۵ آبان ماه ۱۳۹۳ معادل ۱۶ نوامبر ۲۰۱۴ جایزه شوالیه ادب و هنر فرانسه توسط سفیر دولت فرانسه در تهران و در محل رزیدانس سفارت فرانسه به محمود دولتآبادی نویسنده پیشکسوت و برجسته ایرانی اهدا شد.
سالشمار زندگی و فعالیت هنری:
دههٔ ۱۳۲۰:
محمود دولتآبادی، ۱۰ مرداد ۱۳۱۹ در روستای دولتآباد شهرستان سبزوار متولد شد، مادرش فاطمه و پدرش عبدالرسول نام داشت.
۱۳۲۵ آغاز تحصیلات ابتدایی
دههٔ ۱۳۳۰:
۱۳۳۲ پایان تحصیلات ابتدایی
۱۳۳۳ کار در کارخانه پنبه. بیماری استئوملیت در پا (بیماری استخوانی).
۱۳۳۴ سفر به مشهد برای معالجه.
۱۳۳۵ سفر به عتبات. بازگشت و توقف موقت در تهران.
۱۳۳۶ بازگشت به سبزوار و آغاز کار در شهر سبزوار.
۱۳۳۷ سفر به مشهد به قصد ورود به آموزشگاه گروهبانی. آشنایی با سینما و تئاتر.
۱۳۳۸ سفر به تهران. آشنایی با کارهای آنتوان چخوف و صادق هدایت.
۱۳۳۹ کار در تئاتر پارس در لالهزار بهعنوان و رکلاماتور. آغاز داستاننویسی.
دههٔ ۱۳۴۰:
۱۳۴۰ شرکت در کلاس تئاتر آناهیتا به صورت مستمع آزاد.
۱۳۴۱ مهاجرت خانواده به تهران. آغاز داستاننویسی به طور جدی و چاپ داستان کوتاه ته شب (نخستین داستان) در بولتن مجله (آناهیتا) متعلق به مصطفی اسکویی و به همت سعید سلطانپور.[۲۷] بازی در نمایشنامه شبهای سفید کارِ داستایفسکی.
۱۳۴۲ نگارش داستانهای ادبار و هجرت سلیمان. بازی در نمایشهای قرعه برای مرگ اثر واهه کاچا، انیس مندو و تانیا.
۱۳۴۳ مرگ نورالله دولتآبادی برادر ۲۱ سالهاش. ترک تحصیل. بازی در نمایش «نگاهی از پل» کارِ آرتور میلر. نگارش داستانهای بیابانی، پای گلدسته امامزاده شعیب (این داستان در سال ۱۳۵۲ در مجموعه لایههای بیابانی چاپ میشود) و سایههای خسته.
۱۳۴۵ آشنایی با احمد شاملو. نگارش داستانهای سفر و بند. سفر به بندرعباس. بازی در تولید تلویزیونی عروسکها، کارِ بهرام بیضایی در روزهای پایانی سال، که فروردین سال بعد از تلویزیون پخش شد.
۱۳۴۶ آشنایی با جلال آلاحمد. آشنایی با کارهای غلامحسین ساعدی، بازی در نمایش (چوب به دستهای ورزیل) کارِ غلامحسین ساعدی، پایان نگارش آوسنه بابا سبحان. بازی در نمایش میراث کارِ بهرام بیضایی در تالار ۲۵ شهریور در آذر ماه. بازی در نمایش شهر طلایی کارِ عباس جوانمرد، در تالار ۲۵ شهریور، بهمن ماه.
۱۳۴۷ انتشار آوسنه بابا سبحان، بازی در نمایش (طلسم حریر و ماهیگیر) کارِ علی حاتمی در تالار و موزه و بعد در شهرستانها. نگارش داستانهای گاواربان و باشبیرو و نگارش نمایشنامه تنگنا. انتشار داستان بلند سفر و انتشار مجموعه لایههای بیابانی.
۱۳۴۸ سفر به کاخک خراسان پس از زلزله خراسان. بازی در نمایش عروسکها کارِ بهرام بیضایی. آغاز نگارش رمان کلیدر، پایان نگارش گاواربان، نگارش داستان بلند عقیل، عقیل. بازی در فیلم سینمایی گاو کارِ داریوش مهرجویی.
۱۳۴۹ ازدواج با مهرآذر ماهر. سفر به روستای کلیدر. (سودای مرد پیر) نقدی بر نمایشنامه محاق و مرگ در پاییز کارِ اکبر رادی در روزنامه کیهان. نقدی بر نمایشنامه (با خشم به یاد آر) کارِ جان آزبن، ترجمه کریم امامی، روزنامه کیهان، بهمن ماه. (سیری در اندیشههای برشت) نقدی بر کتاب (سیری در اندیشههای برشت) تألیف مجید امین مؤید. روزنامه کیهان. بازی در نمایشهای مرگ در پاییز کارِ اکبر رادی و تمام آرزوها کارِ نصرت نویدی. انتشار نمایشنامه تنگنا.
دههٔ ۱۳۵۰:
۱۳۵۰ آشنایی با امیرحسین آریانپور. انتشار داستان بلند گاواربان، پایان نگارش داستان بلند باشبیرو. تنظیم و اجرا و بازی در نمایش (راشومون) کارِ آگوتاگاوا نویسنده ژاپنی. نگارش داستان مرد. (غریبه در نارستان) نقدی بر نمایشنامه افول کارِ اکبر رادی، در روزنامه کیهان.
۱۳۵۱ مرگ برادر ناتنیاش علی دولتآبادی در حادثه رانندگی در جاده هراز. انتشار داستان باشبیرو. آشنایی با سهراب سپهری بازی در نمایش حادثه درویشی کارِ آرتو میلر. انتشار داستان بلند عقیل عقیل، پایان نگارش نمایشنامه درخت (مفقود شده). انتشار (ضمیمه گاوارهبان) نقدی بر کتاب گاوارهبان کارِ باقر مؤمنی. نگارش رمان پایینیها (مفقود شده)، نگارش داستان خون و خنجر و شیدا (نام دیگر آن شبهای قلعه چمن) نخستین جوانههای کتاب کلیدر از دل آن بیرون میآید.
۱۳۵۲ بازنویسی داستان بلند سفر، نگارش داستان (روز و شب یوسف). سخنرانی در دانشگاه تهران تحت عنوان (موقعیت کلی هنر و ادبیات کنونی)، این متن بوسیله انتشارات گلشایی در تهران منتشر شد. بازی در نمایش (چهرههای سیمون ماشار) کارِ برتولت برشت. تهیه فیلم کوتاه هشت میلیمتری توسط سینمای آزاد اهواز به کارگردانی عبدالله نریموسی که نیمه تمام ماند. نمایش فیلم سینمایی خاک به کارگردانی مسعود کیمیایی بر اساس داستان آوسنه بابا سبحان. انتشار نقد فیلم دولتآبادی بر فیلم خاک با عنوان (بابا سبحان در خاک). انتشار مقاله (تذکره، دیدار خاموش با بهرنگ) در روزنامه کیهان. انتشار (آخر بازی) روایت یک دیدار. نقد کتاب قصه هستی کارِ مرتضی رضوان با عنوان (قصه هستی، قصهای کودکانه برای بزرگسالان)، بینالود. سفر به سبزوار به همراه مهدی فتحی، شهاب موسویزاده و محمدرضا لطفی، انتشار داستان کوتاه مرد.
۱۳۵۳ دستگیری و بازداشت توسط عوامل سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک). بازی در نمایش (اعماق) کارِ ماکسیم گورکی. (حرفهایی پیرامون قصه) گفتوشنود دولتآبادی با جنگ لوح. (نیمههای اول راه) گفتوشنود دولتآبادی با روزنامه آیندگان. پایان نگارش (از خم چنبر)، نگارش سفرنامه (دیدار بلوچ) در دی ماه قبل از دستگیر شدن.
۱۳۵۴ بازداشت و زندانی
۱۳۵۵ بازداشت و زندانی
۱۳۵۶ آزادی و رهایی از زندان. انتشار داستان بلند (از خم چنبر)، انتشار (دیدار بلوچ)، انتشار مقاله (پشت نقاب)، گرفتن اجازه از دولتآبادی برای ترجمه داستان (گاواره بان) به زبان آلمانی.
۱۳۵۷ آغاز انتشار رمان ده جلدی (کلیدر) چاپ اول انتشارات نشر پارسی. پایان نگارش و چاپ رمان جای خالی سلوچ چاپ اول انتشارات آگاه. انتشار مجموعه مقالات (ناگزیری و گزینش هنرمند)، سخنرانی در دانشگاه تهران. انتشار مقاله (عشق عاشقان را، جام جم، شما را) در روزنامه کیهان. (ایران و خطر تعصبات فرقهای) سخنرانی در دانشگاه آزاد ایران، چاپ در روزنامههای کیهان و اطلاعات. (کشف ضرورت وحدت در تجربه و عمل) سخنرانی در مدرسه عالی پارس، چاپ متن سخنرانی در روزنامه کیهان. انتشار فیلمنامه (سربداران)، کتاب جمعه شماره ششم.
۱۳۵۸ دیدار و گفت و شنود دولتآبادی با آقا بزرگ علوی با حضور باقر مؤمنی، محسن یلفانی، ابراهیم رهبر و محمدعلی سجادی، انتخاب دولتآبادی به عنوان دبیر اول سندیکای هنرمندان و کارکنان تئاتر ایران. انتشار گاواربان به زبان آلمانی با ترجمه دکتر تورج رهنما، نگارش نمایشنامه ققنوس، (نگاهی به سی و پنج سال تئاتر مبارز). سخنرانی در دانشگاه صنعتی شریف در روز جهانی تئاتر، چاپ در مجله آناهیتا. (یاد هنرمند) سخنرانی کوتاه بر مزار پرویز فنیزاده. اجرای هجرت سلیمان توسط صدرالدین حجازی. (کله گردها و کله تیزها) نقدی بر بر اجرای نمایشنامه برتولت برشت، چاپ در کتاب جمعه، آذرماه. انتشار مقاله (بهسوی تئاتر ملی) نشریه سندیکای هنرمندان و کارکنان تئاتر. انتشار مقاله (پیش از هر آئینی ایرانی هستیم) روزنامه آیندگان، انتشار (تئاتر در محاق) گفت و شنود، چاپ در صحنه معاصر.
۱۳۵۹ انتشار داستان هجرت سلیمان به زبان سوئدی. (یادداشتهایی دربارهٔ داستان) چاپ در کتاب شورای نویسندگان و هنرمندان ایران، کتاب اول. (سندیکا و ما) گفت و شنودی با دولتآبادی، چاپ در صحنه معاصر، اسفند ماه.
دههٔ ۱۳۶۰:
۱۳۶۰ فوت پدر. پایان نگارش فیلمنامه (اتوبوس). (طرب و تحول) سخنرانی در تئاتر دهقان، چاپ در کتاب شورای نویسندگان و هنرمندان ایران، کتاب سوم، فروردین ماه.
۱۳۶۱ آغاز مکاتبه با محمدعلی جمالزاده. انتشار نمایشنامه ققنوس
۱۳۶۲ پایان نگارش رمان ده جلدی (کلیدر). تدریس در مدرسه تلویزیون.
۱۳۶۳ چاپ داستان (مرد) به زبان فرانسوی در مجموعه داستانهای ایرانی.
۱۳۶۵ فوت مادر. نگارش داستان (آهوی بخت من گزل)، نگارش فیلمنامه (هیولا)، نگارش قصه رادیویی (اتاق شماره شش)، مهرماه. (گل دیوانه) قصهای برای رادیو، بر اساس (گل سرخ رنگ) اثر گارشین،
۱۳۶۶ (آزادی، ایدئولوژی مشترک همه نویسندگان جهان است)، مقالهای با یاد غلامحسین ساعدی، چاپ در روزنامه کیهان. (نقش سیمای او) سخنرانی در تالار موزه هنرهای معاصر.
۱۳۶۷ انتشار داستان (آهوی بخت من گزل). صلح و جنگ (پایان کابوس) پاسخ به مجله تایم-لایف، چاپ متن فارسی آن در دنیای سخن شماره بیست. (ضد خاطرات، اثری متفاوت) نقدی بر کتاب ضد خاطرات اثر آندره مالرو، ترجمه ابوالحسن نجفی و رضا سیدحسینی، مجله آدینه، شماره۲۱، ویژه نوروز. (در احوال رمان)، مقاله، چاپ در مجله آدینه، شماره۲۱، اسفندماه. انتشار مقاله (رمان چیست؟)، مجله دنیای سخن شماره ۲۵، اسفند ماه.
۱۳۶۸ انتشار کتاب (کارنامه سپنج)، سه جلد، مجموعه آثار. انتشار کتاب (ما نیز مردمی هستیم)، گفتگو با فریدون فریاد و امیرحسن چهلتن، نشر پارسی. (نویسندگان دوستداران بشریت)، گف توگو با دولتآبادی، مجله دنیای سخن، شماره ۲۸. سفر به هلند، سوئد، آلمان، انگلستان، و فرانسه. (انسان سوم) سخنرانی در سمپوزیوم آمستردام، چاپ متن فارسی در مجله دنیای سخن، شمارة ۲۹، پاییز. آغاز ترجمه رمان (جای خالی سلوچ) توسط زیگرید لطفی.
۱۳۶۹ سفر به آلمان به دعوت خانه فرهنگهای جهان (برلین). آغاز ترجمه داستان سفر توسط بهمن نیرومند. (برخوردهای جزمی مورد علاقه من نیست)، گفتگوی دولتآبادی با ناهید موسوی، مجله دنیای سخن شماره ۳۲. (ای بسا هندو و ترک همزبان)، مجله آدینه شماره ۵۲. (رابطه هنر و ادبیات با مردم)، مقاله، چاپ در مجله کلک شماره ۶. انتشار هجرت سلیمان به زبان چینی. (فصل شکوفایی ادبیات آسیا)، گفت و شنود، مجله دنیای سخن.
دههٔ ۱۳۷۰:
۱۳۷۰ انتشار کتاب (روزگار سپریشده مردم سالخورده)، جلد اول (اقلیم باد)، چاپ اول، نشر چشمه و نشر پارسی. سفر به آمریکا و کانادا به دعوت سیرا. انتشار نشریه (زمانه) شماره دوم، ویژه محمود دولتآبادی، به همت خسرو قدیری، آبان ماه، سن خوزه. (ماه تمام نیمروز)، گفتگوی دولتآبادی با شاهرخ تویسرکانی، مجله دنیای سخن شماره ۴۲. (مثلث نحس) عنوان سخنرانی در کنفرانس سییرا، دانشگاه میشیگان، چاپ این سخنرانی در مجله آدینه شماره ۶۰. سخنرانی در دانشگاه کویینز (کانادا). شرکت در چندین جلسه فرهنگی در نیو جرسی، کنتیکت، واشنگتن. (رنج ما، فرضیه ما)، سخنرانی در دانشگاه سیاتل (واشنگتن) و دانشگاه برکلی (کالیفرنیا)، چاپ آن در نشریه گردون، فروردین ماه، انتشار داستان (آهوی بخت من گزل) به زبان سوئدی. چاپ داستان (ادبار) به زبان انگلیسی در کتاب (داستانهایی از ایران) زیر نظر دکتر حشمت موید. انتشارات میج، واشنگتن. انتشار مقاله (بوی خوش باغستان یوش در افغانستان) مجله آدینه شماره ۶۴.
۱۳۷۱ سفر به مونیخ و سخنرانی در سمپوزیوم ادبیات در گذار به هزاره سوم. تحت عنوان (در آستانه فصلی سرد)، چاپ آن در مجله آدینه شماره ۷۰. انتشار کتاب (جای خالی سلوچ) به زبان آلمانی. حضور در نمایشگاه کتاب فرانکفورت. پایان نگارش جلد دوم کتاب (روزگار سپریشده مردم سالخورده). انتشار کتاب (ردَ، گفت و گزار سپنج)، مجموعه مقالات و سخنرانیها و نوشتههای پراکنده. (آیا ادبیات داستانی ما جهانی است؟) مقاله، مجله دنیای سخن شماره۵۳. انتشار کتاب (روزگار سپریشده مردم سالخورده)، جلد دوم (برزخ خس).
۱۳۷۲ سفر به آلمان. انتشار مقاله (از نقطه عزیمت تا لحظه شدن)، مجله تکاپو، نو، شماره ۷. انتشار فیلمنامه (اتوبوس). انتشار مقاله (دموکراسی و حدود بشر بودن ما)، مجله آدینه. انتشار (زبان فارسی زبان شعر است)، مقاله و گفتگو، چاپ در روزنامه فرانکفورتر روندشاو، متن فارسی در مجله دنیای سخن. (گفتگو با احمد شاملو، مهدی اخوانثالث، محمود دولتآبادی) توسط محمد محمدعلی.
۱۳۷۳ آغاز ترجمه جای خالی سلوچ به زبان فرانسوی. چاپ مقاله (چیرگی بر مرگ، تاوان زیستن)، دربارهٔ کتاب روزگار سپری شده مردم سالخورده. مجله تکاپو. انتشار مقاله (در چرایی فقدان اختران)، مجله دنیای سخن، شمارههای۲۶–۲۸، بهمن و اسفند ماه. انتشار نشریه تکاپو شماره فروردین ماه، دوره نو، شماره ۸، بخشی از این شماره به همت منصور کوشان ویژه محمود دولتآبادی و کتاب (اقلیم باد) اوست. انتشار (نکته اینجاست)، یادداشتی بر کتاب روزگار سپری شده مردم سالخورده (جلد اول، اقلیم باد)، مجله تکاپو. انتشار (یادستایی نمایش تنبورنواز) نقدی بر اجرای نمایش (تنبور نواز)، کارگردان هادی مرزبان، مجله دنیای سخن شماره ۵۹.
۱۳۷۴ ترجمه مجلد اول کلیدر به زبان آلمانی.
۱۳۷۵ انتشار چاپ دوم جای خالی سلوچ به زبان آلمانی. انتشار (همایش جهانی نویسندگان، امواج سه دریا)، گفتگو مجله دنیای سخن شماره ۷۰
۱۳۷۶ انتشار مجلد اول کلیدر به زبان آلمانی در زوریخ
۱۳۷۷ انتشار بحثی کلی تحت عنوان (کانون نویسندگان، محفل بسته نخبه گرایانه)، چهار گفتگوی مستقل با محمود دولتآبادی، هوشنگ گلشیری، سیمین بهبهانی و محمدجعفر پوینده. نشریه فرهنگ توسعه
۱۳۷۸ شرکت در جشن (صدای ادبیات ایران) (به مدت یک هفته) در آمریکا به اتفاق محمدعلی سپانلو، جواد مجابی و شهریار مندنیپور، احمد شاملو و سیمین بهبهانی هم دعوت شده بودند که نتوانستند شرکت کنند، این جشن به شرکت پن آمریکا، دانشگاه کلمبیا و انجمن آسیایی برگزار گردید. سخنرانی در دانشگاه کلمبیا.
۱۳۷۹ ترجمه جای خالی سلوچ به زبان عربی توسط (سلیم عبدالامیر حمدان) در سوریه. انتشار جلد سوم (بخش پایانی) کتاب روزگار سپری شده مردم سالخورده (پایان جغد).
دههٔ ۱۳۸۰:
۱۳۸۰ انتشار نشریه دفتر هنر شمارة ۱۴ ویژه محمود دولتآبادی، اسفندماه، استاکتن (کالیفرنیا). ستایش ویژه منتقدان مطبوعات از دولتآبادی در جلسه نشریه (کتاب هفته)، تهران. گپ حسن محمودی و مریم افشنگ با دولتآبادی تحت عنوان (ما همه از ایل آمدهایم). نشریه همشهری، آذر ماه، گپ دفتر هنر با دولتآبادی (به همت جواد مجابی، عمران صلاحی، محمد قاسمزاده و حمیدرضا رضایی).
۱۳۸۲ انتشار رمان سلوک.
۱۳۸۳ انتشار کتاب (روز و شب یوسف) انتشارات نگاه.
۱۳۸۷ جلوگیری از انتشار رمان زوال کلنل توسط نشر چشمه از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
۱۳۸۸ حمایت از میرحسین موسوی در جریان دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری ایران، انتشار کتاب نون نوشتن.
۱۳۸۹ رونمایی از کتاب زوال کلنل با نام (کلنل) در آلمان با ترجمه بهمن نیرومند، برگزاری برنامه کتابخوانی (کلنل) در چند شهر آلمان، برلین، کلن، وایمار.[۲۹] شرکت در نمایشگاه کتاب فرانکفورت،[۳۰] شرکت و سخنرانی در فستیوال بینالمللی نروژ، بزرگترین همایش ادبی کشورهای نوردیک.
دههٔ ۱۳۹۰:
بخشی از فایل صوتی داستان حسنک وزیر با صدای محمود دولتآبادی از مجموعهٔ وزیری امیر حسنک
۱۳۹۱ شرکت در همایش نکوداشت عثمان محمدپرست و رونمایی از سردیس او، اقدام به نگارش کتاب وزیری امیر حسنک. دیدار و عیادت از سعدی افشار هنرمند و پیشکسوت نمایشهای تختحوضی، انتشار کتاب میم و آن دیگران. رونمایی از کتاب زوال کلنل با نام (کلنل) با ترجمه (تام پتردیل) در لندن.
۱۳۹۲ بزرگداشت محمود دولتآبادی در سارایوو، پیش فروش کتاب (وزیری امیر حسنک) به صورت اینترنتی در بهمن ماه ۱۳۹۲
۱۳۹۳ سخنرانی در مراسم تشیع پیکر محمدرضا لطفی در اردیبهشت ماه و سخنرانی در مراسم تشیع پیکر سیمین بهبهانی، پیام تسلیت به مناسبت درگذشت زیگرید لطفی، از تمبر یادبود محمود دولتآبادی همزمان با هفتاد و چهارمین سالگرد تولدش با عنوان (آقای رمان ایران) در زادگاهش سبزوار، رونمایی شد. برگزیده جایزهٔ ادبی یان میخالسکی سوییس، دریافت نشان شوالیه هنر و ادب فرانسه توسط سفیر دولت فرانسه در سفارت فرانسه در تهران آبان ماه ۱۳۹۳
۱۳۹۴ انتشار کتاب «تا سر زلف عروسان سخن» توسط نشر چشمه، انتشار کتاب بنیآدم در اسفند ماه ۱۳۹۴ توسط نشر چشمه.
کلیدر:
نوشتار اصلی: کلیدر
روی جلد کلیدر چاپ انتشارات فرهنگ معاصر
کلیدر رمانی در ستایش کار و زندگی و طبیعت، رمانی حماسی از شجاعت و مردانگی، که خود دولتآبادی بارها گفتهاست «دیگر گمان نکنم که نیرو و قدرت و دل و دماغم اجازه بدهد که کاری کاملتر از کلیدر بکنم. کلیدر از جهت کمی و کیفی، کاملترین کاری است که من تصور میکردهام که بتوانم و شاید بشود گفت. در برخی جهات از تصور خودم هم زیادتر است.»
رمان کلیدر با ۲٬۸۳۶ صفحه بزرگترین رمان فارسی است که ده جلد و پنج مجلد قطور به چاپ رسیدهاست.
با توجه به حجم بالای این کتاب که بالغ بر سه هزار صفحهاست اما متن آن طوری توسط دولتآبادی به نگارش درآمده که از شدت جذابیت و گیرایی خواننده متوجه تورق نمیشود. شخصیت اول این رمان شخصی به نام (گلمحمد) است. داستان کلیدر پیرامون زندگی گلمحمد است.
کلیدر، یک رمان عظیم روستایی است در ۱۰ جلد و بالغ بر ۳ هزار صفحه که او بیش از ۱۵ سال عمرش را صرف نگارش آن کردهاست و حجیمترین رمان فارسی به شمار میرود؛ البته گمان نمیرود که دوباره چنین حادثههایی تکرار شود، با زبانی فخیم و حماسی و بیش از شصت شخصیت که جملگی تمام و کمال پرداخته شدهاند.
کلیدر که «سرنوشت تراژدیک رعیتهای ایرانی و قبایل چادرنشین را در دورهای که سیاست زور حاکم است به تصویر میکشد» بر اساس حوادث واقعی نگاشته شده و به شرح سختیها و رنجهایی روا رفته بر خانوادهٔ کَلمیشی میپردازد. کلیدر را میتوان نقطهٔ اوج رشته آثار پیشین دولتآبادی به حساب آورد، که اغلب آنان داستانهایی کوتاه دربارهٔ مردم زجرکشیده و رنجور دهات خراسان است. مفسرین، کلیدر را نقطهٔ عطفی در تاریخ ادبیات مدرن فارسی میدانند؛ بدان حد که یکی از مفسرین، کلیدر را «حماسهٔ زوال» میخواند.
زوال کلنل:
روی جلد کتاب به زبان انگلیسی، ترجمه تام پتردیل
نوشتار اصلی: زوال کلنل
زوال کلنل اثری دیگری از محمود دولتآبادی است که در سالهای ابتدایی دهه ۱۹۸۰ میلادی به زبان فارسی نوشته شد، اما برای نخستینبار در سال ۲۰۰۹ میلادی، توسط ناشر سوئیسی به زبان آلمانی منتشر شد. رمان زوال کلنل سرگذشت افسری وطندوست در ارتش شاهنشاهی ایران است که زندگی او و خانوادهاش در مقطع انقلاب ۱۳۵۷ ایران مرور میشود. داستان رمان تنها در یک شبانهروز میگذرد، اما در بازگشت به گذشته مرور و تأملی عمیق در حوادث تاریخ سده اخیر ایران و تلاش مردم در رسیدن به راه جامعهای مدرن و پیشرفته را منعکس میکند.
نشر چشمه در سال ۱۳۸۷ خورشیدی، اقدام به درخواست مجوز نشر برای این رمان کرد، ولی مقامهای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی از صدور مجوز خودداری کردند.
در اواخر بهمنماه ۱۳۹۲، خبرهایی در برخی نشریات ایران منتشر شد مبنی بر آنکه «سرانجام چاپ و انتشار کتاب زوال کلنل از سوی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مجوز گرفت».
نهایتاً در تاریخ ۳۰ بهمن ۱۳۹۲، وزارت ارشاد ضمن تکذیب انتشار کتاب زوال کُلنل اعلام کرد که «تاکنون مجوزی در این خصوص از سوی اداره کل کتاب و توسعه کتابخوانی صادر نشده است».
در تابستان ۱۳۹۳، نویسنده کتاب، خبر از انتشار و توزیع نسخه جعلی این کتاب توسط سودجویان بازار کتاب داد. محمود دولتآبادی اعلام کرد که کتاب منتشرشده در کتابفروشیها، نسخه ترجمهشده از روی نسخه آلمانی کتاب است و نحوه ترجمه آن، کاملاً با ادبیات شناختهشده از جانب وی، قابل تمییز دادن است. او از طرح شکایت علیه انتشارات نشر گردون که ناشر این نسخه جعلی بوده است، خبر داد.
اقتباس از آثار دولتآبادی:
چندین فیلم بر اساس داستانها و فیلمنامههای دولتآبادی ساخته شدهاند.
دولتآبادی داستان آوسنه باباسبحان را به مسعود کیمیایی فروخت و او فیلم خاک را بر اساس آن ساخت، سپس دولتآبادی نقدی بر فیلم خاک با عنوان (بابا سبحان در خاک) نوشت، دولتآبادی مدعیست که کیمیایی به داستان وفادار نبوده است. دولتآبادی در مصاحبهای عنوان کرده: نمایشنامهای نوشته بودم به نام تنگنا، وقتی به زندان افتادم این نمایشنامه بدون اجازه من، به فیلم برگردانده شد؛ و نامش شد گوزنها آن هم بیهیچ اشارهای به نمایشنامه و نویسندهاش. از زندان که درآمدم فیلم را دیدم. موضوع، فضا و پرسوناژها همه از نمایشنامه (تنگنا) برداشته شده بود. از میان آن همه دوست مطبوعاتی، فقط به محمدرضا اصلانی گفتم: «آیا همچون اتفاقی را متوجه نشدید؟ چرا چیزی نگفتید؟ نپرسیدید داستان آن از کجا آمده است؟»
دولتآبادی میگوید: گمانم سال ۵۶ بود که به درخواست محمدحسین پرتوی، برادر نصرت پرتوی، همسر عباس جوانمرد و دوست و همکار دوره تئاتر، طرح سریالی را برای تلویزیون ملی ایران نوشتم. با عنوان (سربداران)، پیش از من گویا به سراغ بهرام بیضایی رفته بودند که نتیجهای نگرفته بودند. چند نفری هم در آن فاصله طرحهایی نوشته بودند که هیچیک مطلوب تلویزیون نبودند. تا اینکه طرح من آماده و فصل اول نوشته شد. محمدحسین پرتوی به واسطه خواهرش (نصرت)، که قول داده بود مراعات امانتداری را بکند. نسخه زیراکسی فیلمنامه را با خود به تلویزیون برد، بیهیچ قرارداد یا پیش پرداختی، مدتها گذشت، بالاخره خبر آوردند که تلویزیون با این موضوع که دولتآبادی سربداران را بنویسد مخالف است؛ و موضوع مسکوت گذاشته شد تا سال ۵۸. حالا انقلاب شده بود و تلویزیون ملی ایران به تلویزیون جمهوریاسلامی ایران تغییر نام داده بود. بار دیگر محمدحسین پرتوی پیدایش شد و این بار گفت: قرار است سربداران ساخته شود. کارگردانش را هم گذاشتهاند محمدعلی نجفی. از من دعوت کرد به دفتری در خیابان بلوار کشاورز (الیزابت سابق) رفتم. ملاقات و چای و گفتگو. بعدها خبردار شدم که به آقای نجفی هم گفتهاند فلانی، یعنی من، نباید سربداران را بنویسد. من به کار خود بازگشتم و سربداران به راه خود رفت و نتیجه آنکه دستنوشته من در کتاب جمعه چاپ شد و نویسنده سریال (شهر من شیراز) که پیش از انقلاب از تلویزیون پخش میشد نویسنده فیلمنامه سربداران شد. از آن زمان دیگر از محمدحسین پرتوی خبری نشد. به نظرم رسید بخش اول فیلمنامه سربداران را منتشر کنم. آن را برای کتاب جمعه فرستادم. به پیغام آقای احمد شاملو که خواسته بود با آن هفتهنامه کار کنم.
به گفته دولتآبادی: سال ۵۹ بود که یک روز داریوش فرهنگ به اتفاق همسرش سوسن تسلیمی به خانه من آمدند. به توصیه بیضایی از من خواست فیلمنامهای بر اساس طرحی که به بیان وی در گذشته به شکل واقعی رخ داده بود بنویسم. در دهات کرمان مردی روستایی اتوبوسی میخرد و یک دهاتی دیگر در رقابت با او اتوبوسی دیگر میخرد. بنا میشود این موضوع بشود دستمایه فیلمنامه (اتوبوس) که من آن را نوشتم. فیلمنامه را داریوش فرهنگ به مدیر شبکه دوم تلویزیون داد، آقای حسن جلایر، ایشان خواند و فیلمنامه را پسندید و حتی پیشپرداخت هم به من دادند، بعد فیلمنامه را به شبکه یک تلویزیون دادند، در آنجا بار دیگر با نام من مخالفت شد. این را داریوش فرهنگ تلفنی به من خبر داد. با این خبر گمان کردم این فیلمنامه هم میرود کنار (گاوارهبان) و سربداران، اما چند ماه بعد مطلع شدم فیلمی با همین نام، (اتوبوس)، در جشنواره فیلم فجر به نمایش درآمده است که فیلمنامهنویس آن دیگری است! به آن فیلم چند جایزه سیمرغ دادند. اما من تا ۷۲ ساعت دچار سردرد بودم.
دولتآبادی میگوید: هنگامی که محمدحسین پرتوی برای سربداران به منزل ما میآمد، علی ژکان هم مدام همراه او بود. سالها بعد فیلمی با سرمایه بنیاد سینمایی فارابی ساخته شد به کارگردانی علی ژکان به نام مادیان، فیلمنامهاش را خودش نوشته بود. بیهیچ اشارهای به اقتباس آن، او خودش را شاگرد من میدانست و به این شاگردی میبالید. بیهیچ اجازهای نیمه دوم کتاب جای خالی سلوچ را به فیلم برگردانده بود. شکایت کردم به وزارت ارشاد، او معترف شد که این کار را کرده است؛ و اجازه خواست جبران کند و غرامت بپردازد. از آن تاریخ سالها گذشته است و دیگر هیچ خبری نشد.
دولتآبادی مدعیست: حمید سمندریان هم از روی طرح فیلمنامه (هیولا) ی من که به درخواست خودش نوشته بودم فیلمی ساخت با نام (همه آرزوی زمین)، که در تیتراژ آن هیچ اشارهای به من و حقوق من نکرد. نه اجازه گرفت و نه حرفی زد.
دولتآبادی برای ناصر تقوایی هم به خواست خودش یک طرح نوشته بر اساس (جای خالی سلوچ) که در اختیارش گذاشته، اما این فیلمنامه ساخته نشد.
برای داریوش مهرجویی هم به درخواست خودش براساس آن متنی که در مجله لایف منتشر کرده بود با عنوان (صلح و جنگ، پایان کابوس) طرح فیلمنامهای نوشته که آن را هم به مهرجویی دادهاست، اما این فیلمنامه ساخته نشد.
فیلم زمستان است به کارگردانی رفیع پیتز بر اساس داستان سفر محمود دولتآبادی ساخته شده است.
ترجمه آثار دولتآبادی:
اکثر داستانهای کوتاه، بلند و رمانهای دولتآبادی توسط مترجمهای ایرانی و غیرایرانی به زبانهای دیگر برگردانده شدهاند.
رمان کلیدر توسط زیگرید لطفی به زبان آلمانی ترجمه شده است، همچنین این رمان به زبان کردی نیز ترجمه شده است.
رمان جای خالی سلوچ به زبانهای: انگلیسی توسط کامران رستگار، آلمانی توسط زیگرید لطفی، ایتالیایی توسط آنا ونسن، فرانسوی توسط مریم عسگری، عربی توسط سلیم عبدالامیر حمدان، کردی، و هلندی ترجمه شده است.
در حالی که رمان زوال کلنل در ایران اجازه نشر نیافته است، در خارج از کشور به زبانهای دیگر برگردانده شده است، این رمان ابتدا توسط ناشری سویسی به زبان آلمانی ترجمه شد، عبری، انگلیسی، نروژی، دیگر زبانهایی میباشند که زوال کلنل به آنها برگردانده شده است.
بهمن نیرومند، نویسنده و مترجمیست که برخی از آثار دولتآبادی را به زبان آلمانی ترجمه کرده است.
تورج رهنما هم در زمره مترجمان آثار دولتآبادی قرار دارد او داستان گاوارهبان را به آلمانی برگردانده.
داستان سفر و جای خالی سلوچ توسط سلیم عبدالامیر حمدان به زبان عربی ترجمه شدهاند.
همچنین داستان آهوی بخت من گزل به زبان سوئدی، ادبار به انگلیسی، هجرت سلیمان به چینی و مرد به فرانسوی ترجمه شدهاند.
نظر دیگران دربارهٔ دولتآبادی و آثارش:
به نوشتهٔ کامران تلطف، آثار محمود دولتآبادی نمونههای بارزی از گرایش ادبیات متعهد به کمکردن شکاف موجود بین ادراکهای گوناگون از مفهوم انقلاب است. داستانهای کوتاه و رمانهای او اوضاع و احوال طبقات ستمدیده، بهویژه دهقانان و کارگران روستایی را به تصویر میکشد. شخصیتهایی که او میآفریند، فارغ از گرایشهای مذهبیشان، قربانی شرایط اجتماعی جامعه هستند. ویژگیهای طبقاتی تمامی شخصیتهای او مطابق با مدلهای مارکسیستی از جامعهٔ طبقاتی و ماتریالیسم تاریخی میباشند. او نخبگان و بورژوازیها، دهقانان، پرولتاریا، و روشنفکران را مطابق با تعاریف کلاسیک و متعارفشان نمایش میدهد و اما در این امر بهاندازهٔ کافی واقعگرایانه عمل میکند تا اگر نیاز بود شخصیتهای معینی را مذهبی جلوه دهد. به عقیدهٔ تلطف، کلیدر که زندگی و مبارزهٔ طبقاتی در خراسان را به تصویر میکشد، نمونهٔ اعلای نگرش دولتآبادی به ادبیات متعهد است. در کلیدر دهقانان، خردهبورژوازیهای شهری، و روشنفکران، چه مسلمان چه نامسلمان، در مبارزه علیه اربابان و سرمایهداران و نیروهای ستمگر حامی آنان با یکدیگر متحد میشوند. دولتآبادی تمامی این شخصیتها را مطابق با طبقهٔ اجتماعیشان و جایگاهشان در رابطه با مسائل سیاسی اجتماعی ترسیم میکند.
به نوشتهٔ تلطف، حتی از آنجایی که داستان در دههٔ ۵۰ نوشته شدهاست اهمیت سیاسی بیشتری پیدا میکند. دولتآبادی همچون برخی دیگر از روشنفکران خواهان تغییر در نظام سیاسی از طریق عمل بود. اگر آنها به خاطر وجود شرایط شدید مستبدانه در جامعه، نمیتوانستند آزادانه دربارهٔ ماهیت اقدامهای لازم برای ایجاد تغییر به بحث بنشینند، اما میتوانستند در افسانهها و آثارشان به این قبیل موضوعات بپردازند. وقتی که دولتآبادی گلمحمد را در نقش یک یاغی مسلح ترسیم میکند، خود در اندیشهٔ یک مبارزهٔ مسلحانه در جامعهٔ واقعی است. در کلیدر گروهی سی نفره طی سلسله نبردهایی موفق میشوند برای مدتی دشمن را از پای درآورده، باعث شوند که تعداد زیادی از دهقانان و کارگران به نهضت گلمحمد بپیوندند. نهضت گلمحمد از پشتیبانی گروههای انقلابی شهری متشکل از کارگران و دانشآموزان به رهبری اکبر آهنگر برخوردار میشود و این همان چیزی است که گروههای انقلابی چپگرا در اواخر دههٔ ۴۰ و دههٔ ۵۰ آرزویش را داشتند.
اسلام به عنوان یک الگووارهٔ سیاسی و یا یک نیروی ایدئولوژیک، نقشی مثبت و یا منفی در کلیدر بازی نمیکند. اگرچه ادراک سیاسی دولتآبادی با نوشتههای کلاسیک مارکس هماهنگ است و هر دو اقتصاد، نه مذهب، را نیرومحرکهٔ رفتارها و اقدامات اجتماعی میدانند اما او با اسلام سر ستیز ندارد. اعتقادات او دقیقاً منطبق بر تحلیل طبقهٔ انقلابی چپگرا در عصر خویش بود که افراد مذهبی را نیروهایی بالقوه برای ایفای نقش در انقلاب میدیدند و به پیوستن آنها به نهضت مردمی برای براندازی طبقهٔ حاکم امید بسته بودند؛ بنابراین دولتآبادی در کسوت نویسندهٔ ادبیات متعهد، از مخالفت آشکار با اسلام و یا حتی بحث در این باره خودداری کردهاست. در آثار او شخصیتها مذهبی هستند اما اعتقادات مذهبیشان تنها در ارتباط با خدا و ائمهٔ اطهارشان نمود پیدا میکند.
به نوشتهٔ تلطف، فعالان ادبی به عنوان جزئی از جامعهٔ بزرگتر مخالف شاه، در قبال پیش بردن جنبش مسلمانان ستمکش احساس مسئولیت میکردند. آنان به ارتباط عمیق شهادت و نمونهٔ اعلای آن، یعنی واقعهٔ کربلا، پی بردند. گذشته از آن در رمانهای سوسیالیستی، قهرمانان داستان آنچنان به جنبش مورد علاقهشان اعتقاد قلبی دارند که از شهادت در راه آن هیچ ابایی ندارند. وقایع تاریخی کربلا مفهوم شهادت را در اندیشهٔ سیاسی شیعه تقویت کرده و به آن قداست و وجههای الهی بخشیده بود. فلذا هم فعالان سیاسی سکولار و هم نویسندگان زبان فارسی مدرن، از مفهوم شهادت و حتی از ذکر درگذشت حسین بن علی برای برانگیختن احساس گناه و شورش عمومی استفاده کردهاند. در صحنهٔ پایانی کلیدر نیز نیروهای حکومتی، گلمحمد و اکثر همراهان کلیدیاش را قتلعام میکنند، درست مشابه شهادت حسین بن علی و اکثر اعضای خانوادهاش در صحرای کربلا. دولتآبادی از این تشابه برای برانگیختن احساسات خصومتآمیز مردم نسبت به حکومت بهره بردهاست. همانطور که در تعزیهها و مجالس روضهخوانی، شهادت حسین نقطهٔ اوج ماجرا را شکل میدهد، کلیدر نیز در مرحلهٔ کشتار به اوج خود میرسد. افزون بر این، رمان در تلاش برای رساندن دو پیام است: اول اینکه اگرچه مبارزهٔ مسلحانهٔ گلمحمد با شکست مواجه شد، اما آرمانهایش، روحش، و جنبشش برای گسترش عدالت همچنان باقی ماند، درست همانطور که آرمانهای حسین بن علی و جنبشش ادامه یافتند؛ دوم آنکه کلیدر به صورت ضمنی خودش را به عنوان جایگزینی برای داستان کربلا مطرح میکند. دولتآبادی به صورت غیر مستقیم و کاملاً ناخصومتبرانگیز در تلاش است تا با خلق کلیدر از اهمیت واقعهٔ کربلا بکاهد و در حافظهٔ خوانندگان معاصر جایگاهی ابدی برای کلیدر دستوپا کند.
بسیاری از جنبههای رمان دولتآبادی تحسین منتقدین را برانگیخت. پیچیده به تصویر کشیدن شخصیتهای داستان که نقش حقیقی آنها از طریق ویژگیها و ظاهرشان آشکار میشود، توصیفات واضح و دقیق، توانایی فوقالعادهٔ دولتآبادی در تجسم بخشیدن به ویژگیهای فیزیکی، اجتماعی و سیاسی منطقه، خلق ریتمهای زبانی و اوجگیریهای تدریجی آن به منظور برجسته نمودن لحظههای دراماتیک داستان از نقاط قوت محمود دولتآبادی در خلق کلیدر به شمار میآیند.
مفسرین، کلیدر را نقطهٔ عطفی در تاریخ ادبیات مدرن فارسی میدانند؛ بدان حد که یکی از مفسرین، کلیدر را «حماسهٔ زوال» میخواند.
هوشنگ گلشیری، داستاننویس برجسته، یکی از اولین منتقدان جلدهای آغازین کلیدر بود. گلشیری معتقد بود تکنیکهای سنتی داستانگویی شفاهی با احتیاجات و بایستههای ژانر رمان همخوانی و سازگاری ندارد و بر این باور بود که کلیدر سیر قهقرایی را در تاریخ تکامل رماننویسی مدرن فارسی پیمودهاست.
بهاالدین خرمشاهی در مخالفت با هوشنگ گلشیری مقالهای تحت عنوان (کلیدر و نیالودنش به رمان نو) به نگارش درآورد.
بزرگ علوی اعتقاد داشت که رمان کلیدر اطناب دارد، او معتقد بود که قادر است کلیدر را در حجمی کمتر و در یک جلد اطنابزدایی و بازنوشت کند بهگونهای که خود دولتآبادی هم آن را بپسندد و از حاصل کار راضی باشد.
محمدعلی جمالزاده در یکی از نامههایش به دولتآبادی مینویسد: من رمانهای زیادی خواندهام. از غربیها خیلی خواندم. تصور نمیکنم کسی به حّد دولتآبادی توانسته باشد اینچنین شاهکاری بیافریند. بر من مسلم است روزی قدر و قیمت (کلیدر) را خواهند دانست و به زبانهای زیادی ترجمه خواهد شد. روزی را میبینم که دولتآبادی عزیز ما جایزه نوبل را دریافت خواهد کرد. البته ممکن است منِ پیرمرد آن روز نباشم؛ ولی اطمینان دارم ترجمه کلیدر به زبانهای زنده دنیا، دولتآبادی را به جایزه ادبیات نوبل خواهد رساند. کلیدر برترین رمانی است که تاکنون خواندهام.
به گفته داریوش شایگان: دولتآبادی مثل هر هنرمند راستینی، حساس، پراضطراب و مجروح از درد درون است، دولتآبادی بیشک یکی از بزرگترین رماننویسان ایران معاصر است. او برخلاف انوره دو بالزاک، پنجاه هزار فنجان قهوه ننوشید تا طی بیست سال و به بهای زندگیاش بزرگترین شاهکار ادبی قرن نوزدهم، یعنی کمدی انسانی، را خلق کند. دولتآبادی اما موفق شد در عرض پانزده سال و با گذر از نشیب و فرازهای بسیار، یکی از جذابترین و بزرگترین حماسههای روستایی ایران مدرن را بیافریند، کلیدر را. دولتآبادی اهل خراسان است، زادگاه پرآوازهٔ حکمت و ادب ایران. او، هم بزرگی این سرزمین را در خود متبلور ساخته است، هم زخمهای آن را.
جمال میرصادقی عقیده دارد، زبان روایی کلیدر که با وام گرفتن از واژگان کلاسیک تاریخ بیهقی آراسته شده با وجود زیباییهای زبانی «اغلب با موضوعهای ساده و مضامین روستایی داستان هماهنگی ندارد».
علیاشرف درویشیان از محمود دولتآبادی به عنوان بنیانگذار ادبیات بومی نام برده است.
جواد مجابی: دولتآبادی نماد شرف قلم است، او نماد شرف در مملکت ماست، او نویسندهای مستقل و آزاداندیش است کهشان قلم را حفظ کرده است.
مهشید امیرشاهی، رماننویس مشهور، پیکان تیز انتقادهایش را به سوی تحسینشدهترین جنبهٔ رمان، یعنی زبان آن نشانه گرفتهاست و از نادرست بودن دستورهای زبانی، تلفظها و املای واژگان کلیدر انتقاد میکند. استفاده از اصطلاحات انگلیسی و فرانسوی توسط شخصیتهای رمان که دایرهٔ واژگانشان احتمالاً خالی از آن وامواژههاست و حتی نابهنگامیهای زبانی از دیگر انتقادات امیرشاهی نسبت به اثر تحسینشدهٔ کلیدر است.
محمد قوچانی، سردبیر ماهنامه مهرنامه دربارهٔ او میگوید: «خُشکم زد وقتی گفت: «آخر من روشنفکر نیستم؛ اهل فکرم»! این را محمود دولتآبادی گفت؛ بزرگترین -و دست کم - مشهورترین نویسنده روشنفکر(؟) زندهٔ ایران امروز در برابر پرسش من که حرفهایش را در گفتوگو به عیار سنت روشنفکری (چپ/ایرانی) شگفتانگیز خواندم».
جوایز و افتخارات:
نشان شوالیه هنر و ادب فرانسه ۲۰۱۴
برنده جایزهٔ ادبی یان میخالسکی سوییس ۲۰۱۳
ترجمه انگلیسی رمان کُلنل، با ترجمه تام پتردیل، نامزد جایزه بهترین کتاب ترجمه در آمریکا ۲۰۱۳
برنده جایزه ادبی هوشنگ گلشیری برای یک عمر فعالیت ۲۰۱۲
نامزد دریافت جایزه مَن بوکر آسیا در جشنواره کتاب سنگاپور ۲۰۱۱
نامزد دریافت جایزه ادبی آسیایی، برای رمان زوال کلنل ۲۰۱۱
دریافت جایزهٔ ادبیات بینالمللی خانهٔ فرهنگهای جهان برلین ۲۰۰۹
برنده جایزه ادبی واو ۱۳۹۰
دریافت جایزه یک عمر فعالیت فرهنگی، بدر نخستین دورهٔ جایزه ادبی یلدا به همت انتشارات کاروان و انتشارات اندیشه سازان ۱۳۸۲
برنده لوح زرین بیست سال داستاننویسی بر کلیه آثار، به همراه امین فقیری ۱۳۷۶
خانه محمود دولتآبادی:
خانه پدری محمود دولتآبادی که در روستای دولتآباد شهرستان سبزوار قرار دارد، با نام خانه محمود دولتآبادی در تاریخ در تاریخ ۷ مرداد ۱۳۸۲ با شمارهٔ ثبت ۹۳۲۰ بهعنوان یکی از آثار ملی ایران به ثبت رسیده است. قدمت این اثر مربوط به دوره پهلوی میباشد.
تمبر یادبود محمود دولتآبادی:
از تمبر یادبود محمود دولتآبادی همزمان با هفتاد و چهارمین سالگرد تولدش با عنوان (آقای رمان ایران) در زادگاهش سبزوار، رونمایی شد. در این مراسم ضمن چند سخنرانی، برنامه هنری کلیدرخوانی توسط سه نفر از هنرمندان سبزوار برگزار شد.
فعالیت سیاسی:
از چپ جمیله کدیور، محمود دولتآبادی، محمدعلی سپانلو و علی افشاری در دادگاه کنفرانس برلین
دولتآبادی قبل از انقلاب ۵۷ به دلایل سیاسی چند مرتبه دستگیر و روانه زندان شد.
وی در صحنه سیاسی کشور هم فعال است و دارای گرایشهای اصلاح طلبانه است.
دولتآبادی از جمله افراد شرکت کننده در کنفرانس برلین بوده.
وی در جریان انتخابات سال ۱۳۸۸ به حمایت از میرحسین موسوی پرداخت.
وی در سخنانی که در ماهنامه مهرنامه چاپ شد و به گفته محمد قوچانی موج هجمهها و حملهها را برای او پس از انتشار و روی گیشه آمدن این نشریه به همراه داشت گفت: «اتفاقاً من هم قاسم سلیمانی و امثال او را میپسندم در جای خود و همینطور آقای ظریف و امثال او را. به همین روشنی هم این حرف را چاپ کنید. او و امثال او باید سر جای خودشان بایستند و نگذارند مردم کُشان وارد کشور ایران شوند و این دیگران هم سر جای خودشان و از طُرُق دیگر بگویند و بکوشند که این مردم کُشان را باید جمع کرد! باز هم سعدی گفت «جهان مانند خط و خال است و ابرو/که هر چیزی به جای خویش نیکوست» ... هر انسانی با هر ظرفیتی برای کشور خودش لازم است و این دیدی خارج از تعصب است.»