سندروم زندگی نامعتبر
درباره کتاب:
این رمان درباره شخصیتی به نام رضا پارسیپور است که در توصیفش میتوان گفت پسر تنهایی که ابتدای راه میانسالی قرار دارد. رضا با داشتن یک شخصیت منفعل، در روند داستان تبدیل به یک یاغی میشود.
شخصیت رضا به خاطرات گذشتهاش مشکوک است و به این شک دارد که آیا این خاطرات اصلا وجود دارند یا نه. بنابراین به این حالت، نام سندروم خاطرات نامعتبر را داده است.
نویسنده ابتدای رمان، آن را به مهدی آذریزدی تقدیم کرده و نوشته است: «به مهدی آذریزدی که طعم قصه را چشاند». ایده نوشتن این رمان در سال ۸۵ به ذهن نویسنده رسیده و آن را در سال ۹۴ به پایان رسانده است.
«نقش کوچکی در یک تمثیل یا تولد یک یاغی»، «پردازش تصویر اولیه یک یاغی»، «احوالات یک یاغی»، «تثبیت یک یاغی»، «حلول یک قهرمان یا فرجام یک یاغی»، «سبکی تحمل ناپذیر یاغی»، «یک شب مانده به یاغی» و «تاریخچه نامعتبر یک یاغی» فصول ۸ گانه این رمان هستند.
در قسمتی از این رمان میخوانیم:
شب دشمن رضا پارسی است. با رفتن نور، جهان صحنهای میشود برای نمایش یادهای محو و خاطرات تلخ و یادآوری چشمهایی که از پشت ضربدر شیشههای قدی خانه رد فشنگهای رسام ضدهوایی را تماشا میکند؛ قطار نقاط نورانی که مثل شهاب در سیاهی شب محو میشوند. صدای آژیر وضعیت قرمز کشدار و وحشی است. اما برای کودکی که اوست همه چیز نوعی بازی جنگی است، حتی زوزه هواپیماها و گرومب انفجاری که دور یا نزدیک تودهای آتش برمیافروزد. مادرش که بافه گیسها را باز کرده، دست دردانهاش را می گیرد و می کشد به سمت زیرزمین خانه. زیرزمین خنک و تاریک است. مثل همه خانه ها اسباب موقتی برای وضعیت قرمز در زیرزمین چیده شده. کودکی که او باشد خوابیدن در زیرزمین را دوست دارد؛ جایی که مجبور نیست قوانین معمول خوابیدن را رعایت کند.