آیا کتاب را خواندهاید؟
میخواهم بخوانم
در حال خواندن
خواندم
میخواهم بخوانم
در حال خواندن
خواندم
آیا کتاب را دوست داشتید؟
دوست داشتم
دوست نداشتم
دوست داشتم
دوست نداشتم
0
0
0
15
0
می خواستم نویسنده شوم آشپز شدم
امتیاز محصول:
(5 نفر امتیاز دادهاند)
دسته بندی:
داستان ایران
ویژگیهای محصول:
کد کالا:
133501
شابک:
9786005639483
نویسنده:
انتشارات:
موضوع:
رمانهای فارسی
زبان:
فارسی
سال انتشار:
1394
جلد:
شومیز
قطع:
رقعی
قیمت محصول:
60,000 ریال
موجود نیست
درباره می خواستم نویسنده شوم آشپز شدم:
درباره کتاب:
راوی داستان زنی سی ساله و فارغ التحصیل رشته ادبیات فارسی از دانشگاه تهران است. از بد روزگار، از کار بیکار و از همه جا رانده شده و با شوهر مهندس خود زندگی آرام و بی حاشیه ای دارد. وقت های بی کاری و افسردگی های موسمی اش را با پختن غذا و یادآوری خاطره های پراکنده شکمی از روزگارهای دورتر می گذراند.
کتاب حاضر تصویرگر یازده روایت آبگوشتی است. در هر روایت یک جور غذا محور داستان می شود: آبگوشت، خورش کرفس، نان و پنیر و گوجه، یتیمچه، کله پاچه، خورش هویج و... نویسنده کوشیده است با استفاده از موضوع هیجان انگیز غذا، هم قصه بنویسد و هم روش پخت یازده غذا را میان قصه هایش بیاورد: خیلی طول کشید تا این گزاره به ما ثابت شود که آبگوشت شاخ دارد. خانه مان داشت از بیخ و بن کن فیکون می شد که یکهو شاخک های مامانم جنبید و فهمید ما از آن خانواده ها هستیم: از آن ها که وقتی آبگوشت می خورند، پاچه هم را می گیرند و از گل و گردن همدیگر آویزان می شوند و می پرند به هم.
نویسنده این کتاب معتقد است دنیا بر مدار سه اصل کلیدی می چرخد: «خواب، کتاب، کباب» و تا کسی می گوید چرا ایرانی ها اینقدر شکمو هستند زود می گوید شکمو نیستند اهل دل اند.
راوی داستان زنی سی ساله و فارغ التحصیل رشته ادبیات فارسی از دانشگاه تهران است. از بد روزگار، از کار بیکار و از همه جا رانده شده و با شوهر مهندس خود زندگی آرام و بی حاشیه ای دارد. وقت های بی کاری و افسردگی های موسمی اش را با پختن غذا و یادآوری خاطره های پراکنده شکمی از روزگارهای دورتر می گذراند.
کتاب حاضر تصویرگر یازده روایت آبگوشتی است. در هر روایت یک جور غذا محور داستان می شود: آبگوشت، خورش کرفس، نان و پنیر و گوجه، یتیمچه، کله پاچه، خورش هویج و... نویسنده کوشیده است با استفاده از موضوع هیجان انگیز غذا، هم قصه بنویسد و هم روش پخت یازده غذا را میان قصه هایش بیاورد: خیلی طول کشید تا این گزاره به ما ثابت شود که آبگوشت شاخ دارد. خانه مان داشت از بیخ و بن کن فیکون می شد که یکهو شاخک های مامانم جنبید و فهمید ما از آن خانواده ها هستیم: از آن ها که وقتی آبگوشت می خورند، پاچه هم را می گیرند و از گل و گردن همدیگر آویزان می شوند و می پرند به هم.
نویسنده این کتاب معتقد است دنیا بر مدار سه اصل کلیدی می چرخد: «خواب، کتاب، کباب» و تا کسی می گوید چرا ایرانی ها اینقدر شکمو هستند زود می گوید شکمو نیستند اهل دل اند.
برچسبها: