ساختار داستانی حکایت های عرفانی
کتاب «ساختار داستانی حکايتهای عرفانی» نوشتهی دکتر قدسيه رضوانيان ابتدا به تشريح دربارهی حکايت، حکايت عرفانی و ساختار داستانی اين حکايات می پردازد؛ سپس زاويه ديد راوی، زمان، طرح داستان، درونمايه و شخصيت را در آثاری مانند اسرارالتوحيد، تذکرهالاوليا، کشفالمحجوب، داستانهای نمادين و ارتباط با قصههای قرآنی را مورد بررسی قرار می دهد.
در مقدمهی کتاب آمده است:
«شايد بتوان گفت هيچ ملتی بيقصه نيست. گنجينههای بی پايان ادبيات شفاهی بيانگر اين نکته است که بسيار پيش از پيدايی ادبيات روايی مکتوب و چهبسا از آغاز زندگی بشر، قصه با او همدم بوده است. پيدايش قصه مربوط می شود به دوران ادبيات گفتاری، ادبياتی که سينه به سينه نقلشده است. تاريخ ادبيات در مسير طولانی و پرفراز و نشيب خود، گونههای مختلف ادبی را با خود همراه آورده است. برخی در نيمههای راه از حرکت بازماندهاند؛ مانند افسانهها، حکايتهای حيوانات و… اما برخی با افتادنها و برخاستنها، افزودگی ها و تراشخوردگی ها، همچنان ادامه مسير داده، تا روزگار ما خود را رسانيدهاند. اين نياز نهفته روحی، سبب شده است تا وظيفه ادبيات از ديرباز، تصوير کردن زندگی بر بنياد ارزشها تلقی شود. مير چا الياده، می گويد: ادبيات شفاهی ـ در شکلهای روايی اش ـ در اصل با دين درهمآميخته است. ادبيات شفاهی، اسطورههايی را در بطن خود دارد که در جوامع باستانی، «داستانهای واقعی» محسوب می شوند، اما داستان ادب فارسی، از مصالح غير اسطورهای مايه گرفته و از افسانه تغذيه شده است. صفت مشخصهی داستان فارسی اين است که به طور عمده موضوع، عاطفی يا تاملی است. درگيری داستانهای فارسی از ستيز احساس آدمی، آرزو، گرايش وی به کمال و جمال مادی و معنوی برمی خيزد.»