دیوار شهر کتاب، دیواریاست برای گفتوگوی علاقمندان به کتاب و کتابخوانی و نوشتن درباره علاقهمندی های مشترک برای نوشتن و فعالیت در دیوار شهر کتاب به سیستم وارد شوید
این کتاب بدآموزی دارد و این فکر را ترویج می کند که در راه رسیدن به هدف، مهم نیست از چه وسیله ای استفاده می کنی! در این داستان، یک پدر و پسر، با استفاده از پولهایی که دزدی است، دنبال کارهای خیریه مثل ساختن مدرسه هستند!
توصیفات نامناسبی درباره مذهب دارد: «مدتها بود من در محیط تنگ و چرکین مذهب که سایه سبز تیفوس گرفته ای بر زاوایای خواب رفته زندگی من می انداخت خودم را گم شده می پنداشتم.»
برخی وقایع و عکس العمل ها در این داستان تکراری است: به تنگ آمدن از شرایطی و فکر فرار از خانواده و جا گذاشتن نامه، کشف نامه توسط والدین و ... این سلسه ماجراها خالی از نوآوری و کشفی جدیدند. هم¬صحبتی با یک دوست خیالی و تخیله روانی به این وسیله نیز آنچنان که باید پرداخت خوبی ندارد. تنها برخی روابط لطیف میان خواهر و برادر در این داستان جالب است ... دیدن ادامه » و شخصیت جکسون که می خواهد یک جانورشناس و دانشمند شود، جالب و تاثیرگذار است و با روحیه نوجوانی مطابقت دارد.
در داستان دو عامل وجود دارد که مطرح شدن آن در ادبیات کودکان منع جهانی دارد: خشونت و ترس. حتی اگر با ترس موجود در داستان کنار بیاییم و فرض کنیم کودک با شخصیت اصلی داستان امپاتی دارد، با خشونت آن بههیچوجه نمیتوانیم کنار بیاییم. گمان نمیکنم در هیچ جای دنیا، جز افراد مریض، کسی پیدا بشود که بخواهد با دختربچهای چنین شوخی بدی بکند. ... دیدن ادامه » در این داستان، انگار پدر مونا هم از نظر ذهنی و روانی چیزیش میشود. مادرش آشکارا بیاعصاب است و حتی در داستان «قرص بالا انداختن» او مطرح شده. این چه واژگانی است برای پیشکش کردن به ذهن کودک؟
ترجمه افتضاحی دارد؛ به این بخش از کتاب دقت کنید: «کمی آن مرد را با جدیت برای خودش نگه میداشت. کمی بیشتر از آنکه جودی توقع داشت. بدجنسی او آنها را به رکود اقتصادی رسانده و در نتیجه با یکدیگر صمیمی کرده بود. چه کسی میتواند چنین چیزی در باره آنها بگوید؟ و بعد از همه اینها او سعی میکرد عادل باشد»!!!!!!
مولف اعتقادی به آفرینش هستی ندارد و می گوید گیتی یا هستی از هیچ و خود به خود آفریده شده است. ضمن اینکه به الهیات دانان تاخته و گفته طبیعی است که اینها که در هیچ موضوعی خبره نیستند مخالفان سرسخت این نظریه باشند!حتی در مقدمه می گوید اعتقاد به اینکه وجود یک آفریدگار خارج از طبیعت می تواند تسلسل را پایان دهد، چیزی بیش از زبان بازی و لفاظی ... دیدن ادامه » نیست!!!
پیرزن مسیحی گفت: حدود سه ماه پیش پسرم به سرطان حنجره مبتلا شد و روز به روز ناتوان تر می شد تا حدّی که از چند روز پیش قادر به راه رفتن نبود و پزشک معالج او نیز از درمان او ناامید شده بود. دو روز پیش دست به دامان حضرت مریم شدم و شفای فرزندم را از او خواستم. خوابم برد. در عالم رؤیا حضرت مریم به من گفت: پرونده عمر پسر تو بسته شده و از دست من کاری ... دیدن ادامه » برنمی آید! گفتم: پس راهی جلوی پای من بگذارید! فرمود: من و فرزندم وقتی با مشکلات لاینحلّی مواجه می گردیم دست به دامان پیامبر اسلام می شویم. گفتم: چگونه با این پیامبر خدا ارتباط برقرار کنم؟! فرمود: همین طور که با من ارتباط پیدا کردی! نام او محمّد است و دختری دارد به نام فاطمه ... و او پسری دارد به نام مهدی که امروز حجّت خداوند در روی زمین است. به این سه اسم مبارک متوسّل شو و از مادرِ این حجّت خدا بخواه تا شفای فرزندت را از مهدی بخواهد. وقتی که از خواب بیدار شدم نشستم و با اضطرار و اصرار زیاد از فاطیما خواستم تا شفای فرزندم را از مهدی بخواهد. تا این که چند ساعت پیش این جوان (شیخ جعفر مجتهدی) به کلبه من آمد و گفت: مادر! غصّه نخور، فرزندِ فاطیما پسرت را شفا می دهد!
این کتاب توسط ناشران مختلف و با اسامی مختلفی مثل «درون آب» و «در ژرفای آب» نیز منتشر شده است. کاش این سایت امکان این را داشت که ترجمههای مختلف یک کتاب را به هم لینک کرد. مثلا با ایجاد گزینه ای به نام «ترجمههای دیگر این کتاب» یا «ناشران دیگر این کتاب»
در این کتاب تمام ماجراها بر محور دوستی دختر و پسر می چرخد. رابطه ای که در غرب مرسوم، عادی و جاافتاده است. این نوع آثار بر عادی شدن و جاافتادن این دست مسائل فرهنگی متفاوت در میان نوجوانان ما اثر می گذارد. پسر نوجوان داستان، درگیر انتخاب دوست دختر برای خودش است و مدام به دوست دختر قبلی اش فکر می کند و بعد هم دوست جدید و قدیمش را مقایسه می ... دیدن ادامه » کند و... به این ترتیب کل داستان تاثیر منفی فرهنگی دارد و مناسب نوجوانان نیست.
چند شب پیش، بیخوابی به سرم زده بود؛ رفتم میدان چمن پایگاه و شروع به دویدن کردم. از قضا کلنل باکستر فرمانده پایگاه با همسرش از میهمانی شبانه برمیگشتند.آنها با دیدن من شگفتزده شدند. کلنل ماشین را نگه داشت و مرا صدا زد. نزد او رفتم. پرسید: در این وقت شب چرا میدوی؟ گفتم: خوابم نمیبرد، گفتم بدوم تا خسته شوم. گویا توضیح من برای کلنل ... دیدن ادامه » قانعکننده نبود. او اصرار کرد تا واقعیت را برایش بگویم. به او گفتم مسائلی در اطراف من میگذرد که گاهی موجب میشود شیطان با وسوسههایش مرا به گناه بکشاند.در دین ما توصیه شده که در چنین مواقعی بدویم و یا دوش آب سرد بگیریم...
در باشگاه کشتی بودیم. چند دقیقه بعد یکی دیگر از دوستان آمد. بی مقدمه گفت: ابرام جون! تیپ و هیکلت خیلی جالب شده! توی راه که میاومدی، دو تا دختر پشت سرت بودند. مرتب داشتند از تو حرف میزدند.
جلسه بعد رفتم برای ورزش. تا ابراهیم را دیدم خندهام گرفت؛ پیراهن بلند پوشیده بود و شلوار گشاد! به جای ساک ورزشی، لباسها را داخل کیسه پلاستیکی ریخته ... دیدن ادامه » بود.
ترجمه کتاب ضعیف است. به این جملات دقت کنید: «بسیار ژرمن گونه با سوت مینوازد» یا «چشمانش را با سردرگمی از موشکافی همسرش دزدید پوزخند زشتی زد این نیش کوچک دردناک و وجدان سنگ شدهاش دیری نپایید» و ... اشتباهات تایپی و املایی هم از نقاط ضعف این کتاب است. از جمله: «کدوی بزرگ را غلط داد!»
این کتاب خوبی برای کودکان و بویژه دختربچه ها نیست. دروغ گفتن، دور زدن، مسخره کردن، و باج گیری از شوهر، از رفتارهای متداول خاله ریزه با همسرش است.خاله ریزه در این کتاب به شدت خودخواه است و همه تصمیماتش برای برطرف شدن خواسته های شخصی اش هستند.
در این کتاب 92 نفر به عنوان الگو و قهرمان به پسران جوان معرفی میشوند و متأسفانه نام باراک اوباما هم در این بین دیده می شود. در تعریف و تمجید از اوباما آمده: «او رفتار متفاوت با زنان و مردان همجنس گرا را غیرقانونی اعلام کرد!!»
متأسفانه برخی از زنانی که در این کتاب معرفی شده اند، الگوهای خوبی برای دختران ما نیستند. از جمله ژاکوت دولائه که یک دزد دریایی است. لذا این کتاب را کتاب خوبی نمیدانم. ما باید الگوهای مناسبی را به مردم معرفی کنیم نه اشخاصی که به دلایل منفی مشهور شدهاند.
از نظر داستان پردازی کتاب موفقی است؛ نویسنده با شخصیت پردازی خوبش توانسته ذهن یک انسان مبتلا به اوتیسم را تصویر کند. اما مشکل اینجاست که این کتاب با این میزان از اندوه و رنج مناسب بچه ها نیست. اگر رمانی بود برای بزرگسالان و با ویژگی های داستان پردازی برای بزرگسالان نوشته می شد، کتاب خوبی بود که می توانست نحوۀ رفتار با بچه هایی را که به ... دیدن ادامه » این مشکل دچارند، آموزش دهد و ابعاد داستانی خوبی هم داشته باشد. ولی از سویی بیماری اوتیسم و از سوی دیگر مادری بی مسئولیت و معتاد به مواد مخدر که با دوست پسرش به سر می برد و هر دو نفرشان بچه را کتک می زنند و مادر پولی برای نگه داشتن بچه هایش ندارد و مجبورند دزدی کنند یا گدایی کنند و یا از سطل زباله غذا بیابند و مادر در خانه گربه فروشی به راه انداخته و انواع کارهای خلاف از او سر می زند و ... و... همه اینها با هم برای ذهن نوجوان افسرده کننده است.
داستان این کتاب کودک را دچار سردرگمی آموزشی می کند. نویسنده می خواسته به مفهوم هماهنگی بپردازد اما متاسفانه بیش از آن مفهوم خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو را پرورش داده است و به این ترتیب نتوانسته موضوع مورد نظر خود را بیان کند. آفتاب پرستی که نمیتواند خودش را با محیط هماهنگ کند باید از جمع آفتاب پرست ها به جایی برود که یکی همرنگ خودش ... دیدن ادامه » آنجاست. رفتار آفتاب پرست های اخمالو که لئون را از خود می رانند هم بدآموزی دارد و این فکر را گسترش می دهد که هر کس متفاوت بود طرد می شود.