دیوار شهر کتاب، دیواریاست برای گفتوگوی علاقمندان به کتاب و کتابخوانی و نوشتن درباره علاقهمندی های مشترک برای نوشتن و فعالیت در دیوار شهر کتاب به سیستم وارد شوید
بسیار زیبا پسری که برای نشان دادن توانایی خود به دختر مورد علاقه اش به سفری دور و دراز میرود شاید این موضوع را بارها شنیده باشید ولی این بار از زبان دارن شان به گونه ای متفاوت بشنوید،جلاد لاغردر این سفر با پیروان ادیان مختلف و عقاید مختلف و قبیله های عجیب مواجه میشود و در بازگشت دیگر ان دختر برایش جذابیتی ندارد
باد ماه مارس می وزد و همه جای آسمان را ابرهای سیاه و درحرکت گرفته.کلاغ ها روی درخت های صنوبر چه قارقاری راه انداخته اند.دنیای سرمست کننده و نشاط انگیز آدم را به خود میخواند.طوری که دلت میخواهد کتابت را ببندی و به بالای تپه ها پرواز کنی و با باد مسابقه بدهی.
فکرکنم بهتر باشد بهتان بگویم آقای عزیز از دخترها بیزار که البته این یک جور توهینی است به خودم.یا بگویم آقای ثروتمند عزیز اما این هم توهین به شماست،چون انگار مهمترین چیز شما فقط همان پولتان است.تازه ثروت ظاهری ادم است.شاید شما تا آخر عمرتان ثروتمند نمانید.خیلی از آدم های بسیار باهوش در وال استریت خانه خراب شده اند.برای همین هم من تصمیم ... دیدن ادامه » گرفته ام که به شما بگویم بابا لنگ دراز
زندگی ... دیدن ادامه » حتی وقتی انکارش می کنی، حتی وقتی نادیده اش می گیری، حتی وقتی نمی خواهی اش از تو قوی تر است.. از هر چیز دیگری قوی تر است. آدم هایی که از بازداشتگاه های اجباری برگشته اند دوباره زاد ولد کردند. مردان و زنانی که شکنجه دیده بودند ، که مرگ نزدیکانشان و سوخته شدن خانه هاشان را دیده بودند، دوباره به دنبال اتوبوس ها دویدند، به پیش بینی هواشناسی با دقت گوش کردند و دخترهایشان را شوهر دادند. باور کردنی نیست اما همین گونه است. زندگی از هر چیز دیگری قوی تر است...
باید یک بار به خاطر همه چیز گریه کرد. آن قدر که اشک ها خشک شوند، باید این تن اندوهگین را چلاند و بعد دفتر زندگی را ورق زد. به چیز دیگری فکر کرد. باید پاها را حرکت داد و همه چیز را از نو شروع کرد......
احمد شاملو
بیا گاهی به خودت دروغ بگو...
چند دروغ ساده
مثل ... دیدن ادامه » من خوبم...
آرامم، خوشحالم...
بیا گاهی اشتباه کن اشتباه بنویس...
خواهر، خواستن، خواهش را بدون " واو " بنویس!
ترس را با هر " ط/ت " که دوست داشتی بنویس!
و ببین که آب از آب تکان نمی خورد!
که زندگی راه خودش را می رود!
که چرخ زندگی با اشتباه تو نمی ایستد...
اصلا بیا گاهی خودت را به کوچه علی چپ بزن!
توی کوچه علی چپ قدم بزن!
راه برو سوت بزن!
نگو یکبار باختم تعطیل!
دیگر بازی نمی کنم!
زندگی با این باختن ها...
این افتادن ها
زمین خوردن هاست که زندگی می شود!
خطر کن بی پروا
سر چیزهای بزرگ زندگی!
کارت، اعتبارت، جانت حتی، این همه احتیاط که چه؟
که خط نیفتد روی شیشهء دلت!
بیا یک بار بی هدف، بی نقشه، بی قطب نما راه بیفت، بی توشه حتی، برو بباز!
نترس، بازی کن، آن قدر تا چیزی برای باختن نماند!
تا از دست دادن عادت شود و باختن پالایش روح...
باور کن زمین خوردن جزیی از زندگیست!
بازی کن...!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
نویسنده: فیروزه جزایری دوما
خلاصه ... دیدن ادامه » کتاب
این کتاب خودنوشت نامهای است از این نویسنده ایرانی که از کودکی در آمریکا به سر میبرد. این اثر یکی از کتابهای پر فروش آمریکا در دوسال گذشته بوده و جوایز متعددی کسب کردهاست. درباره نویسنده: فیروزه جزایری، در سال ۱۳۴۴ در شهر آبادان به دنیا آمد. زمانی که وی ۷ ساله بود، به همراه خانواده از طرف شرکت نفت ایران که پدرش در آن به عنوان مهندس کار میکرد، به شهر ویتییر در کالیفرنیا رفت. پس از دو سال زندگی در آمریکا به ایران بازگشت و در اهواز و تهران بهسر برد. دو سال بعد، دوباره خانوادهٔ وی به آمریکا برگشتند و ابتدا در ویتییر و سپس در نیوپورتبیچ ساکن شدند. فیروزه جزایری سپس به تحصیل در دانشگاه برکلی پرداخت و در آنجا با یک مرد فرانسوی ازدواج کرد. وی با نوشتن کتاب خاطرات خود که به نام Funny in Farsi, A Memoir of Growing Up Iranian in America در آمریکا منتشر شد، به شهرت رسید. این کتاب یکی از پرفروشترین کتابهای آمریکا در چند سال اخیر بودهاست. همچنین این کتاب، یکی از ۳ نامزد نهایی جایزهٔ تربر در سال ۲۰۰۵ و همچنین نامزد جایزهٔ پن در بخش آثار خلاقهٔ غیرتخیلی شد. وی اولین فرد آسیایی است که اثر وی جزء نامزدهای نهایی جایزهٔ تربر انتخاب شدهاست. این کتاب توسط محمد سلیمانینیا و با عنوان عطر سنبل، عطر کاج به فارسی برگردانده شدهاست.
رمان هابیت
نویسنده:جی آر آر تالکین
توضیحات:
در سوراخی داخل زمین، یک هابیت زندگی می کرد.« این چند کلمه، که در یک ورق هنگام تصحیح ورق های دانش آموزان، با خطی ناخوانا نوشته شد، تبدیل به یکی از پرفروش ترین کتابهای قرن شد. کتاب »هابیت: آنجا و بازگشت دوباره« اثر»جی.آر.آر. تالکین« که درواقع مقدمه ای بر شاهکار او »ارباب حلقه ها« است روایت ... دیدن ادامه » هابیتی به نام »بیلبو بگینز« را بیان می کند که توسط »گندالف« جادوگرو عده ای دورف وادار می شود که زندگی بی دردسر و راحتش را در خانه هابیتی اش در »شایر« ترککند و گرفتار سفری شود که سرانجامش به بازپس گیری تنها کوه از »اسماگ« منتهی میشود. یکی از بزرگترین و خطرناک ترین اژدهایان.»تورین سپربلوط« رهبر دورف هایی است که به همراه بیلبو و گندالف روانه تنها کوه هستند. پدربزرگ تورین زمان حمله اژدها فرمانروای تنها کوه بوده است. تنها کوه یا همان »اره بور« بزرگترین قلمرو دورف ها وخانه اصلی تورین و خانواده اش بود. اسماگ به تنها کوه حملهمی کند و ذخیره عظیم جواهرات دورف ها در تنها کوه را صاحب می شود. دورف های باقی ماندهاز تنها کوه اکنون و در داستان هابیت مصمم به بازگشت به خانه شان هستند. اما در این خطرات به یک عیار احتیاج دارند و گندالف اصرار بر بیلبو دارد. بیلبو در سفر دورف ها شریک میشود و طی حدود ۴۰۰ صفحه این کتاب ارزشمند درگیر حوادث بسیاری می شود و شیرینی ها و تلخی های بسیاری را تجربه می کند.
:
این رمان که بر اساس تجربه های همینگوی در جبهه ایتالیا، به سال 1918 فراهم آمده، داستان رمانتیک وزیبایی درباره عشق و جنگ است. وداع با اسلحه مشهورترین رمان جنگ جهانی اول است و همینگوی دیگر هیچگاه نتوانست رمانی در حد آن بیافریند . باید این کتاب را بخوانید تابفهمید چرا همینگوی داستان نویس بزرگی است. هنر او در این کتاب، در این نکته است که ... دیدن ادامه » همینگوی چیزی رمانتیک را به شکلی غیر رمانتیک روایت می کند.ماجرای این کتاب که در اصل ماجرایی است که بر خود نویسنده رفته، داستان یک راننده آمبولانس جوان به اسم هنری است که جنگ جهانی اول را در شمال ایتالیا تماشا می کند. در آغاز کتاب او به عشق اعتقادی ندارد و جنگ برایش چیزی سرگرم کننده و بی خطر به حساب می آید که معلوم نیست روزنامه ها چرا آن قدر بزرگش می کنند اما درست در پایان یک سال هنری کاملا عوض شده است. پرستاری که موقع بستری شدن او در بیمارستان دلش را برده بود، کشته شده است و حالا هنری به جهان طور دیگری نگاه می کند. اما این اتفاقات پی در پی چنان نرم و روان و عادی روایت شده اند که این کار فقط از همینگوی بر می آید، توصیف های ساده، جملات کوتاه، بدون هیچ تجزیه و تحلیل خاصی.
مولانا یا همان جلال الدین محمد مولوی در سال1244میلادی(642ه.ق)با شمس تبریزی آشنا شد.شمس از دراویش قلندریه بود ؛زبانی تند وتیز داشت.روندی که با تلاقی راه هایشان شروع شده بود،زندگی هردوشان را ازبیخ وبن دگرگون کرد؛دلشان یکی شد.صوفیان قرن های بعد پیوند آن دو را به یکی شدن دو دریا تشبیه کرده اند.درسایه ی دوستی ومصاحبت با شمس بود که مولانا جسارت ... دیدن ادامه » یافت از دایره ی قواعد مرسوم پا فراتر بگذارد وبه اهل دلی مخلص مدافع آتشین عشق،بانی سماع وشاعری پرشور بدل شود.آثار معظمی که از خود بر جا گذاشت لقب"شکسپیر عالم اسلام"را برایش به ارمغان آورد.در عصر تعصب ها وپیش داوری هایی که تا اعماق جامعه ریشه دوانده بود،از معنویاتی فراگیر وصلح جو دفاع کرد؛در خانه اش را به روی همه ی انسان ها گشود.بر جهاد باطنی تاکید کرد که هدفش به کمال رساندن انسان بود.توصیه می کرد که انسان تا آخر با منیتش بجنگد وگام به گام بر نفسش غلبه کند.
#ملت_عشق
اغلب مفسران مثنوی بر این نکته تاکید می کنند که این اثر جاودان با حرف "ب"شروع شده است.نخستین کلمه اش "بشنو"است.یعنی می گویی تصادفی است شاعری که تخلصش "خاموش"بوده ارزشمندترین اثرش را با "بشنو"شروع می کند؟راستی،خاموشی را می شود شنید؟
مولانا خودش را"خاموش"می نامید؛یعنی ساکت.هیچ به این موضوع اندیشیده ای که شاعری،آن هم شاعری که آوازه اش عالمگیر شده ،انسانی که کار وبارش،هستی اش،چیستی اش،حتی هوایی که تنفس می کند چیزی نیست جز کلمه ها وامضایش را پای بیش از پنجاه هزار بیت پر معنا گذاشته چطور می شود که خودش را"خاموش"بنامد؟
#ملت_عشق
#الیف_شافاک
کتاب ملت عشق
نوشته الیف شافاک
ترجمه ارسلان فصیحی
نشر ... دیدن ادامه » ققنوس
#ملت_عشق ، از #الیف_شافاک ، داستان دلدادگى و رهایى است. زندگى آرام و یکنواخت زنى در غرب که دستخوش شوریدگى و در هم ریختگى اندیشههاى عرفانى در شرق مى شود. «اللا روبینشتاین» که حالا در آستانه چهل سالگى است، سالهاست که عادت ها، نیازها و سلیقه هایش تغییر نکرده و روزها روى خط مستقیم پیش مى رود، یکنواخت و منظم و عادی.
به خصوص در بیست سال اخیر همه زندگى اش را جزء به جزء با توجه به زندگى زناشویى اش تنظیم کرده بود.
همه آرزوهایش، همه دوستان جدیدش، حتی کوچک ترین تصمیم هایش هم به این وابسته بود. یگانه قطب نمایى که سمت و سوى زندگى اش را تعیین میکرد خانه و خانوادهاش بود. تمام زندگى این زن خلاصه شده بود در راحتى شوهر و بچههایش و... و درست به همین دلایل آشکار بود که هیچ کس، حتی خودش هم نفهمید که چطور شد بعد از بیست سال زندگى مشترک یک روز صبح خود را از «شر» این زندگى آزاد مى کند و تک و تنها به سفری مى رود که پایانی نامعلوم دارد.
دلیل این تصمیم چه بود، شاید عشق» تنها دلیلى بود که «اللا» را از زندگی کنونى اش جدا مى کند و این تلاطم همچون تکه سنگى در برکه راکد زندگى اش میافتد و او را میلرزاند و...
به هیچ متمم وصفتی نیاز ندارد عشق
خود به تنهایی دنیایی است عشق
یادرست در میانش هستی،در آتشش
یا بیرونش هستی ،در حسرتش
داستان کتاب از دو روایت موازی تشکیل شده است،روایتی در سال2008در بوستون ودیگری در قرن7هجری قمری در قونیه.
راوی ها متغیرند.گاهی اللا وگاهی عزیز روایت کننده بخش بوستون هستند واما روایت کنندگان بخش دیگر کتاب از هر دست هستند.همه کسانی که از دید آنها می شود شمس تبریزی راشناخت،والبته خود راوی ها را کنکاش کرد. یک گدای جزامی،روسپی،متعصب،گزمه،مست،همسر وفرزاندان مولانا وگاهی خود مولوی وشمس.
تعصبات دینی وافکار حاکم بر جامعه قونیه وفضای مذهبی وجتماعی آن دوران در لابلای سطور کتاب نمایش داده شده وشخصیت های انتخابی خبر از انسان هایی مغرور مانده در جهل وبدور از ایمان حقیقی وانسان هایی مانده در گل ولای گناه و دارای قلبی روشن وحقیقت جو هستند.ودرست همین افراد خوار جامعه دعوت حق را با جان دل می شنوند وقدم در راه سلوک الی الله می گذارند.چهل قاعده شمس که هر کدام درسی بزرگ برای رونده ره طریقت وحقیقت است در هرکدام از روایت ها به نحوی گنجانده شده است که با توجه به موضوع آن بخش،برای مخاطب قابل فهم ودرک باشد.
کتاب از پنج بخش تشکیل شده بر اساس عناصر اربعه خاک،آب،باد،آتش وعنصر دیگری به نام خلاء.خاک:پدیده های عمیق،آرام وجامد زندگی
آب:پدیده های سیال وجاری ومتغیر زندگی
باد:پدیده های ترک کننده وکوچنده زندگی
آتش:پدیده های سوزاننده وویران کننده ونابود کننده زندگی
خلاء:پدیده هایی که نبودنشان بر ما تاثیر می گذارد ،نه بودنشان
در ابتدای کتاب این شعر از مولانا را می خوانیم
ما زبان را ننگریم وقال را
مادرون را بنگریم وحال را
موسیا آدابدانان دیگرند
سوخته جان وروانان دیگرند
ملت عشق از همه دین ها جداست
عاشقان را ملت ومذهب خداست
مثنوی معنوی دفتر دوم
وفکر می کنم بهترین جمع بندی از این داستان است.
آی آدم ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید
یک ... دیدن ادامه » نفر در آب دارد می سپارد جان
یک نفر دارد که دست و پای دائم می زند
روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید
آن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمن
آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید
که گرفتستید دست ناتوانی را
تا توانایی بهتر را پدید آرید
آن زمان که تنگ می بندید
بر کمرهاتان کمربند
در چه هنگامی بگویم من ؟
یک نفر در آب دارد می کند بیهوده جان قربان
آی آدمها که بر ساحل بساط دلگشا دارید
نان به سفره جامه تان بر تن
یک نفر در آب می خواند شما را
میتراود مهتاب
میدرخشد شبتاب
نیست یک دم شکند خواب به چشم کس و لیک
غم ... دیدن ادامه » این خفتهی چند
خواب در چشم ترم میشکند.
نگران با من استاده سحر
صبح میخواهد از من
کز مبارک دم او آورم این قوم به جان باخته را بلکه خبر
در جگر خاری لیکن
از ره این سفرم میشکند.
نازکآرای تن ساق گلی
که به جانش کشتم
و به جان دادمش آب
ای دریغا به برم میشکند
دستها میسایم
تا دری بگشایم
به عبث میپایم
که به در کس آید
در و دیوار به هم ریختهشان
بر سرم میشکند.
میتراود مهتاب
میدرخشد شبتاب
مانده پایآبله از راه دراز
بر دم دهکده مردی تنها
کولهبارش بر دوش
دست او بر در، میگوید با خود
غم این خفتهی چند
سود گرت هست گرانی مکن
خیره ... دیدن ادامه » سری با دل و جانی مکن
آن گل صحرا به غمزه شکفت
صورت خود در بن خاری نهفت
صبح همی باخت به مهرش نظر
ابر همی ریخت به پایش گهر
باد ندانسته همی با شتاب
ناله زدی تا که برآید ز خواب
شیفته پروانه بر او می پرید
دوستیش ز دل و جان می خرید
بلبل آشفته پی روی وی
راهی همی جست ز هر سوی وی
وان گل خودخواه خود آراسته
با همه ی حسن به پیراسته
زان همه دل بسته ی خاطر پریش
هیچ ندیدی به جز از رنگ خویش
شیفتگانش ز برون در فغان
او شده سرگرم خود اندر نهان
جای خود از ناز بفرسوده بود
لیک بسی بیره و بیهوده بود
فر و برازندگی گل تمام
بود به رخساره ی خوبش جرام
نقش به از آن رخ برتافته
سنگ به از گوهرنایافته
گل که چنین سنگدلی برگزید
عاقبت از کار ندانی چه دید
سودنکرده ز جوانی خویش
خسته ز سودای نهانی خویش
آن همه رونق به شبی در شکست
تلخی ایان به جایش نشست
از بن آن خار که بودش مقر
خوب چو پژمرد برآورد سر
دید بسی شیفته ی نغمه خوان
رقص کنان رهسپر و شادمان
از بر وی یکسره رفتند شاد
راست بماننده ی آن تندباد
خاطر گل ز آتش حسرت بسوخت
ز آن که یکی دیده بدو برندوخت
هر که چو گل جانب دل ها شکست
چون که بپژمرد به غم برنشست
دست بزد از سر حسرت به دست
کانچه به کف داشت ز کف داده است
چون گل خودبین ز سر بیهشی
دوست مدار این همه عاشق کشی
یک نفس از خویشتن آزاد باش
خاطری آور به کف و شاد باش
نویسنده: جان اشتاین بک
خلاصه داستان:
جان اشتاین بک (۱۹۰۲ – ۱۹۶۸) از شناخته شده ترین نویسندگان قرن بیستم آمریکا است. او در سال ۱۹۶۲ برنده جایزه نوبل ادبیات شد. معروفترین آثار او کتاب “موشها و آدمها” و کتاب “خوشههای خشم” هستند که هر دو نمونههایی از زندگی طبقه کارگر آمریکا و کارگران مهاجر در دوره رکود بزرگ هستند .کتاب “خوشه ... دیدن ادامه » های خشم” از جمله شاهکارهای نویسنده- جان اشتاین بک-می باشد که در سال ۱۹۳۹ منتشر و به دریافت جایزه پولیتزر نایل شد و رمانی بسیار جذاب و شیرین است -
نام اصلی لئو نیکُلایویچ تولستوی
زمینهٔ کاری رماننویس
زادروز ۹ سپتامبر ۱۸۲۸ میلادی
یاسنایا ... دیدن ادامه » پالیانا از توابع استان تولا
مرگ ۲۰ نوامبر ۱۹۱۰ میلادی (۸۲ سال)
ایستگاه راهآهن آستاپوفو
ملیت روسیه
جایگاه خاکسپاری یاسنایا پالیانا
پیشه نویسنده و فعال سیاسی-اجتماعی
همسر سوفیا آندر ژونا برس
تولستوی در سال ۱۸۶۲ با دختر هجدهسالهای با سَلَفِ آلمانی، به نام سوفیا آندر ژونا برس (۱۸۴۴ - ۱۹۱۹)، ازدواج کرد و رمانهای جاودانهای به نام جنگ و صلح و آنا کارنینا را تألیف و منتشر ساخت. پشتیبانی همسر جوانش از فعالیتهای ادبی تولستوی که به روایتی ۱۴۰۰ صفحه از پیش نویس جنگ و صلح را بیش از هفت بار پاکنویس کردهاست، شایسته احترام است. ... دیدن ادامه » رابطه این دو عاشقانه، ولی پرتنش بود. دفترچه یادداشتی که تولستوی در دوران پیش از ازدواج شرح زندگی خود را در آن مینوشت به دست سوفیا افتاد. در این دفترچه یادداشت شرح خوشگذارنیها و عیاشیهای تولستوی نوشته شده بود. تاثیر این مطالب بر سوفیا سنگین بود به طوری که مینویسد این دوران زننده و ناخوشایند و زندگی او در آن موقع غیرقابل پذیرش است. غرق شدن تولستوی در مسایل فلسفی در سالهای بعد نیز مشکلات زیادی برای این دو به همراه داشت. آنها با همدیگر ۱۳ فرزند مشترک داشتند که ۴ تا از آنها در کودکی مردند
به گفته تولستوی آناکارنینا اولین رمان واقعی او و یک داستان حماسی منثور است. این رمان ماجرایی دراماتیک از عشق و سرخوردگی و شکست دارد. نسخهی بازنویسی شدهای از آنا کارنینا از اچ وینترز، نویسندهی جوان آمریکایی اقتباسی امروزی از این کتاب است. در این روایت، در کنار حوادث و شخصیتهای رمان اصلی شخصیتهای تخیلی امروزی نیز حضور دارند. ... دیدن ادامه » وی در دفتر خاطراتش در اواسط سال ۱۸۵۰ چنین مینویسد:
«چیزی در درونم شعلهور است که بیش از نیکی دلبستۀ آنم: شکوه و جلال.»
جنگ و صلح رمانی طولانی است که در آن بیش از ۵۸۰ شخصیت با دقت توصیف شدهاند. سه سال پیش نسخهی کوتاه شدهای از این رمان به زبان انگلیسی منتشر شد. در این نسخه ۶۰۰ صفحه از نسخهی اصلی که ۱۵۰۰ صفحه داشت، حذف شده است. این حذف شامل بحثهای فلسفی کتاب است که به یکدستی ماجرا لطمه نمیزند. دلیل این کارها ارائه یک نسخه جذاب و پرماجرا از کتاب است ... دیدن ادامه » که مناسب جوانان امروزی نیز باشد. شاهکار تولستوی، جنگ و صلح، یکی از معتبرترین منابع تحقیق و بررسی در تاریخ سیاسی و اجتماعی قرن نوزدهم روسیه است. همچنین حماسهی مقاومت روسها را در برابر حملهی ناپلئون بازگو میکند. منتقدان آن را یکی از بزرگترین رمانهای جهان و فراتر از آن یک رمان در بردارندهی دیدگاههای فلسفی نویسنده دربارهی زندگی و تاریخ میدانند
داستان از ترافیکِ یک چهارراه آغاز میشود. رانندهٔ اتومبیلی بهناگاه دچار کوری میگردد. به فاصلهٔ اندکی، افراد دیگری که همگی از بیماران یک چشمپزشکاند، دچار کوری میشوند. پزشک با معاینهٔ چشم آنها درمییابد که چشم این افراد کاملاً سالم است، اما آنها هیچچیز نمیبینند. جالب آن است که برخلاف بیماری کوری، که همهچیز سیاه است، تمامی ... دیدن ادامه » این افراد دچار دیدی سفید میشوند.
پزشک میفهمد که این نوع کوری است که به چشم ارتباطی پیدا نمیکند. از طرف دولت، تمامی افراد نابینا جمعآوری و در یک آسایشگاه اسکان داده میشوند. پزشک نیز خود دچار این بیماری میشود. پلیس برای جلوگیری از شیوع بیماری، پزشک را نیز روانهٔ آسایشگاه میکند. همسر پزشک نیز بهدروغ اذعان به کوری مینماید تا بتواند درکنار شوهرش باشد. آنها به آسایشگاه یادشده برده میشوند و...
به اعتقاد من, عصر ما تنها شایسته ی یک لقب و نام است:«عصر فحشا» . مردم ما به تدریج خود را به فرهنگ فاحشه ها عادت می دهند.
تصور کنید شما یک دلقک هستید ... یک دلقک واقعی ... با یک دماغ قرمز و گرد و دهانی تا بناگوش باز ... ساعت کاری تموم میشه و حالا شما دیگه دلقک نیستید ــ نباید باشید ــ ... حالا یه آدم معمولی ، عاشق ، پر کار ، بی دین ، با یه همسر کاتولیک ... دیدن ادامه » که نمی تونید باهاش رسمن ازدواج کنید ... در ضمن شما مالوخولیا و سردرد هم دارید ... دلقک داستان شرایطی شبیه به این داره ... ماری ، به عنوان همسرش و به خاطر عقاید مذهبی اش اونو ترک می کنه و حالا دلقک قصه برای التیام بخشیدن به این رنج و درد و همچنین مالیخولیا و سردرد شدید به الکل پناه می بره ... اما " دلقکی که به مشروب و الکل پناه ببرد ، خیلی سریعتر از یک شیروانی ساز مست سقوط خواهد کرد." .... اینو خود دلقک میگه ... کمی که در داستان پیش برید متوجه میشید که شما دارید دنیای زشت اطراف رو از دید یک دلقک نگاه می کنید ... این دید گاهی شبیه یک دید فلسفی میشه ... تنها خوبیه این دلقک اینه که کاملن می دونه چه دردسرایی داره و حتی چه دردسرایی و از کجا و چه موقع ممکنه براش برسه ... دلقکی عاشق ، مست ، با یک پای زخمی ، بدون پول ، بدون همسرش ، بدون خانواده ، در شرایطی که روز به روز بدتر می شود ... استادانه شما را در غم خویش شریک می کند .
"بار هستی ) یا سبکی تحمل ناپذیر هستی ) را شاید بتوان مشهورترین اثر میلان کوندرا دانست این کتاب در ایران هفده بار به چاپ رسیده است .
بار هستی تفکر و کاوش درباره زندگی انسان و فاجعه تنهایی او در جهان است . ... دیدن ادامه »
<< چگونه بار هستی را به دوش می کشیم ؟ ایا " سنگینی " بار هول انگیز و " سبکی " آن دل پذیر است ؟>>
کوندرا مفاهیم فلسفی را در قالب رمان به نحوی مطرح می کند که خواننده کمتر متوجه این قضیه می شود آثار او از آن دست آثاری است که به واقع هیچ قسمت از کتاب را نمی توان حذف کرد . نویسنده داستان را به شکل غیر خطی روایت می کند و در بسیاری از مواقع مستقیما وارد داستان شده و با خواننده رو در رو صحبت می کند و تمام اینها به هیچ وجه آزار دهنده نیست . این کتاب را می توان بارها و بارها خواند و هر بار مطالبی جدید را کشف کرد.
<<بازگشت ابدی ، اندیشه ای اسرارآمیز است و نیچه با این اندیشه بسیاری از فیلسوفان را متحیر ساخته است : باید تصور کرد که یک روز همه چیز ، همانطور که از پیش بوده ، تکرار می شود و این تکرار همچنان تا بی نهایت ادامه خواهد یافت ! معنای این اسطوره نامعقول چیست ؟
خلاف اسطوره بازگشت ابدی این است : زندگی که به یکباره و برای همیشه تمام می شود و باز نخواهد گشت ، شباهت به سایه دارد ، فاقد وزن است و از هم اکنون آن را باید پایان یافته دانست و هر چند موحش ، هر چند زیبا ، و هر چند باشکوه باشد ، این زیبایی ، این دهشت و شکوه هیچ معنایی ندارد. اینها در خور اعتنا نیست ، همانطور که جنگ میان دو سرزمین آفریقایی در قرن چهاردهم هیچ چیز را در دنیا تغییر نداده است ، هر چند در این جنگ سی هزار سیاهپوست با رنج و مصیبت وصف ناپذیری هلاک شده باشند
اندیشه باز گشت ابدی دورنمایی را نشان می دهد که در آن هر چیز آنطور که می شناسیم به نظر نمی آید و همه چیز بدون کیفیت ناپایدارش ظاهر می شود . این کیفیت ناپایدار ما را از دادن هر حکمی باز می دارد . آیا می توانیم آنچه را گذراست محکوم کنیم ؟ ابرهای سوخته غروب آفتاب بر همه چیز حتی گیوتین افسونی غم انگیز می تاباند . >>"
“بار هستی نام رمانی از میلان کوندرا است که در سال ۱۹۸۴ نوشته شدهاست. این کتاب که در سال ۱۹۶۸ در پراگ در دورهٔ زمانی موسوم به بهار پراگ میگذرد، با مفاهیم فلسفی فراوانی سر و کار دارد. ترجمه لغوی نام اصلی آن سَبُکیِ تحملناپذیر هستی است.
کتاب به شرحی از وضعیت زندگی هنرمندان و روشنفکران چکسلواکی پس از بهار پراگ، یعنی پس از حملهٔ اتحاد شوروی به چکسلواکی، میپردازد. شخصیت اصلی کتاب «توماس» نام دارد. توماس که جراحی معروف است انتقادات فراوانی به کمونیستهای چک دارد و این موجب میشود که او شغلاش را از دست بدهد. دیگر شخصیتهای مهم داستان «ترزا» (همسر توماس)، «سابینا» (نقاش، معشوقهٔ توماس )، و «فرانز» (استاد دانشگاه، معشوق سابینا ) هستند.
بار ... دیدن ادامه » هستی در خلاصه دربارهٔ درک این موضوع است که تشخیص راه درست از راه غلط برای انسان غیرممکن است. بههمین دلیل راه غلطی وجود ندارد و انسان مبرا از اشتباه است.
در سال ۱۹۸۸ فیلمی انگلیسی از روی این کتاب ساخته شد. دانیل دی-لوئیس در نقش توماس، ژولیت بینوش در نقش ترزا، و لنا الین در نقش سابینا در این فیلم بازی کردند. کارگردان این فیلم فیلیپ کوفمان است”