آیا کتاب را خوانده‌اید؟
آیا کتاب را خوانده‌اید؟
می‌خواهم بخوانم
می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن
در حال خواندن
خواندم
خواندم
می‌خواهم بخوانم می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن در حال خواندن
خواندم خواندم
آیا کتاب را دوست داشتید؟
آیا کتاب را دوست داشتید؟
دوست داشتم
دوست داشتم
دوست نداشتم
دوست نداشتم
دوست داشتم دوست داشتم
دوست نداشتم دوست نداشتم
می‌خواهم بخوانم 4
در حال خواندن 0
خواندم 1
دوست داشتم 37
دوست نداشتم 0

من چگونه اروین یالوم شدم

امتیاز محصول:
(1 نفر امتیاز داده است)
دسته بندی:
ویژگی‌های محصول:
کد کالا:
242987
شابک:
9786002533357
نویسنده:
انتشارات:
زبان:
فارسی
سال انتشار:
1399
جلد:
شمیز
قطع:
رقعی
تعداد صفحه:
440
شماره چاپ:
8
طول:
21
عرض:
14.8
وزن:
528 گرم
قیمت محصول:
2,550,000 ریال
موجود نیست
درباره من چگونه اروین یالوم شدم :

کتاب من چگونه اروین یالوم شدم، آخرین و شخصی‌ترین اثر اروین د. یالوم، روان‌پزشک و نویسنده اگزیستانسیالیست آمریکایی است.

اروین یالوم این بار نه بیماران و مراجعه‌ کنندگان، بلکه شخص خود را دستمایه روایت قرار داده و داستان زندگی‌اش را از نوجوانی تا امروز با نگاهی روانشناسانه و نقادانه نوشته است. از چگونگی نوشتن تک‌تک کتاب‌هایش گفته و از زندگی شخصی و همسر و فرزندانش؛ از سفرها و علایقش تا رنج‌ها و خطاهایش.

اروین د. یالوم (Irvin D. Yalom) متولد نیویورک، استاد دانشگاه استنفورد و پایه‌گذار الگوی روان‌شناسی هستی‌گرا یا اگزیستانسیال است. وی در سال ۲۰۰۲ جایزه انجمن روان‌پزشکان امریکا را نیز دریافت کرده‌ است. رمان‌های روان‌شناسانه‌ی «مامان و معنی زندگی»، «دروغ‌گویی روی مبل»، «وقتی نیچه گریست»، «هر روز نزدیک‌تر از پیش»، «جلاد عشق و دیگر داستان‌های روان‌شناسی»، «درمان شوپنهاور»، «پلیس را خبر می‌کنم»، «مسئله اسپینوزا» و «خلق‌ شدگان در یک روز و داستان‌های روان‌ درمانی دیگر» از آثار داستانی یالوم هستند.

از آثار روان‌شناسانه غیر‌ داستانی او نیز می‌توان به «هنر درمان»، «تئوری و عمل در روان‌ درمانی گروهی» و «روان درمانی اگزیستانسیال» اشاره کرد.

در بخشی از کتاب من چگونه اروین یالوم شدم (Becoming Myself: A Psychiatrist's Memoir) می‌خوانیم:

ساعت هشت صبح چهارشنبه است. صبحانه‌ام را خورده‌ام و پیاده به دفتر کارم آمدم. فقط قبل از شروع کارم کمی مکث کردم و به گلدان بونسای خودم صبح بخیر گفتم و چندتا علف هرزش را هرس کردم. می‌دانم که آن علف‌های هرز کوچولو هم حق حیات دارند ولی نمی‌توانم اجازه بدهم آبی را که بونسای من به آن احتیاج دارد بمکند. احساس رضایت و خوشحالی می‌کنم چون چهار ساعت آینده را باید بی‌وقفه بنویسم. باید نوشتن را شروع کنم ولی مثل همیشه نمی‌توانم جلوی خودم را بگیرم و اول از همه ایمیل‌هایم را چک می‌کنم. درحالی‌که ایمیل‌ها را باز می‌کنم به خودم قول می‌دهم فقط نیم ساعت برای این کار وقت بگذارم. اولین ایمیل به من چشمک می‌زند:

«امشب بازی خانه‌ی ماست. 6:15 اونجا باش. غذای خوشمزه و گرانی حاضر کرده‌ام. سریع شام می‌خوریم چون بازی رأس ساعت 6:45 شروع می‌شه. یک گونی پول بیار!»
کوین

اولین عکس‌العمل غیرارادی‌ام این است که پیام را حذف کنم ولی جلوی خودم را می‌گیرم و سعی می‌کنم احساسات و خاطراتی را که منتظرند خودشان را به من برسانند به یاد بیاورم.

چهل سال پیش را به یاد می‌آورم وقتی که پوکر بازی می‌کردیم. الان دیگر بازی نمی‌کنم چون حافظه‌ی پراشتباهم کار دستم می‌دهد و بازی برایم گران تمام می‌شود. اگر کارت‌ها را اشتباه بخوانم حداقل یک یا دو مشت ژتون را از دست می‌دهم. از خیلی وقت پیش این بازی را کنار گذاشته‌ و در مقابل وسوسه‌اش مقاومت کرده‌ام. وقتی آدم پیر می‌شود علایقش را یکی‌یکی باید کنار بگذارد.

و حالا که تقریبا چهار سال است که دیگر بازی نکرده‌ام، رفقای قدیمی از روی ادب و تواضع بازهم برایم پیام دعوت می‌فرستند.

من تنیس و دویدن و غواصی را کنار گذاشته‌ام اما کنار گذاشتن پوکر با تمام این‌ها فرق دارد. آن‌ها همه ورزش‌هایی انفرادی بودند ولی پوکر تلاشی اجتماعی بود. رفقای شیرین و دوست‌داشتنی‌ای در این بازی داشتم که کم‌کم دارم همه را از دست می‌دهم. گاهی‌ وقت‌ها دور هم جمع می‌شویم و ناهاری می‌خوریم و برای اینکه ببینیم چه کسی باید پول میز را حساب کند سکه می‌اندازیم یا یک پوکر سریع و کوچک بازی می‌کنیم. ولی این‌ها هیچ‌کدام پوکر نمی‌شود.