آیا کتاب را خوانده‌اید؟
آیا کتاب را خوانده‌اید؟
می‌خواهم بخوانم
می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن
در حال خواندن
خواندم
خواندم
می‌خواهم بخوانم می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن در حال خواندن
خواندم خواندم
آیا کتاب را دوست داشتید؟
آیا کتاب را دوست داشتید؟
دوست داشتم
دوست داشتم
دوست نداشتم
دوست نداشتم
دوست داشتم دوست داشتم
دوست نداشتم دوست نداشتم
می‌خواهم بخوانم 0
در حال خواندن 0
خواندم 0
دوست داشتم 0
دوست نداشتم 0

و خانه ای که خانه ما نیست

امتیاز محصول:
(هنوز کسی امتیاز نداده است)
ویژگی‌های محصول:
کد کالا:
108381
شابک:
9786002294203
انتشارات:
موضوع:
شعر فارسی قرن 14
زبان:
فارسي
جلد:
نرم
قطع:
رقعی
تعداد صفحه:
88
طول:
20
عرض:
14.5
ارتفاع:
0.5
وزن:
110 گرم
قیمت محصول:
60,000 ریال
افزودن به سبد خرید
افزودن
درباره و خانه ای که خانه ما نیست:
درباره کتاب:

کتابی دیگر از مجموعه «جهان تازه شعر» نشر چشمه، مجموعه ای که اغلب به انتشار شاعران جوان این سال ها اختصاص دارد اما در میان آن ها گاه شاهد انتشار آثار متأخر شاعران پیشکسوت هم هستیم. درواقع این مجموعه می کوشد منعکس کننده شعر امروز باشد حال می خواهد حاصل کار شاعری باشد که نخستین آثار خود را ارائه کرده است و خواه شاعری با سال ها تجربه که پیش از این چندین و چند مجموعه شعر منتشر کرده باشد.

امیرحسین افراسیابی به سال ۱۳۱۳ متولد شده و نخستین مجموعه شعر او با نام «حرفهای پاییزی» در سال ۱۳۴۸ منتشر شده است.«ایست گاه»، «بر عرض راه»، «تا ایستگاه بعدی»، «آواز شگفت یک شاید» (گزیده شعرها) و «عشق وقت نمی شناسد» از دیگر مجموعه شعر های او هستد که در سال ها گذشته وارد بازار نشر شده اند. افراسیابی سالهاست که در هلند زندگی می کند و اشعاری نیز به زبان هلندی سروده است.

کتاب حاضر دربرگیرنده ۳۷ قطعه شعر سپید است که ده تای آن ها نام گذاری شده و ۲۷ تای دیگر با شماره گذاری از هم تفکیک شده اند. اشعار کتاب نشان دهنده تجربه پر فراز و نشیب شاعر در زندگی ست. او  در اشعار خود به سفر و جابحایی و مفهوم در حرکت بودن پرداخته است که ریشه در جابجایی جغرافیایی خود در طول زندگی دارد.

او تصویری زنده از زندگی در اشعارش ارائه می کند، گاه به دغدغه هایی اجتماعی می پردازد و در این میان از زبانی ساده و آمیخته به ظرافت های طنازانه بهره می برد.

در شعری با عنوان «صدا» از این مجموعه می خوانیم : «صدا/ سکوت را می جست و/ نور/ در پی تاریکی بود، / گاهی که واژه های سپید/ بر تخته سیاه صف می بستند. / اما این صدا/ که از دریچه های بسته می گذرد/ کابوس را / و رویا را/ یکسان آشفته می کند... / و هر سپیده دم/ (به سپیدی قویی که/ سنگین بر آب می نشیند) / تاریکی بکر اتاق را/ از درز پرده های بسته می شکافد/ تا آفتابِ نیم روزِ خیابان/ و این صدای چرخشِ محورها/ و رفت و آمدِ پیستون ها؛ / این صدا... / گاهی که واژه های سیاه/ بر صفحه سپید سرگردان می مانند.»
برچسب‌ها: