آیا کتاب را خوانده‌اید؟
آیا کتاب را خوانده‌اید؟
می‌خواهم بخوانم
می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن
در حال خواندن
خواندم
خواندم
می‌خواهم بخوانم می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن در حال خواندن
خواندم خواندم
آیا کتاب را دوست داشتید؟
آیا کتاب را دوست داشتید؟
دوست داشتم
دوست داشتم
دوست نداشتم
دوست نداشتم
دوست داشتم دوست داشتم
دوست نداشتم دوست نداشتم
می‌خواهم بخوانم 32
در حال خواندن 1
خواندم 24
دوست داشتم 252
دوست نداشتم 0

دو قرن سکوت

امتیاز محصول:
(24 نفر امتیاز داده‌اند)
دسته بندی:
ویژگی‌های محصول:
کد کالا:
16994
شابک:
9789643725549
انتشارات:
موضوع:
تاریخ ایران
زبان:
فارسی
سال انتشار:
1399
جلد:
زرکوب
قطع:
وزیری
تعداد صفحه:
372
شماره چاپ:
33
طول:
24
عرض:
17
وزن:
446 گرم
قیمت محصول:
4,500,000 ریال
افزودن به سبد خرید
افزودن
درباره دو قرن سکوت :

رضا شاه گفتمان ملی گرائی سکولار را -که گاهی نشات گرفته از خود حکومت و گاهی ایجاد شده توسط نخبگان تجدد طلب بود- ترویج می‌کرد. این گفتمان در نشریات عمومی قابل چاپ بود. در نتیجه این کار، از اسلام کمتر در نشریات یاد می‌شد و در نشان‌های ملی و جشن‌ها کمتر اثری از آن به چشم می‌خورد. بسیاری از ایرانیان ملی‌گرا در این زمان، اسلام را از هویت ایرانی تفکیک می‌کردند و تاریخ ایران را از نو می‌نگاشتند تا میراث پیش از اسلام را به جای میراث اسلامی پر رنگ کنند. این روشنفکران، اغلب به طور صریح مذهب را رّد نمی‌کردند بلکه آنچه که آنها نمونه‌هایی از «عقب ماندگی» و «بربریت» می‌نامیدند مورد انتقاد قرار می‌دادند. برخی دانشوران همچون عبدالحسین زرین‌کوب که یک تاریخ‌نگار ملی‌گرای اثر گذار و یک ایدئولوگ بود، پا را فراتر گذاشت و ادعا نمود اسلام و شیعه به طور مشخص غیر ایرانی هستند. کتاب دو قرن سکوت او نماینده این تصویر ملی‌گرای سکولار از تاریخ ایران است. روایت زرین کوب از تاریخ ایران، باز سازی باستان گرایانه‌ای از ایران به عنوان ملتی ناب است که در آن شهروندی بر پایه نژاد، زبان مشترک، تاریخ مشترک یا عضویت در فرهنگ و تمدنی متحدالشکل می‌باشد. این تعریف زرین کوب از هویت ملی، ایران را به صورت کشوری همچون کشورهای اروپایی نشان می‌داد و در عین حال ایرانیان وطن پرست را از ملل اسلامی و از رهبران مذهبی دور می‌کرد. کتاب زرین کوب با حمله اعراب به ایران در قرن هفتم میلادی شروع می‌شود که او آن را به صورت یک تراژدی برای ملت ایران معرفی می‌کند. او دو قرن اول تاریخ ایران پس از حمله اعراب را دوره‌ای از تاریکی همراه با کشمکش بین دو ملت (اعراب و ایرانیان) می‌نمایاند. در این کتاب فاتحان عرب مسلمان به صورت بربرهایی خشن و نژادپرست تصویر شده‌اند که در پایمال کردن روحیهٔ ملی ایرانی به وسیله تخریب هر چه ایرانی است مصمم هستند. با این حال او ادعا می‌کند که ایرانیان بزودی برتری خود را در مسائل مملکتی، کشاورزی، جنگ آوری و دانش ثابت کردند و در نهایت به مراکز قدرت دست یافتند. زرین کوب این بحث را پیش می‌کشد که ایرانیان در این دو قرن تنها کاری که می‌توانستند بکنند این بود که در شورش‌های منتهی به شکست شرکت کنند و آنچه می‌توانستند از فرهنگ ایران حفظ کنند تا پس از پایان دو قرن حکومت زورگویانه عربی/اسلامی، ضمیر ایرانی دوباره پیروز میدان ظاهر شود.


از زمان انتشار ویرایش اول کتاب در سال ۱۳۳۰ نقدهایی بر آن نوشته شد. خود دکتر زرین کوب در مقدمه ویرایش دوم (۱۳۳۶) به تأثیر این نقدها در بازنگارش کتاب اشاره می‌کند. نویسندگان مختلفی به‌طور مستقیم — با آوردن نام دکتر زرین‌کوب و یا کتاب او — یا به‌صورت تلویحی، عنوان دو قرن سکوت را نقد کرده‌اند:

    همایون کاتوزیان معتقد است، نگاه مبتنی بر «دورهٔ سکوتِ» ایرانیان را می‌توان ناشی از تعصب ملی‌گرایانهٔ مدرن به ایران دانست که کاتوزیان آن را در تضاد با حقایق تاریخی می‌داند. به گفتهٔ کاتوزیان، اگرچه درست است که حکومت مستقل ایرانی در این دو قرن وجود نداشت و تقریباً شاهدی از ادبیات نوشتاری در زبان‌های مختلف فارسی وجود ندارد، اما این زبان‌ها توسط ایرانیان استفاده می‌شده، و اگر ایرانیان شهرنشین عربی یاد می‌گرفتند، اعراب ساکن ایران نیز فارسی می‌آموختند. کاتوزیان، با بیان اینکه از همان ابتدا ایرانیان در رژیم جدید مشارکت داشتند، و با ذکر مثال‌هایی معتقد است که ایرانیان در همان دو قرن نقش خیلی برجسته‌ای در رشد فرهنگ اسلامی و بین‌المللی شدن آن بازی کردند.[۴]
    برخی نویسندگان به این گفتهٔ ادوارد براون استناد کرده‌اند که دربارهٔ دو یا سه قرن اول پس از حملهٔ اعراب می‌نویسد.

        بنابراین، به‌هیچ‌وجه صحیح نیست که گفته شود دو یا سه قرن پس از فتح ایران توسط مسلمانان، صفحهٔ خالی در فعالیت علمی مردم آن بوده‌است. برعکس، این دوره زمانِ به‌هم‌آمیختن کهنه و نو، دگردیسی قالب‌ها و فراکوچ نظرگاه‌ها بود؛ ولی مطلقاً دورهٔ رکود و مرگ نبود. ازنظر سیاسی، درست است که ایران استقلال ملی خود را برای مدتی از دست داد و به امپراتوری بزرگ مسلمانان پیوست، ولی در میدان علم به‌زودی به برتری‌ای رسید که شایستهٔ زیرکی و قابلیت مردم آن بود. اگر نقش ایرانیان را از آنچه که به نام علوم عربی نامیده می‌شود تفریق کنیم، بهترین قسمت آن رفته‌است.

    پروانه پورشریعتی، دانشیار دانشگاه اُهایو و نویسندهٔ کتاب افول ساسانیان، با اشاره به تاریخ به‌هم‌پیوستهٔ هزارساله در ایران، که در آن اشکانیان و سنن آنها به‌طور مداوم حضور دارند، معتقد است: «اصولاً تاریخ ما را اگر بخواهید به صورت ساختاری نگاه بکنید، یک تاریخ هزارساله‌ای می‌شه که اشکانی‌ها و سنن اشکانی ادامه پیدا می‌کنه، و این یه تاریخیه که هزار سال ادامه پیدا می‌کنه؛ حملهٔ اعراب به‌اصطلاح افول یک فرهنگی نیست و درنتیجه «دو قرن سکوت» تقریباً می‌شه گفت نیست؛ این فرهنگ ادامه پیدا می‌کنه.»
    علی صفدری، پژوهشگر دین و فرهنگ، در مقاله‌ای به نام «تحریف‌نگاری‌های دکتر زرین‌کوب»، بخش‌هایی از مجموعه‌های تاریخی او را نقد کرده است.
    مرتضی مطهری نقدی بر کتاب دو قرن سکوت داشته‌است که در کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران در سال ۱۳۴۹ به چاپ رسیده‌است. این نقد از پس از پیروزی انقلاب به ابتدای کتاب دو قرن سکوت اضافه شده‌است. وی به فهرستی از دانشمندان ایرانی یا ایرانی‌تبار اشاره می‌کند که در دو قرن اول پس از حمله اعراب ظهور پیدا کردند.
    علیرضا بهرامیان لحن کتاب را حماسی و به‌دور از لحن اهل تحقیق می‌داند که باعث شده خود زرین‌کوب از این قضیه ناراضی باشد.

نظر زرین کوب راجع‌به دو قرن سکوت

در مصاحبه‌ای که عطا آیتی دو سال قبل از مرگ زرین‌کوب با او داشت، زرین‌کوب در پاسخ به سؤالِ "کدام‌یک از آثار خودتان را بیشتر دوست دارید؟" کتاب دو قرن سکوت را نام برد.

 

عبدالحسین زرین‌کوب در بارهٔ تأثیر مذهب در حملهٔ اعراب به ایران می‌نویسد:

    نبردی که ایرانیان در طی این دو قرن با مهاجمان عرب کردند همه در تاریکی خشم و تعصب نبود. در روشنی دانش و خرد نیز این نبرد دوام داشت و بازار مشاجرات و گفتگوهای دینی و فلسفی گرم بود. بسیاری از ایرانیان، از همان آغاز کار دین مسلمانی را با شور و شوق پذیره شدند. دین تازه‌ای را که عربان آورده بودند، از آیین دیرین نیاکان خویش برتر می‌یافتند و ثنویت مبهم و تاریک زرتشتی را در برابر توحید محض و بی شایبهٔ اسلام، شرک و کفر می‌شناختند. آن شور حماسی نیز که در طبایع تند و سرکش هست و آنان را وا می‌دارد که هر چه را پاک و نیک و درست است، ایرانی بشمارند و هر چه را زشت و پلید و نادرست است غیر ایرانی بدانند، در دلهای آنها نبود. از این رو آیین مسلمانی را دینی پاک و آسان و درست یافتند و با شوق و مهر بدان گرویدند. با این همه در عین آنکه دین اعراب را پذیرفتند، آنان را تحت نفوذ و تأثیر فرهنگ و تربیت خویش گرفتند و به تمدن و فرهنگ خویش برآوردند. اما ایرانیان همه از این گونه نبودند. بعضی دیگر، همان گونه که از هر چیز تازه‌ای بیم و وحشت دارند، از دین عرب هم روی برتافتند و آن را تنها از این رو، که چیزی ناآشنا و تازه و ناشناس بود نپذیرفتند. بهتر دیدند که دل از یار و دیار برکنند و در گوشه و کنار جهان آواره باشند و دین تازه را که برایشان ناشناس و نامأنوس بود نپذیرند. حتی سرانجام پس از سالها دربه دری در کوه و بیابان، رنج هجران بر دل نهادند و به سند و سنجان رفتند تا دینی را که از نیاکان آموخته بودند و بدان سخت دل بسته بودند ترک نکنند و از دست ندهند. اگر هم طاقت درد و رنج دربه دری و هجران را نداشتند، رنج تحقیر و آزار مسلمانان را احتمال کردند و ماندند و جزیه پرداختند و از کیش نیاکان خویش دست برنداشتند. برخی دیگر، هم از اول با آیین مسلمانی به مخالفت و ستیزه برخاستند، گویی گرویدن به این دینی را که عرب آورده بود اهانتی و ناسزایی در حق خویش تلقی می‌کردند. از این رو اگر نیز در ظاهر خود را مسلمان فرا می‌نمودند، در نهان از عرب و آیین او به شدت بی زار بودند و هر جا نیز فرصتی و مجالی دست می‌داد سر به شورش برمی آوردند و عربان و مسلمانان را از دام تیغ می‌گذرانیدند. این اندیشه که عرب پست‌ترین مردم است چنان ذهن آنان را مشغول کرده بود که هرگز مجال آن را نمی‌یافتند تا حقیقت را در پرتو روشنی منطق و خرد ببینند. هر روزی به بهانه‌ای و در جایی قیام و شورش سخت می‌کردند و می‌کوشیدند عرب را با دینی که آورده‌است از ایران برانند. بعضی دیگر هم بودند که اسلام را نه برای آنکه چیزی ناشناس است و نه برای آنکه آوردهٔ تازیان است، بلکه فقط برای آنکه دین است رد می‌کردند و با آن به مبارزه برمی خاستند. زنادقه و آزاداندیشان که در اوایل عهد عباسی عدهٔ زیادی از آنها در بغداد و شهرهای دیگر وجود داشت از این گروه بودند. به هر حال وجود این فرقه‌ها و آرای مختلف، بازار بحثها و جدلهای مذهبی را بین اعراب و ایرانیان گرم می‌داشت و نبردی سخت را در روشنی عقل و دانش سبب می‌شد که بسی دوام یافت و نتایج مهم داشت.

«شک نیست که در هجوم تازیان، بسیاری از کتاب‌ها و کتابخانه‌های ایران دستخوش آسیب فنا گشته است. این دعوی را از تاریخ‌ها می‌توان حجّت آورد و قرائن بسیار نیز از خارج آن را تأیید می‌کند. با این همه بعضی از اهل تحقیق در این باب تردید دارند و این تردید چه لازم است؟! برای عرب که جز قرآن هیچ سخن را قدر نمی‌دانست کتاب‌هایی که از آن مجوس بود و البته نزد وی دست‌کم مایهٔ ضلال بود چه فایده داشت که به حفظ آنها عنایت کند؟ در آیین مسلمانان آن روزگار آشنایی به خط و کتابت بسیار نادر بود و پیداست که چنین قومی تا چه حد می‌توانست به کتاب و کتابخانه علاقه داشته باشد. تمام قراین و شواهد نشان می‌دهد که عرب از کتاب‌هایی نظیر آنچه امروز از ادب پهلوی باقی مانده است فایده‌ای نمی‌برده در این صورت جای شک نیست که در آن‌گونه کتاب‌ها به دیدهٔ حرمت و تکریم نمی‌دیده است… نام بسیاری از کتاب‌های عهد ساسانی در کتاب‌ها مانده است که نام و نشانی از آنها باقی نیست… پیداست که محیط مسلمانی برای وجود و بقای چنین کتاب‌ها مناسب نبوده است و سبب نابودی آن کتاب‌ها نیز همین است. باری از همهٔ قراین پیداست که در حملهٔ اعراب بسیاری از کتاب‌های ایرانیان، از میان رفته است».

زرین‌کوب در کتاب کارنامه اسلام (۱۳۴۸) کتاب‌سوزی اعراب در تیسفون را نفی می‌کند: «روایتی هم که گفته‌اند کتابخانه مدائن را اعراب نابود کردند ظاهراً هیچ اساس ندارد و مآخذ آن تازه‌است.»