آیا کتاب را خواندهاید؟
میخواهم بخوانم
در حال خواندن
خواندم
میخواهم بخوانم
در حال خواندن
خواندم
آیا کتاب را دوست داشتید؟
دوست داشتم
دوست نداشتم
دوست داشتم
دوست نداشتم
0
0
0
8
0
از صید ماهی تا پادشاهی
امتیاز محصول:
(هنوز کسی امتیاز نداده است)
دسته بندی:
داستان
ویژگیهای محصول:
کد کالا:
98354
شابک:
9789643632403
نویسنده:
انتشارات:
موضوع:
فلسفه
زبان:
فارسی
سال انتشار:
1393
جلد:
شمیز
قطع:
جیبی
تعداد صفحه:
764
وزن:
350 گرم
قیمت محصول:
140,000 ریال
موجود نیست
درباره از صید ماهی تا پادشاهی :
در بخشی از این اثر می خوانیم:
«در یکی از آبادی های خطه دیلم، سرزمینی که در جوار گیلان و دامنه سلسله البرز واقع بود، سه برادر نوجوان به نام علی و حسن و احمد غالب روزها برای صید ماهی به کنار دریا می رفتند و ماهی های صید شده را به پدر خود ابوشجاع بویه تحویل می دادند و او هم با فروش آن ها بخور و نمیری فراهم می ساخت و خانواده را اداره می کرد. سن علی تقریبا بیست، حسن هجده و احمد شانزده بود.
آن روز که به مقصد کنار دریا از کلبه محقر خود بیرون آمدند، علی جلو در توقف نمود و رو به دو برادر کرد و گفت: شما بروید. من کار مختصری دارم که باید انجام بدهم. تا شما تورها را مرتب کنید، خودم را می رسانم.
حسن و احمد دزدیده از نظر علی چشمک هایی رد و بدل کردند و تبسم به لب آورده و به راه افتادند.
همین که حسن و احمد از نظر ناپدید شدند ، علی راه را کج کرده و متفکر و اندیشناک به سوی جنگلی که در آن نزدیکی بود حرکت کرد. معمولا جوانان دلباخته وقتی به دیدار دلدار می روند نوعی وجد و شعف روح پرور احساس می کنند...»
«در یکی از آبادی های خطه دیلم، سرزمینی که در جوار گیلان و دامنه سلسله البرز واقع بود، سه برادر نوجوان به نام علی و حسن و احمد غالب روزها برای صید ماهی به کنار دریا می رفتند و ماهی های صید شده را به پدر خود ابوشجاع بویه تحویل می دادند و او هم با فروش آن ها بخور و نمیری فراهم می ساخت و خانواده را اداره می کرد. سن علی تقریبا بیست، حسن هجده و احمد شانزده بود.
آن روز که به مقصد کنار دریا از کلبه محقر خود بیرون آمدند، علی جلو در توقف نمود و رو به دو برادر کرد و گفت: شما بروید. من کار مختصری دارم که باید انجام بدهم. تا شما تورها را مرتب کنید، خودم را می رسانم.
حسن و احمد دزدیده از نظر علی چشمک هایی رد و بدل کردند و تبسم به لب آورده و به راه افتادند.
همین که حسن و احمد از نظر ناپدید شدند ، علی راه را کج کرده و متفکر و اندیشناک به سوی جنگلی که در آن نزدیکی بود حرکت کرد. معمولا جوانان دلباخته وقتی به دیدار دلدار می روند نوعی وجد و شعف روح پرور احساس می کنند...»
برچسبها: