آیا کتاب را خوانده‌اید؟
آیا کتاب را خوانده‌اید؟
می‌خواهم بخوانم
می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن
در حال خواندن
خواندم
خواندم
می‌خواهم بخوانم می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن در حال خواندن
خواندم خواندم
آیا کتاب را دوست داشتید؟
آیا کتاب را دوست داشتید؟
دوست داشتم
دوست داشتم
دوست نداشتم
دوست نداشتم
دوست داشتم دوست داشتم
دوست نداشتم دوست نداشتم
می‌خواهم بخوانم 2
در حال خواندن 0
خواندم 2
دوست داشتم 53
دوست نداشتم 0

بعد از پایان

امتیاز محصول:
(1 نفر امتیاز داده است)
دسته بندی:
ویژگی‌های محصول:
کد کالا:
94718
شابک:
9789642132270
نویسنده:
انتشارات:
زبان:
فارسی
سال انتشار:
1399
جلد:
شمیز
قطع:
رقعی
تعداد صفحه:
228
شماره چاپ:
11
طول:
21
عرض:
14.8
وزن:
274 گرم
قیمت محصول:
590,000 ریال
موجود نیست
درباره بعد از پایان:
درباره کتاب:

فریبا وفی در تازه ترین اثر داستانی اش به نام «بعد از پایان» داستان زندگی، دغدغه ها و مسایل اجتماعی زنان امروز جامعه را توصیف می کند.  این رمان در سفری چندروزه به تبریز روایت می شود و اتفاق ها در این سفر رخ می دهد.مهم ترین مشخصه این رمان ، رمان بودن آن و باز شدن مسائل اجتماعی در آن است و بیش تر شخصیت های رمان هم زن هستند.

منظر از سوئد می آید و با راوی به تبریز می روند. سفری سه روزه که در ضمن سفری به گذشته راوی نیز هست. رویا و منظر هر کدام به دنبال چیزی هستند ولی در چند گره گاه با هم برخورد می کنند و توانایی درک آن دیگری را به دست می آورند. رمان به تجربه آنهایی که مانده اند و آنهایی که ناچار به رفتن شده اند نزدیک می شود. در ابتدای رمان با روابطی تمام شده روبرو می شویم اما در ادامه متوجه می شویم همه چیز در درون شخصیت ها ادامه دارد و بازبینی آگاهانه تری را می طلبد.

بخشی از کتاب :

ناگهان مثل دیوانه­ ها بلند شد. پتویی آورد رفت زیرش قلنبه شد و پشتش را کرد به من. جوری خودش را پتوپیچ کرد که معلوم نبود سرش کدام طرف است . انگار این­جوری بهتر شد. پتو باز بهتر از فاطمه یا سنگ بود. رفتم نزدیک­تر. دستم را گذاشتم روی پتو. دیدم اصلاً حرفم نمی­آید. دستم را برداشتم و یک قرن به همان حال ماندم . بعد صدای خودم را شنیدم که به فارسی می­گفتم مامان تو را سپرده دست من. خجالت کشیدم از صدای فارسی­ ام. چند لحظه بعد صدایی از پتو آمد. پتو به فارسی گفت چی گفته . به ترکی گفتم گفته مشمول ذمه­ اید اگر بگذارید فاطمه­ ی من یک ذره غصه بخورد. پتو تکان نخورد. به فارسی گفتم بلند شو دیگر. این جوری روحش را عذاب می­دهی. پتو لرزید. ذره ذره پتو داشت گریه می­کرد. فکر کردم اگر این پتو نبود رویم نمی­شد فاطمه را بغل کنم . پتو را بغل کردم و بوسیدم. بعد من و پتو زار زار گریه کردیم.
برچسب‌ها: