آیا کتاب را خوانده‌اید؟
آیا کتاب را خوانده‌اید؟
می‌خواهم بخوانم
می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن
در حال خواندن
خواندم
خواندم
می‌خواهم بخوانم می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن در حال خواندن
خواندم خواندم
آیا کتاب را دوست داشتید؟
آیا کتاب را دوست داشتید؟
دوست داشتم
دوست داشتم
دوست نداشتم
دوست نداشتم
دوست داشتم دوست داشتم
دوست نداشتم دوست نداشتم
می‌خواهم بخوانم 2
در حال خواندن 0
خواندم 2
دوست داشتم 19
دوست نداشتم 0

آن مادیان سرخ یال

امتیاز محصول:
(2 نفر امتیاز داده‌اند)
دسته بندی:
داستان ایران
ویژگی‌های محصول:
کد کالا:
7192
شابک:
9789643512019
انتشارات:
موضوع:
رمان ایرانی
زبان:
فارسی
سال انتشار:
1395
جلد:
شمیز
قطع:
رقعی
تعداد صفحه:
166
شماره چاپ:
3
طول:
21
عرض:
14.8
وزن:
199 گرم
قیمت محصول:
637,500 ریال
750,000 ریال
افزودن به سبد خرید
افزودن
درباره آن مادیان سرخ یال :

درباره کتاب:

 

این داستان از مجموعه کتاب‌های محمود دولت‌آبادی است که با نام «کارنامه سپنج» شناخته می‌شود.
«کارنامه سپنج» در فاصله پانزده سال (از دهه 40 تا نیمه دهه 50) نوشته شده و طی سال‌های گذشته توسط ناشران مختلف به چاپ‌های مکرر رسیده است. این مجموعه شامل کتاب‌هایی با نام‌های گاواربان، باشبیرو، از خم چمبر، عقیل عقیل، دیدار بلوچ، بیانی و هجرت، گلدسته و سایه‌ها، ادبار و آینه، آوسنه بابا سبحان است. در چاپ جدید مجموعه، کتاب دیگر دولت‌آبادی با عنوان «آن مادیان سرخ‌یال» هم به آن افزوده و یک سری داستان از نویسنده رمان‌ «کلیدر» در اختیار علاقه‌مندان گذاشته شده است. نکته مهم درباره داستان‌های کارنامه سپنج این است که دولت‌آبادی از جمله نویسندگانی بود که در دهه‌های 40 و 50 خونی تازه در رگ‌های ادبیات و فرهنگ ایران جاری کردند و امروز خوانش داستان‌ها و نمایشنامه‌هاشان، ما را با یکی از مهم‌ترین و تاثیرگذارترین دوره‌های ادبیات نو ایران آشنا می‌کند.

موضوع بیشتر این داستان‌ها، درگیری انسان ایرانی با مقوله زمین و زمینداران و قوانین دولتی پس از انقلاب سفید شاه است. دولت‌آبادی چندی پیش در مصاحبه‌ای با روزنامه شرق درباره همین مجموعه گفته بود: «این داستان‌ها در دوره‌ای از زندگی من نوشته شده‌اند که جا و مکانی برای نوشتن‌شان نداشتم و تقریبا همه‌شان را در قهوه‌خانه‌های تهران و عمدتا در قهوه‌خانه وطن - کنار ورودی سینما سعدی - می‌نوشتم از صبح تا نهار بازار، که قهوه‌خانه شلوغ می‌شد. وقتی پول دیزی نداشتم پا می‌شدم می‌رفتم بیرون و با خلوت‌شدن قهوه‌خانه برمی‌گشتم آنجا و می‌نشستم پشت همان میز کوچک ته آن باریکه. زمستان‌ها هم پشت به دیوار گرم مطبخ می‌دادم تا بدنم جان بگیرد. یادم هست داستان «گاواربان» را در قهوه‌خانه نبش خیابان کوشک به پایان رساندم. پس چنین داستان‌هایی از صمیمیت خاصی برخوردار باید باشند...»

برچسب‌ها: