وقتی دلی

درباره کتاب:

وقتی دلی، سفری است به روزگار صدر اسلام و ملاقات با جوانی اشرافی از قریش که به شوق پیام آسمانی آخرین فرستاده، دل از امتیازات بی پایان این جهانی اش کند و به پناه محمد (ص) رفت. زندگی پرفراز و نشیب او دست مایة این رمان قرار گرفته و داستانی رقم خورده که با تمام افت و خیزهایش، بسیار لطیف است.

مصعب به خاخام دقیق شد. ناگهان او را به یاد آورد و به سمت خاخام رفت: «ممکن است مرا نشناسی، سال ها از آن زمان گذشته... من پسر عمیر هستم که با کاروان ما از حبشه به حجاز آمدی.» ـ ها!... شناختم... کودکان چه زود بزرگ می شوند! یهودیان خندیدند. مصعب سریع جواب داد: «و بزرگان چه زودتر کودک می شوند!» این بار مسلمانان خندیدند. مصعب بلند و رو به همه ادامه داد: «چگونه است که از دیرباز یهودیان از تمام بلاد به امید ظهور پیامبر خاتم، به یثرب می آمدند اما اینک که پیامبر خود به یثرب آمده اند او را انکار می کنند؟» ـ چنین است که می گویی، اما محمد آن پیامبر نیست.  مصعب رو به یهودیان کرد: «کدامیک از نشانه هایی که تورات و انجیل به آن اشاره کرده اند در محمد نیست؟»