آیا کتاب را خوانده‌اید؟
آیا کتاب را خوانده‌اید؟
می‌خواهم بخوانم
می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن
در حال خواندن
خواندم
خواندم
می‌خواهم بخوانم می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن در حال خواندن
خواندم خواندم
آیا کتاب را دوست داشتید؟
آیا کتاب را دوست داشتید؟
دوست داشتم
دوست داشتم
دوست نداشتم
دوست نداشتم
دوست داشتم دوست داشتم
دوست نداشتم دوست نداشتم
می‌خواهم بخوانم 9
در حال خواندن 0
خواندم 14
دوست داشتم 81
دوست نداشتم 1

استخوان خوک و دست های جذامی

امتیاز محصول:
(24 نفر امتیاز داده‌اند)
دسته بندی:
داستان ایران
ویژگی‌های محصول:
کد کالا:
4371
شابک:
9789643621971
نویسنده:
انتشارات:
موضوع:
داستان های فارسی قرن 14
زبان:
فارسي
جلد:
نرم
قطع:
پالتویی
تعداد صفحه:
82
طول:
21.1
عرض:
14.1
ارتفاع:
0.3
وزن:
104 گرم
قیمت محصول:
750,000 ریال
افزودن به سبد خرید
افزودن
درباره استخوان خوک و دست های جذامی:

درباره کتاب:

 

داستان در آپارتمان هفده طبقه‌ی خاوران اتفاق مى‌افتد که ساکنان هر طبقه و هر واحد مشکلاتى را در یک روز از سر مى‌گذرانند که نتیجه‌ی عملکرد بعضى‌ها تا فرداى آن روز و بعضى‌ها مثل ملول و بندر تا دو هفته به درازا مى‌کشد. محسن و زنش قصد دارند از هم طلاق بگیرند اما به خاطر دختر نه ساله‌شان، درنا، از این کار منصرف مى‌شوند. الیاس پسر دکتر محمد و دکتر افسانه مهرپور گرفتار سرطان مغز استخوان است. دکتر ظرف چند روز داوطلبى را پیدا مى‌کند که در سایت بانک خون جهانى، قیمت عضو اهدایى‌اش را براى پیوند ۷۵ هزار دلار اعلام کرده است. سوسن در واحد خود هر شب مردانى را به «فریز» مى  آورد و از آنان پول مى‌گیرد. در این میان شاعرى که از زندان آزاد شده و از طرف غلام سگى آشنایى با سوسن به وى داده شده است برخلاف دیگران، شب‌ها نزد سوسن صوفى‌منشانه شعر مى‌گوید و در نهایت پس از به وجود آمدن یک عشق مجازى از او دور مى شود تا سوسن براى همیشه از احتمال برخوردارى از زندگى سالم در آینده محروم بماند. گروه جوانان اهل آواز و موسیقى و رقص و پارتى هم تعللى در کارشان به وجود مى‌آید که آن را در دفتر فروش لوازم پزشکى در طبقه‌ی پانزدهم حل مى کنند و باز به عیش و عشرت جمعى‌شان مى‌پردازند.

 

بخشی از داستان

شب. پنجره‌ی رو به خیابانِ آپارتمانی در طبقه‌ی چهاردهم برج مسکونی خاوران ناگهان باز شد و مردی – اسمش دانیال – انگار کله‌اش را آتش زده باشند، رو به خیابان جیغ کشید: »اون پایین دارید چی کار می کنید؟ با شما هستم! با شما عوضی‌ها که عینهو کِرم دارید تو هم می‌لولید.«

 

برچسب‌ها: