آیا کتاب را خوانده‌اید؟
آیا کتاب را خوانده‌اید؟
می‌خواهم بخوانم
می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن
در حال خواندن
خواندم
خواندم
می‌خواهم بخوانم می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن در حال خواندن
خواندم خواندم
آیا کتاب را دوست داشتید؟
آیا کتاب را دوست داشتید؟
دوست داشتم
دوست داشتم
دوست نداشتم
دوست نداشتم
دوست داشتم دوست داشتم
دوست نداشتم دوست نداشتم
می‌خواهم بخوانم 0
در حال خواندن 0
خواندم 0
دوست داشتم 19
دوست نداشتم 0

شکار کبک

امتیاز محصول:
(3 نفر امتیاز داده‌اند)
دسته بندی:
داستان ایران
ویژگی‌های محصول:
کد کالا:
28231
شابک:
9789643629182
انتشارات:
موضوع:
داستان های فارسی قرن 14
زبان:
فارسي
جلد:
نرم
قطع:
رقعی
تعداد صفحه:
149
طول:
21.1
عرض:
14.1
ارتفاع:
0.6
وزن:
180 گرم
قیمت محصول:
1,300,000 ریال
افزودن به سبد خرید
افزودن
درباره شکار کبک:
درباره کتاب:
 
گرگو از لای در بیرون خزید و سوز سردی به درون آمد. قدرت در را بست. نمی‌دانست چه ‌وقت روز است؛ آفتاب کم‌رمق زمستان بالا آمده بود. چشمانش به نور خیره‌کننده عادت کرد. حتم تا صبح برف باریده بود. همه‌جا سفید بود؛ کوه‌های دوردست، درختان گزِ روبه‌رو، تپه‌های شنی، درختان پسته و موتورخانه، هر چه به چشم می‌آمد سفیدِ سفید بود. دسته‌ای کلاغ از روی درختان گز بلند شدند. شاخه‌ها تکانی خوردند و برف‌ از آن‌ها پایین ریخت. گرگو روی ایوان جست‌وخیز می‌کرد. هیچ ردی جز ردپای گرگو روی برف نبود. قدرت عطسه کرد و انگار مغزش تکان خورده باشد، تازه یاد جسدی افتاد که شب رهایش کرده بود.
 
بخشی از داستان
 
برف، درختان گز بالای تپه‌های شنی را به هیکل‌هایی فربه و سفید مبدل کرده بود و درختان کوچک پسته‌ی پایین تپه را به کوتوله‌هایی ایستاده در صف‌های منظم. انتهای صف در سفیدی برف محو می‌شد و سفیدی تا نوک کوه‌های روبه‌رو کش می‌آمد؛ همان ‌جا که اگر هوا آفتابی بود می‌شد غروب خورشید را دید. قدرت درِ موتورخانه را بست و به طرف اتاق‌های رو‌به‌رو که پانصد متری از موتورخانه فاصله‌ داشتند، به راه افتاد. سوزی از سمتِ کویر می‌آمد و دانه‌های برف را به صورت او می‌کوبید.
برچسب‌ها: