تاتار خندان
نوشته ایست از غلامحسین ساعدی به چاپ موسسه انتشارات نگاه. نوشته ای از پزشک، نمایش نامه نویس و نویسنده ای بی مانند که با نگاهی موشکافانه، از شرایط اجتماعی محیط پیرامونش در شکل دهی آثارش بهره می بُرد؛ “تاتار خندان” قصه ی پزشکی است که به ناگاه تصمیم می گیرد محل کار خودش را ترک کند و برای طبابت به روستایی دور افتاده در یکی از مناطق محروم نقل مکان کند. همکاران، دوستان و خانواده اش از تصمیم او متعجب اند اما مرد مصمم است تا به تنهایی و خلوت پناه ببرد بی آنکه چیزی از احوالاتش به صمیمی ترین دوستانش بگوید، از ماجرا و شکستی که زندگی اش را به اینجا رسانده است. داستانی که نمایی از زندگی مردم روزگار نویسنده ارائه می کند و شرایط اجتماعی و فرهنگی آن دوران را به تصویر می کشد.
گزیده ای از کتاب
«تاتارها را نباید دست کم گرفت آقای دکتر. اینجاها خیلی قدیمی بوده، هروقت جایی را می کنند به خشت های گنده ای برمی خورند یه ذرع در یه ذرع، قدیم ها برج و بارو هم داشته، حالا دیگه همه اش از بین رفته، یه چیزایی باقی مانده، یه وقت انشاءالله نشانت میدم. به هرحال یه مشت مردمیم این جا، یه عده خرده مالک، یه عده نسق دار، و یه عده خوش نشین، یک عده بالا، یک عده پایین و شکر خدا هر طوری شده، همه دستشان به دهنشان می رسه. حالا آمدن شما از همه مهم تره، خدا شاهده که دیشب من پلک بر هم نذاشتم.»
پرسیدم: «چرا حاجی؟»
گفت: «از خوشحالی، یه دکتر اینجاها می دونی چه قدر و قیمتی داره؟»