آیا کتاب را خوانده‌اید؟
آیا کتاب را خوانده‌اید؟
می‌خواهم بخوانم
می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن
در حال خواندن
خواندم
خواندم
می‌خواهم بخوانم می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن در حال خواندن
خواندم خواندم
آیا کتاب را دوست داشتید؟
آیا کتاب را دوست داشتید؟
دوست داشتم
دوست داشتم
دوست نداشتم
دوست نداشتم
دوست داشتم دوست داشتم
دوست نداشتم دوست نداشتم
می‌خواهم بخوانم 2
در حال خواندن 0
خواندم 0
دوست داشتم 10
دوست نداشتم 0

کیک عروسی (و داستان های دیگر)

امتیاز محصول:
(هنوز کسی امتیاز نداده است)
دسته بندی:
داستان ایران
ویژگی‌های محصول:
کد کالا:
238091
شابک:
9789644487163
انتشارات:
موضوع:
داستان های کوتاه مجموعه ها
زبان:
فارسي
جلد:
نرم
قطع:
رقعي
تعداد صفحه:
211
طول:
21.4
عرض:
14.3
ارتفاع:
0.8
وزن:
245 گرم
قیمت محصول:
860,000 ریال
موجود نیست
درباره کیک عروسی (و داستان های دیگر):

 انتخاب و ترجمه‌ی این داستان‌ها به کوشش مژده دقیقی انجام شده است. دقیقی در این مجموعه به سراغ نویسندگانی رفته که فارغ از سابقه و ملیت، نویسندگانی چیره‌دست هستند و می‌توان حداقل در یکی از گونه‌های ادبی برایشان این امتیاز را قائل شد. داستان‌های این مجموعه هم شاید به لحاظ مضمون نقطه‌ی اشتراکی نداشته باشند؛ اما در انسجام فرم و شیوه‌ی روایت با هم مشترک‌اند.

کتاب یازده داستان دارد: «هنر کدبانوگری» نوشته‌ی مِگان میهیو برگمن، «عضو ثابت خانواده» نوشته‌ی راسل بَنکس، «یک روز به بطالت گذشت» نوشته‌ی جولی اوتسوکا، «امنیت» نوشته‌ی لیدیا فیتس پتریک، «همسایه‌ها» نوشته‌ی آیزاک باشویس سینگر، «پیش رفتن» نوشته‌ی دایان کوک، «کیک عروسی» نوشته‌ی مَدِلین تی‌یِن، «صدایی در شب» نوشته‎‌ی استیون میلهاوزر، «پریمیوم هارمونی» نوشته‌ی استیون کینگ، «مرد کوچک» نوشته‌ی مایکل کانینگهم و «دندان‌های واشینگتن» نوشته‌ی مری سُوان. داستان کیک عروسی که نام کتاب هم از آن گرفته شده، در فوریه‌ی 2015 در ساندی تایمز منتشر شد و توانست یکی از نامزدهای نهایی جایزه‌ی داستان کوتاه ساندی تایمز در همین سال باشد.

در شروع داستان همسایه‌ها این‌طور می‌خوانیم: «هردوی آن‌ها در ساختمان من در غرب سِنترال پارک زندگی می‌کردند ـ مرد دو طبقه پایین‌تر از من، زن یک طبقه بالاتر. تصورش هم سخت بود که دو نفر بیشتر از آن با هم فرق داشته باشند. موریس تِرکِلتویب برای همان روزنامه‌ی ییدیشی داستان‌های واقعی می‌نوشت که من هم در آن قلم می‌زدم؛ مارگیت لِوی معشوقه‌ی سابق یک کُنت ایتالیایی بود. این دو نفر یک ویژگی مشترک داشتند: هرگز نمی‌توانستم حقیقت را در مورد هیچ‌کدامشان بفهمم. موریس ترکلتویب به من اطمینان می‌داد که داستان‌هایش ساختگی هستند، ولی وقتی آن داستان‌ها را می‌خواندم، به نظرم بعید می‌آمد که همه‌ی آن‌ها تخیلی باشند. جزئیات و ماجراهای عجیبی در آن‌ها وجود داشت که فقط خودِ زندگی می‌توانست طرحشان را بریزد.»