می بخشم ولی فراموش نمی کنم
چند روز است مدام دارم به این فکر میکنم که چرا من تو را این همه شرمنده از وجودم کرده ام؟ هی از تو می پرسم.. میگویی این حرفها نزن تو همه چیز منی تو زندگی منی.. و من هر بار از خودم می پرسم : من؟ زندگی آدمی چون تو؟...
میروم.. می خواهم بروم..تونمی گذاری.. نمی دانم چرا.. ولی خودت هم خوب میدانی باید بروم…. فرقی نمی کند کجا.. خاک خاک است.. زیر و رویش هم حتی برایم فرقی ندارد… سخت است.. همه چیز سخت است و نداشتن تو « آزمون سخت زنده بگوری » است...
داستان در مورد ماهان دختری که در بچگی پدر و مادرش رو از دست داده و به همراه مادربزرگ و عمه اش زندگی می کنه ماهان یه دوست صمیمی به نام کیانا داره که باهم گرافیک می خونن اونا به همراه مادربزرگ و مادر کیانا در یک بازارچه خیریه شرکت می کنن که با فروش تابلو و آش کمکی کرده باشند که با آشنا شدن با نرگس خانم که ماهان رو برای پسرش جهانگیر که در آمریکا زندگی خواسنگاری می کنه روال زندگی ماهان تغییر می کنه و ....