آیا کتاب را خوانده‌اید؟
آیا کتاب را خوانده‌اید؟
می‌خواهم بخوانم
می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن
در حال خواندن
خواندم
خواندم
می‌خواهم بخوانم می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن در حال خواندن
خواندم خواندم
آیا کتاب را دوست داشتید؟
آیا کتاب را دوست داشتید؟
دوست داشتم
دوست داشتم
دوست نداشتم
دوست نداشتم
دوست داشتم دوست داشتم
دوست نداشتم دوست نداشتم
می‌خواهم بخوانم 0
در حال خواندن 0
خواندم 0
دوست داشتم 5
دوست نداشتم 0

کافورخانه

امتیاز محصول:
(هنوز کسی امتیاز نداده است)
دسته بندی:
داستان ایران
ویژگی‌های محصول:
کد کالا:
157076
شابک:
9786007141694
انتشارات:
موضوع:
رمانهای فارسی
زبان:
فارسی
سال انتشار:
1395
جلد:
شومیز
قطع:
رقعی
تعداد صفحه:
392
شماره چاپ:
1
طول:
21
عرض:
14.8
وزن:
470 گرم
قیمت محصول:
280,000 ریال
افزودن به سبد خرید
افزودن
درباره کافورخانه:

«کافورخانه» نخستین رمان زهرا میمندی پاریزی( -۱۳۵۹)، نویسنده ایرانی است.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم:

«تازه وقتی ارباب بزرگ عروسش را آن‌طور بی‌مهابا و با همان بزک و دوزک به میان مهمانان آورد و با هم برخاستند، تازه آن‌وقت بود که شور و شوق اهالی چند برابر شد. همه دیدند زنی به زیبایی ماه شب چهارده در میان مجلس حضور داشت. زنی که از لحاظ قد و قامت به بلندی ارباب بزرگ بود و وقتی می‌خندید همه می‌توانستد شکاف بین دندان‌هایش را ببینند که هر ببیننده‌ای را به سمت ابدیتی شیرین، هدایت می‌کرد. زنی که هر چه نگاهش می‌کردند تماشایی‌تر و دل پذیرتر می‌شد. آن شب تفنگچی‌های ارباب همه را راحت گذاشته بودند، تا بخورند و بیاشامند و پایکوبی کنند و نعره بکشند.

تنها در این میان موسی‌خان بود که دمق‌تر و پیرتر از همیشه گوشه‌ای از مجلس نشسته بود و چپق می‌کشید و ریش قرمزش را با دست می‌مالید. سمت راستش، نوه‌اش سمیه هم آرام و سر به زیر نشسته بود و نگاهش جایی میان سنگ‌های روی زمین را می‌کاوید. تنها گاهی سرش را بالا می‌گرفت و از میان نور و رقص و آتش، ارباب بزرگ و عروسش را نگاه می‌کرد و لبخندی محو صورتش را می‌پوشاند. خیلی از آسیابادی‌ها می‌دانستند موسی‌خان انتظار این را داشته ارباب بزرگ به خواستگاری تنها نوۀ دختری او برود و او را به زنی بگیرد. اما هرگز این انتظار موسی‌خان برآورده نشد. موسی‌خان هم به خنده‌های زیبای نازخاتون نگاه می‌کرد و در دل به این فکر می‌کرد چطور ارباب بزرگ نباید نوۀ او را به زنی می‌گرفت؟ آن دختر پر اطوار شهری چه چیزی بهتر و سرتر از سمیۀ او داشت؟»

برچسب‌ها: