آیا کتاب را خوانده‌اید؟
آیا کتاب را خوانده‌اید؟
می‌خواهم بخوانم
می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن
در حال خواندن
خواندم
خواندم
می‌خواهم بخوانم می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن در حال خواندن
خواندم خواندم
آیا کتاب را دوست داشتید؟
آیا کتاب را دوست داشتید؟
دوست داشتم
دوست داشتم
دوست نداشتم
دوست نداشتم
دوست داشتم دوست داشتم
دوست نداشتم دوست نداشتم
می‌خواهم بخوانم 0
در حال خواندن 0
خواندم 0
دوست داشتم 12
دوست نداشتم 0

گود

امتیاز محصول:
(2 نفر امتیاز داده‌اند)
دسته بندی:
داستان
ویژگی‌های محصول:
کد کالا:
155137
شابک:
9786007405239
انتشارات:
موضوع:
داستان
زبان:
فارسی
سال انتشار:
1394
جلد:
شمیز
قطع:
رقعی
تعداد صفحه:
452
وزن:
520 گرم
قیمت محصول:
880,000 ریال
افزودن به سبد خرید
افزودن
درباره گود :
درباره کتاب:

«گود» روایتِ نفس گیرِ روزگارِ چند نسل است… داستانِ دخترانِ چریک، پسرانِ مدافعِ خرمشهر، مردانی که روحِ بازارِ سنتی تهران بودند یا زنانی که تیمسارهای آن چنانی را نوک انگشت شان می چرخاندند…

«مهدی افشارنیک» در نخستین رمانِ خود سراغِ شکاف هایی رفته که از سال های قبلِ کودتای سال 32 آغاز شد و ادامه پیدا کرد تا همین سال های نزدیک. باعثِ تولدِ فدایی، چریک، انقلابی، مذهبی و کارگرانِ و بازرایان شد. روحِ تهرانِ سنتی را از آنِ خود کرد و بعد از انقلاب هم جای این آدم ها را جورِ دیگری رقم زد. رمان با ریتمی سریع و وقایعی تکان دهنده پیش می رود. در هر فصل ماجرایی انتظارِ خواننده را می کشد و نگرانی مداومِ ریخته شدنِ سقف بازار قدیمی تهران که در کل رمان تکرار می شود. آیا این سقف فرو می ریزد؟ آیا مادران و پسران رو در روی هم خواهند ایستاد؟ آیا ردپای تاریخ در خیابان ها پاک می شود؟ رمانِ گود تجربه ی جدیدی از احضار تاریخ سیاسی است. با حضور انبوه شخصیت هایی که خواسته یا ناخواسته در میانه ی این تاریخ نقش شان را ایفا می کنند.

اون روز آفتاب داغ بود و نور از سرِ گنبدهای تاق بازارچه خودش رو به کف زمین رسونده بود. حفره ی سرِ گنبدها رو یه مدتی بود بسته بودن و حیوون جمع شده بود. کفترها توی دهنه ی حفره ها لونه کرده بودن و هرازگاهی فضله شون می ریخت روی سر یکی که حواسش نبود از زیر حفره رد نشه. بدتر از فضله، خون کفتر بود. گربه های بازارچه از روی تاق می رفتن به لونه ی کفترها چنگ می زدن و جوجه یا کفتری رو خفه می کردن. حاصل این شبیخون، قطره ای خون یا پری خونی بود که می چکید یا می افتاد روی سر مردم. ولی این قدر همه گفتن

برچسب‌ها: