چنین گفت زرتشت
کتابهایی هستند که اگر کسی با آنها چنانکه باید سر کند، یعنی جانمایهیِ اندیشهیِ آنها را زندگانی کند، نقشی ناسِتُردَنی بر روانِ آدمی میگذارند، زیرا سر و کارِ آنها با جانِ آدمیست. اینگونه کتابها نه کتابِ "معلومات"اند که عقلِ آدمی را خوراک دهند
نه "ادبیات" که حس و عاطفه را برانگیزانند، بلکه جانِ آدمی را بیدار میکنند و با او در سخن میآیند.
چنین کتابهایی میخواهند دری به رویِ جاودانگی و بیکرانگی باشند و انسان را از تنگنایِ جهانِ روزمرّهیِ احساس و کوتهبینیِ عقل خودبنیاد برهانند. کتابهایِ مقدّس چنیناند و کسی به جانمایهیِ کلامِشان راه میبرد که جاناش در پرتوِ آن کلام به روی جاودانگی و بیکرانگی گشوده شده باشد. چنین گفت زرتشت نیز چنین کتابیست.
چنین گفت زرتشت کتابی فلسفی و شاعرانه است که #نیچه فیلسوف و شاعر آلمانی آن را نگاشتهاست.
شخصیت اصلی این رمان فلسفی شخصی به نام #زرتشت است که نامش از زرتشت پیامبر گرفته شدهاست
نیچه در این کتاب عقاید خود را از زبان این شخصیت بیان داشتهاست
این کتاب که مهمترین اثر نیچه میباشد حاوی نظریاتی چون «ابرانسان»، «مرگ خدا» و «بازگشت جاودانه» به کاملترین صورت و مثبتترین معنی خود است. زرتشت پس از ده سال عزلت در کوههای آلپ احساس میکند که میخواهد شهد خرد خویش را به انسانها بچشاند، پس به شهر فرود میآید؛ اما مردم به صدای برخاسته از الهام گوش نمیدهند، زیرا جز به کف زدن برای بندبازیهای یک بندباز توجه ندارند و به سخنان او که آنها را نمیفهمند میخندند. پس زردشت باید حواریونی برای خود برگزیند که بتواند «گفتارهای» خویش را که تحقیر آرمانهای کهن است و به سبک کتابهای مقدس کهن چون اوستا و انجیلمیباشد، خطاب به آنها بیان کند. نخستین گفتار تمثیلی است با عنوان «سه دگردیسی» که در آن میتوان چگونگی تحول روح انسانی را درک کرد، از اطاعت که با نماد شتر نشان داده میشود گرفته تا نفی شدید که با نماد شیر مجسم میشود، و تصدیق محض که کودک تجسم آن است. در گفتارهای بعدی به موضوعات بسیار متنوعی پرداخته میشود: نویسنده با ضعف نفس آدمهای کممایهای که به رخوت آرام اخلاق پناه میبرند؛ با متافیزیک، که جهان را با موعظه تجرید بیاعتبار میکند؛ با جمود کتابی فرهنگی که بیش از حد در خود فرورفته است؛ با ریاضتکشی که انسان را به فکر مرگ میاندازد؛ با کیش دولتپرستی که انسانها را با تبدیل آنها به بردگان دستگاهی غیرشخصی خفه میکند؛ و سرانجام با ابتذال اندیشه به مبارزه برمیخیزد. گفتارهای دیگر برعکس حاوی تصدیقاتی تهییجکنندهاست: یکی جنگ را به مثابه محرک انرژی انسانها میستاید؛ دیگری در دوگانگی شخصیت که ثمره عزلت و تأمل است زیباترین صورت دوستی را مشاهده میکند؛ دیگری در مقابل ارزشهای مجرد، ارزش زندگی را مینشاند که غایت خود را در خود دارد؛ و سرانجام در آخرین گفتار، آن سخاوتمندی وافر فضیلت سالم را که دوست دارد به خود ببخشد تعلیم میدهد.
زردشت بار دیگر به عزلت کوهستان بازمیگردد؛ پس از «ماهها و سالها» وعظ خویش در مخالفت با «ایدئالیستها» را از سر میگیرد: زندگی باید پیروز شود و انسان با پیروزی بر خویش باید خود را از غریزه زیانبار اطاعت خلاص کند تا به تثبیت شادمانه اراده خویش برکشیده شود. پس مجادلات تازهای با کرنشگران ضعیف در مقابل ترس از خداوند، با نوعدوستان، کشیشان و پرهیزکاران، با کسانی که مساوات را موعظه میکنند، با دانشمندان، شاعرانی که خیالات واهی میآموزند و با سیاستمداران آغاز میشود...
گزیده کتاب:
اینکه شما نومید گشته اید، بسی چیزها درین نومیدی احترام انگیز است، زیرا شما نیاموخته اید که چگونه تسلیم شوید، شما نیاموخته اید زیرکیهای حقیر را...