نقاش ها همیشه پول دوست داشته اند (از آلبرت دورر تا دمین هرست)
«شگفتیآور است وقتی میبینی هنرمندی هستی که کارت گرفته، یعنی مثل کیمیاگری که طلا میسازد، میدانی که در دو ساعت کار میتوانی طلا بسازی. و این وسوسهای بس بزرگ است.
البته تأثیرات نمایشگاه برگزارکردن هم هست: وقتی دیوارهای بسیاری در اختیار داری و میتوانی با کارهایت آنها را بپوشانی، پس بهجای سه اثر، شش اثر اجرا میکنی. و بعد وسوسه دیگری پیش میآید: وقتی فروشنده تابلوهایت به تو میگوید: «کریستیان، مجموعهدار خیلی خوبی دارم که میخواهد از این دوره کاری تو اثری داشته باشد، میتوانی برایش بکشی؟» و البته من این کار را میکنم. کار خوبی نیست، اما معمول است».
هنرمند فرانسوی، کریستیان بولتانسکی این حرفها را در ملأعام اعتراف کرد. کاری که همکاران دیگرش در این حیطه هنری بهندرت انجام میدهند. او در نقش اعترافکننده جلوی دریچه اتاقک اعتراف ظاهر میشود. برخی آن را اشارتی به مسیحیت میدانند، که البته در آثارش هم همین اشارت را میشود دید. این قدرت نامعمول «ضرب سکه»، مرغهای تخمطلا- حالا چه نقاش باشند، چه مجسمهساز یا، بهاصطلاح رایج امروز، اهل هنرهای تجسمی - را مجبور میکند مراقب تخمهایشان باشند. بولتانسکی انگیزههایش را پنهان نمیکند، حتی مرادش را هم پنهان نمیکند: مرادش همانا «هنرمند بزرگ» بودن است. او میگوید: «درواقع پول درآوردن کار آسانی است، اگر قصدمان پولدارشدن باشد: اگر تمام توانات را برای پول درآوردن بهکار گیری، پول درمیآوری. و من بهقدر کفایت آنقدر هوشمند هستم که پول دربیاورم. اما برخلاف، «هنرمند بزرگ» شدن کار بسیار سختی است. باید بدانی که جاهطلبیهایات را در کجا بهکار گیری و چون من آدم جاهطلبی هستم، همیشه خواستهام این کار را بکنم.».
اما این پرسش مطرح میشود که «هنرمند بزرگ» بودن چیست؟ این موضوعی است که میتواند زمینهای برای کتاب بعدی باشد... .
کریستیان بولتانسکی صراحت دارد، زرنگ است، جاهطلب است و باهوش. باهوش است، چون وقتی در حال اجرای یک اثر است، بخش بزرگی از اصول یک هنرمند موفق را در کارش خلاصه میکند.
در این کتاب سیزده نمونه انتخاب کردهام که تاریخ هنر را از دوران رنسانس تا دوران مدرن شامل میشود. سیزده بخش برای سیزده هنرمند که میتوان صفت «بزرگ» را به آنها اعطا کرد و در هنر زمانه ما در اوج قرار دارند. سیزده روایت از هنرآفرینانی که فقط به دلیل برتربودنشان شناختهشده نیستند، بلکه بیشتر هنرمندانیاند که در سالهای اخیر به دلیل پژوهشها و نمایشگاهها سر زبانها بودهاند. به همین دلیل برای نمونه دالی یا پیکابیا را حذف کردم. این پژوهشها و نمایشگاهها به کسانی که اهل موزهرفتن هستند این امکان را میدهد که بتوانند آثار مورد بحث را بهتر ببینند.
هرکدام از فصلهای این کتاب، درست مانند همین پیشگفتار با جذبه یک حقیقت معاصر بررسی شده است. بدینترتیب سعی میکنیم نشان دهیم که برخلاف اندیشههای رایج، فقط اندی وارهول، دمین هرست، جف کونز، تاکاشی موراکامی و ... نیستند که میل به پولدرآوردن را در اندازهای بس بزرگ به وجود آوردهاند. بلکه کوربه، روبنس و دیگران هم بودند که درسهایی برای این افراد داشتهاند. آنها هم با استادی تمام، طلاساختن را بلد بودند.