تئاتر واژه به واژه
در قسمتی از این کتاب می خوانیم:
همواره دوست داشتم بازیگر مشهوری شوم و به همین خاطر به هیچ وجه نمایش
خیابانی جلوی سوپرمارکت ها چیزی نبود که به عنوان شغل بپذیرم. از آن جا که
در تئاتر شغل های از این بدتر هم وجود دارد، تصمیم گرفتم در کلاس های
«تئاتر بدون کاغذ» مارک وینگ دیوی شرکت کنم تا بلکه بتوانم نمایش های خود
را بازی کنم. هدفم این بود نمایشی طراحی کنم که بتواند مهارتم را در
بازیگری بروز دهد تا بلکه بازیگردانی آن را بپسندد و مرا یک شبه تبدیل به
ستاره ی تلویزیون کند. در واقع به خاطر همان کلاس های مارک است که امروز من
هفت نمایش در کارنامه دارم و در حال آماده سازی سه تای دیگر هستم.
ای کاش می توانستم دلیل آبرومندانه تری برای خود بیاورم، اما حقیقت این
است که همین خودخواهی کودکانه باعث شد نمایش اول من تبدیل به تئاتری موفق
شود. حال پس از تجارب این چند سال می بینم که در ابتدا از چه آزادی عملی
برخوردار بودم. خبری از مدیران ادبی و منتقدانی که کار را تکه تکه می کنند
نبود؛ چیزی که امروزه با آن دست به گریبان ام. کار تماما لذت بود؛ فقط لذت.
به علاوه در آن موقع اصلا از ژانری به عنوان ورباتیم خبر نداشتم. با وجود
این که من همواره تئاترهای مختلف را دنبال می کردم، تماشای تئاتر برای من
تنها وسیله ی سرگرمی بود و نمی دانستم می توان از آن برای بحث های سیاسی
نیز استفاده کرد...