Title: اتوبوسی به نام هوسAuthor: تنسی ویلیامزDescription: خرید کتاب اتوبوسی به نام هوس نوشته تنسی ویلیامز از انتشارات مینو، مرجان بخت مینو، در شهر کتاب آنلاین.نمایش، نمایش نامه آمریکایی قرن 20Format: PaperbackEdition: 10Pages: 160Published By: مینوPublished: 1398Language: PersianISBN: 9789649056388https://shahreketabonline.com//products/34/64223/اتوبوسی_به_نام_هوس
دیوار شهر کتاب، دیواریاست برای گفتوگوی علاقمندان به کتاب و کتابخوانی و نوشتن درباره علاقهمندی های مشترک برای نوشتن و فعالیت در دیوار شهر کتاب به سیستم وارد شوید
اتوبوسی به نام هوس خودش را به صورتی بسیار طبیعی به نقد فمنیستی معطوف ساخته است. فمنیسم، جنبشی بود که می توان ریشه هایش را در قرون وسطی جستجو کرد، و در قرن بیستم خودش را گرفت گرچه قدرت اصلی در آمریکای جنوبی محسوب نمی شد. منتقدان فمنیست نظرشان بر این بود که تفاوت های جنسیتی نتیجه و معلول اجتماع و فرهنگ بوده و مساله ای بدوی و همراه با تولد نیستند و ادبیات را به عنوان آثار و نگاشت حاصل از نفوذ و سلطه ی مردان به ویژه سلطه و تاثیر مردان اروپایی سفید پوست، هتروسکسچوال تعریف می کنند. تفکر و باور مردانی که خواست و نظر خود را بر زنان تحمیل می کنند و تلاش آنان برای متقاعد کردن زنان به پذیرش ضعیفه بودنشان در طول این نمایشنامه مشهود است و از نوع رفتار، بحث و جدل ها، نگاه، گفتگوها و بدرفتاری هایشان با زنان این مساله به وضوح دیده می شود.
نگاه ... دیدن ادامه » به اتوبوسی به نام هوس از دید فمنیستی پیچیدگی بسیار آن را نمایان می کند. این روایت داستان یک زن است: بلانچی کاراکتر کلیدی نمایش که زاویه دید او به نمایش احاطه دارد، زنی است که مشکلاتش مشکلات جامعه زنان است، محدودیت ها و تراژدی هایش خاص زنان بدون قدرت و ضعیف است. در ادامه استلا، شخصیتی که جشن های مختف را برای رفتن انتخاب می کند نوع دیگری از زن را نشان می دهد. باز انتخاب های او نیز خاص انتخاب های یک زن است و آخرین انتخابش براساس تحمیل ها و محدودیت های اعمال شده به زنان نه تنها در آمریکای قرن بیستم بلکه اکثر تاریخ انسان می باشد.
ادامه نقد در سایت نقد روز https://goo.gl/pCEFtA
پرده اول
نمای ... دیدن ادامه » خارجی یک ساختمان دو طبقه در کنار یکی از خیابانهای نیواورلئان که «(الیـزیان فیلدز)) نامیده میشود و بین خط راهآهن و رودخانه قرار گرفته است. بخش فقیرنشینی است اما سایر شهرهای بر خلاف دیگر بخشهای هـم طبقهی خود در آمریکا دارای نوعی گیرایی بدنام مـیباشد. نمای ظاهری خانهها تقریبآ سفید و در فضای گرفته رو به خاکستری است. پلکان بیرونی سست و لق هستند و راهروها و شیروانیها به طرز ظریفی آراسته شدهاند. ساختمان دارای دو طبقه بالا و پایین است. نور کـمرنگ و سفیدی پلکان ورودی هر دو طبقه را روشن میکند. غروب یکی از روزهـای اوایل ماه مـه است و آسمان فیروزهای ساختمان سفید را فرا گرفته، به شکل شاعرانه و دلپذیری رو به تاریکی میرود. شما تقریب میتوانید نفس گرم رودخانه قهوهای را به همراه عطر ضعیف موز و قهوه حس کنید. صدای آواز مرد سیاهپوستی در یک نوشابهفروشی به گوش مـیرسد. در این بخش از نیواورلئان همیشه میتوان در گوشه ائی صدای یک پیانوی کوچک که به وسیله انگشتان قهوهای سیاهپوستی با شیفتگی نواخته میشود را شنید. این پیانوی آبی به خوبی روحیه زندگی در این محل را بیان میکند. دو زن یکی سفید و دیگری سیاه برای هواخوری بر روی پلکان ساختمان نشستهاند. زن سفیدپوست ساکن طبقه بالا است و سیاه پوست همسایه اوست. نیواورلئان یک شهر بینالمللی است و نزدیکی گرم و ساده ائی بین نژادهای مختلف در بخشهای قدیمی شهر وجود دارد. در کنار نوای پیانوی آبی، صدای مردمی که در خیـابان رفت و آمد مـیکنند شنیده مـیشود.
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------
[دو مرد به ساختمان نزدیک میشوند٠ استنلی کووالسکی و میچ. حدود ٢٨ تا ٣٠ سالهاند. لباس کاری که به تن دارند از جنس کتان زبر و راه راه آبی رنگ است. استنلی لباس بولینگ در زیر بغل دارد و یک بسته کثیف گوشت در دست دیگرش است. جلو پلههای ساختمان متوقف میشوند]
استنلی نعره میکشد.: هی، استلا، کوچولوال
[استلا از طبقه اول ساختمان خارج میشود. یک بانوی جوان حدوداً ٢٥ ساله که از نظر طبقاتی به طرز فاحشی از شوهرش برتر است.]
---------------------------------------------------------------------------------------------------------------
استلا [با نرمی] : این طور با فریاد مرا صدانزنا سلام، میچ.
استنلی: بگیر!
استلا: چی را؟
استنلی: گوشت.
[بسته را به طرف استلا بلند میکند استلا فریاد اعتراضآمیز کوچکی میزند.اما برای گرفتن بسته پیش میررد و بعد خنده کوتاهی میکند. شوهرش و میچ به سمت گرشهی خیابان برمیگردند.]
استلا :به دنبال او صدا میزند. استنلی، کجا می روی ؟
استنلی: بولینگ.
استلا: میتوانم برای تماشا بیایم؟
استنلی: بیا. [خارج میشود.]
استلا : الان میآیم. [رو به زن سفیدبوببت میکند.] سلام اونیک حالت چطور است؟
اونیک : به استیو بگو برای خودش یک ساندویچ گوشت بگیرد چون چیزی برایش باقی نمانده است
[همه میخندند و خنده زن سیاه پوست ادامه می یابد.استلا از صحنه خارج می شود]
زن سیاه پوست:بسته ائی که استنلی به استلا داد چه بود؟ [از جایش بر می خیزد و بلندتر میخندد.]
اونیک:ساکت باش.
زن سیاه پوست:عجب چیزی بود! [به خندیدن ادامه میدهد]
[بلانج وارد میشود.یک چمدان در دست دارد.به یک تکه کاغذ نگاه میکند سپس به ساختمان مینگرد، بعد دوباره به کاغز و دوباره به ساختمان می نگرد. از چهرهاش حیرت و ناباوری پیداست. ظاهرش با این محله سازگاری ندارد. با ظرافت لباسن پوشیده است: یک دست لباس سفید به همراه گردنبند و گوشواره مروارید با دستکش و کلاه سفید، مثل کسی که به یک مهمانی عصرانه چای در باغ دعوت شده باشد. زیبایی ظریف او باید دور از روشنایی تند چراغ قرار گیرد. رفتارش نامانوس است، درست مثل لباس سفیدش که او را شبیه یک پروانه کرده است.]
اونیک [بالاخره]: چـی شده عزبزم؟ گم شدهای؟
بلانچ [با اعصاب تحریک شده و صدای ضعیف]:به من گفته اند که سوار اتوبوسی به نام هوس شوم و از آنجا به سمتری بروم وشش چهارراه را رد کنم تا به ایزیان فیلدز برسم]
اونیک:اینجا همان جاست.
بلانچ:الیزیان فیلدز؟
اونیک:بله.
بلانچ:آنها نباید اینجا...فهمیدم.من شماره...
اونیک:دنبال چه پلاکی می گردی؟
بلانچ[عینکش را می زند و به کاغذ نگاه میکند]:خانه ششم، پلاک سی و دو.
اونیک:لازم نیست بیشتر از این بگردی.
<<<اگر شما هم میتونید پنج صفحه ابتدایی کتاب هاتون رو بگذارید تا خرید بهتری داشته باشیم>>>
بلانش دوبوآ زنی میانسال با روحیهای شکننده و آسیبدیده که بیپول و تنهاست، به بهانهی دیدن خواهر کوچکتر خود، استلا به محلهای پرازدحام و سطح پایین از نیواورلئان میرود. استلا باردار است و با شوهرش -الواتِ بیسروُپایی بهنام استنلی کووالسکی - زندگی میکند که چشم دیدن بلانش را ندارد. در این بین، بلانش به میچ یکی از همپالکیهای ... دیدن ادامه » استنلی -که مرد معقولتری بهنظر میرسد- امید میبندد تا خاطرات گذشتهی تاریکاش را از طریق ازدواج با او، فراموش کند...