آیا کتاب را خوانده‌اید؟
آیا کتاب را خوانده‌اید؟
می‌خواهم بخوانم
می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن
در حال خواندن
خواندم
خواندم
می‌خواهم بخوانم می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن در حال خواندن
خواندم خواندم
آیا کتاب را دوست داشتید؟
آیا کتاب را دوست داشتید؟
دوست داشتم
دوست داشتم
دوست نداشتم
دوست نداشتم
دوست داشتم دوست داشتم
دوست نداشتم دوست نداشتم
می‌خواهم بخوانم 3
در حال خواندن 0
خواندم 0
دوست داشتم 6
دوست نداشتم 0

زنان فنیقی (کلاسیک یونانی 4)

امتیاز محصول:
(1 نفر امتیاز داده است)
دسته بندی:
نمایش
ویژگی‌های محصول:
کد کالا:
293031
شابک:
9786226863100
نویسنده:
انتشارات:
موضوع:
نمایشنامه یونانی
زبان:
فارسي
جلد:
نرم
قطع:
رقعی
تعداد صفحه:
100
طول:
20.5
عرض:
14.5
ارتفاع:
0.5
وزن:
105 گرم
برخی صفحات:
قیمت محصول:
950,000 ریال
افزودن به سبد خرید
افزودن
درباره زنان فنیقی (کلاسیک یونانی 4):

The Phoenician Women

اوریپید ‌

|     اوریپید در سال ۴۸۰ ق‌م (یا ۴۸۴ و نیز به قولی ۴۸۵) متولد شد. پدرش منه‌سارکید از ثروتمندان شهر فولا و مادرش از خاندانی بزرگ بود (البته آریستوفانس او را دوره‌گرد معرفی کرده است). اوریپید زیر نظر آناکساگوراس و پرودیکوس تعلیم دید. او به مطالعۀ فلسفه علاقه‌مند بود، با وجود این به شعر و تئاتر روی آورد. به قول ویل دورانت وی «اولین شارمندی بود که در یونان کتابخانۀ بزرگی برای خود فراهم کرد». اوریپید در ۲۵ سالگی به نویسندگی روی آورد و مدت پنجاه سال به نوشتن ادامه داد. اولین بار تراژدی‌های او در 455 ق‌م اجرا شد. در عرصۀ تراژدی در این سال‌ها او با سوفوکلس و آخائیوس به رقابت می‌پرداخت. این عصر را عصر طلایی تراژدی می‌دانند. او پنج بار (به قولی چهار مرتبه) در جشن‌های دیونوسوسی نفر اول شد. نخستین بار جایزه را در سال ۴۴۱ ق‌م ربود. اوریپید در سال 410 به الحاد متهم شد، به همین دلیل در سال ۴۰۸ ق‌م به دعوت آرخلائوس پادشاه مقدونیه به مقدونیه رفت. اوریپید یک سال بعد، در 407 ق‌م در مقدونیه درگذشت. پس از اوریپید عصر طلایی تراژدی رو به زوال گذاشت.

غلامرضا شهبازی

غلامرضا شهبازی در سال 1352 در نهاوند متولد شد.

شهبازی لیسانس خود را در رشتۀ ادبیات نمایشی از دانشگاه هنر گرفته است و تحصیلات خود را در مقطع کارشناسی ارشد در رشتۀ سینما و در مقطع دکترا در رشتۀ تاریخ هنر در همین دانشگاه ادامه داد. شهبازی در دانشگاه‌های هنر و سوره تهران تدریس کرده است. در عرصۀ تئاتر و سینما، شهبازی آثار متعددی را به عنوان بازیگر و کارگردان در کارنامۀ خود دارد. او ضمناً به ترجمه و نویسندگی در عرصۀ تئاتر می‌پردازد.

|     زنان فنیقی با داشتن شخصیت‌های نمایشی شناخته شده و گوناگونی چون ادیپوس، یوکاسته، آنتیگنه، کرئن، تیرزیاس، پولونیکس، اتئوکلس و منوسئوس یکی از پرشخصیت‌ترین و پیچیده‌ترین نمایشنامه‌های اوریپید است. این نمایشنامه، که نخستین بار حدود 409 پیش از میلاد بر صحنه رفته است، تاریخ شوم خاندان لائیوس را پس از سقوط تراژیک ادیپوس، پادشاه تبای روایت می‌کند. اوریپید در این نمایشنامۀ تجربی که ساختاری کمابیش اپیزودیک دارد با دور شدن از شکل بسته درام‌پردازی در سودای آن است که تصویر تمام‌نمای افسونگری از شهر تبای بیافریند.

|     اوریپید یکی از سه تراژدی‌نویس مهم عصر زرین درام یونان است که منتقدان قدیم و جدید او را درام‌پردازی سنت‌شکن، نوآور و نامتعارف می‌دانند. او در یکی از سال‌های دهۀ 480 پیش از میلاد در بخش شرقی آتن، زاده شد. اطلاعات کمی از زندگی او در دست است. نخستین نمایشنامۀ او، یک‌سال پس از مرگ آیسخولوس در سال 455 پیش از میلاد بر صحنه رفت و او مقام سوم را کسب کرد. در سال 441 پیش از میلاد به نخستیم پیروزی‌اش دست یافت. می‌گویند بیش از 90 نمایشنامه نوشته است و امروزه نوزده نمایشنامه از او موجود است. ممکن است نمایشنامۀ رسوس از او نباشد. آخرین باری که در آتن به رقابت پرداخت، در سال 408 پیش از میلاد با نمایشنامۀ اورستس بود. سپس به مقدونیه و دربار آرخلائوس رفت و نمایشنامه‌ای به نام این پادشاه نوشت. اوریپید در سال 406 پیش از میلاد در مقدونیه، حین نگارش نمایشنامۀ کاهنه‌های باکوس درگذشت.

اخبار و مقالات مرتبط با این کتاب:

زنان به روایت اوریپید

مروری بر نمایشنامۀ «زنان فنیقی» اثر اوریپید


نوشتن از اثری کلاسیک، به هیچ عنوان ساده نیست. اثری که در پس قرن‌ها هنوز با قدرت تمام زنده مانده و بخش بزرگی است از چیزی که از تاریخ، از فرهنگ و از هنر تئاتر می‌دانیم. نقدناپذیر است. و آیا اصلاً لازم است چنین اثری را با هر شکل و میزانی از دید انتقادی نگاه کرد؟

اوریپید، یکی از سه تراژدی‌نویس بزرگ عصر خود و بلکه تاریخ نمایشنامه‌نویسی است. او، یکی از افرادی است که گرچه خود چندان به سنت‌های کهن درام‌نویسی پایبند نبوده و به عنوان شخصی خلاق و سنت‌شکن شناخته می‌شود، اما تا همین امروز برای آیندگان خود، متر و معیار بوده است. بیش از ۹۰ نمایشنامه نوشته که در حال حاضر، تنها نوزده عدد از آن‌ها برای ما باقی مانده است.

نمایشنامه زنان فنیقی، داستان شخصیت‌هایی آشنا را روایت می‌کند. پسران ادیپوس که حاصل ازدواج او با مادرش، یوکاسته هستند، بر سر قلمروی موروثی می‌جنگند، ادیپوس دانا و حلال معمای ابولهول، به فرمان کرئن از شهر اخراج می‌شود و آنتیگونه، دخترش، وارث تمام این تلخی‌ها و ویرانی‌هاست. کمتر اهل هنری با ماجرای ادیپوس، قتل پدرش، ازدواج از همه جا بی‌خبر او با مادر خود و ایستادگی‌های دخترش آنتیگونه غریبه است. اما اوریپید، بخشی از ماجرا را جدا می‌کند که بیش از هرچیز، سویه‌ای زنانه دارد. او، بیش از هر چیز، زنان داستان را روایت می‌کند.

ادیپوس، بعد از آن که از ننگ همخوابگی با مادرش آگاه می‌شود، از شرم چشم‌های خود را کور می‌کند. پسرانش، پولونیکس و اتئوکلس او را پشت درهای بسته محبوس نگه می‌دارند تا کسی از این ننگ خبردار نشود. ادیپوس هم آن‌ها را به سخت‌ترین شکل نفرین می‌کند. دو برادر تصمیم می‌گیرند تا برای در امان ماندن از نفرین پدر، به نوبت بر تخت بنشینند و حکمرانی کنند. اما وقتی نوبت به پولونیکس می‌رسد، اتئوکلس حاضر به پایین آمدن از تخت نیست. داستان به ظاهر همین است. اما دو شخصیت محوری، یکی یوکاسته و دیگری آنتیگونه هستند که با همراهی گروه همسرایان یا همان «زنان فنیقی»، ماجرا را پیش می‌برند.

تصویری که اوریپید از این دو زن نشان می‌دهد، بسیار متفاوت است. یوکاسته، مادر و همسر اودیپوس، سعی می‌کند برای هر دو پسرش مادری کند. او نمی‌خواهد جنگ دربگیرد و نمی‌خواهد هیچ یک از پسرانش کشته شوند. او حتی ترجیح می‌دهد پولونیکس از حق خود بگذرد اما او و برادرش هر دو زنده بمانند. اما برای رسیدن به این هدف، هیچ کاری نمی‌کند. در واقع او، درست مثل کلیشه‌ای که از زنان داستان‌های کلاسیک در ذهن داریم، منفعل و ضعیف است و به تقدیر چشم می‌دوزد تا تقدیر چه خوابی برای او و زندگی‌اش دیده باشد. بنابراین همراه با همسرایان با بیم و امید، در انتظار نتیجه جنگ بین پسرانش می‌نشیند:

«پولونیکس: پس مادر با تو بدرود می‌گویم!

یوکاسته: پسرم من با رنجی که در راه است می‌سازم.

پولونیکس: نفرین بر این سرنوشت تیره! من دیگر پسر تو نیستم مادر!

یوکاسته: من زاده شدم تا رنج برم.»

شاید تنها کنشی که یوکاسته را کمی از انفعال نجات می‌دهد، مرگ او باشد. او زمانی که بر سر پیکر نیمه جان پسرانش که هیچ کدام پیروز میدان نشده‌اند، حاضر می‌شود، نمی‌تواند این درد را تحمل کند و با خنجری خود را می‌کشد. البته یوکاسته‌ای که سوفوکل پیش از این ساخته بود، پس از آگاهی از نسبت واقعی‌اش با اودیپوس، دست به خودکشی می‌زند.

اما آنتیگونه‌ی اوریپید، درست مانند آنتیگونه‌ی سوفوکل و آنتیگونه‌ی ژان آنوی، نمایشنامه‌نویس فرانسوی، نه تنها منفعل نیست، که به هیچ ترتیبی در برابر سرکوب، سر فرود نمی‌آورد. آنتیگونه، دختری که باید در خوابگاه دوشیزگان بماند و صبر کند تا سهم مردی شایسته شود، بعد از مرگ برادرانش، به هیچ وجه زیر بار ازدواج با پسر دایی‌اش کرئن که حالا جای اتئوکلس را گرفته نمی‌رود، به فکر خاکسپاری محترمانه برادرش پولونیکس است که از سرزمینش رانده شده و با اصرار با پدرش که حالا تبعیدی کرئن است، در سفری سخت و بی‌سرانجام همراه می‌شود.

اوریپید، چندین تراژدی با نام‌های زنانی با سرنوشت‌ها و ملیت‌های مختلف نوشته‌ است که گروه همسرایان داستان‌هایش را تشکیل می‌دهند. اما وجود زن جسور و متفاوتی مثل آنتیگونه را بدون شک نمی‌توان به پای اوریپید نوشت. او تنها به این شخصیت، میدان می‌دهد تا تراژدی‌اش را به پایان ببرد:

«آنتیگونه: اما پدر، چگونه می‌توانم تن به زناشویی دهم و تو را به حال خود نهم که تنها از این شهر بروی؟

اودیپوس: دختر، تو باید در اینجا بمانی و به نیک‌بختی‌ات دل‌خوش باشی. من خود گره کارهایم را می‌گشایم.

آنتیگونه: اما پدر با این چشم‌های نابینا، چه کس یاری‌ات می کند؟

اودیپوس: سرنوشت خود به من می‌گوید که کجا بیاسایم و بمیرم.

آنتیگونه: آه، کو آن اودیپوسی که با خردش چیستان‌ها را پاسخ می‌گفت؟

اودیپوس: آن روزگار سپری شد دلبندم! روزی به من نیک‌بختی داد و روزی دیگر تباهم ساخت!

آنتیگونه: پدر، بخشی از این تیره‌روزی باید نصیب من گردد!

اودیپوس: این مایه ننگ یک دختر است که با پدر نابینایش آواره گردد.

آنتیگونه: نه پدر، مایه ننگش نیست که مایه سرافرازی اوست اگر زنی فرزانه باشد.»

چه چیزی، چندصدسال پیش از میلاد مسیح، چنین الگویی از زن را، آنتیگونه را، به افسانه‌‌ای عامه‌پسند و جذاب تبدیل می‌کند؟ زنان قدرتمند، زنان «فاعل»، زنان تصمیم‌گیرنده، زنان راسخ، زنان «عجیب»، این‌جا و آن‌جای تاریخ، لای قصه‌ها و افسانه‌ها، لای اسطوره‌ها و حتی بعضاً حکایات مذهبی، بیرون می‌زنند، می‌درخشند و باز محو می‌شوند. چگونه است که مردمی قرن‌ها پیش روی همین زمین، آمادگی پذیرش آنتیگونه، دختر خلف اودیپوس را دارند و او را می‌ستایند و بعد سال‌ها و سال‌ها بعد، چنین ایستادنی، حتی «بیرون آمدن از خوابگاه دوشیزگان» را برای او برنمی‌تابند؟ چه چیزی حافظه ما را می‌شوید و پاک می‌کند؟ چه چیزی تلاش‌هایمان را، مبارزه‌هایمان را برای بودن و به ثمر رساندن حضورمان، محو می‌کند و به فراموشی می‌سپارد؟

منبع: نوشته پردیس جلالی، سایت معرفی و نقد کتاب وینش