آیا کتاب را خوانده‌اید؟
آیا کتاب را خوانده‌اید؟
می‌خواهم بخوانم
می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن
در حال خواندن
خواندم
خواندم
می‌خواهم بخوانم می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن در حال خواندن
خواندم خواندم
آیا کتاب را دوست داشتید؟
آیا کتاب را دوست داشتید؟
دوست داشتم
دوست داشتم
دوست نداشتم
دوست نداشتم
دوست داشتم دوست داشتم
دوست نداشتم دوست نداشتم
می‌خواهم بخوانم 0
در حال خواندن 0
خواندم 0
دوست داشتم 3
دوست نداشتم 0

درخواست کار

امتیاز محصول:
(1 نفر امتیاز داده است)
دسته بندی:
نمایش
ویژگی‌های محصول:
کد کالا:
285477
شابک:
9786226863087
نویسنده:
انتشارات:
موضوع:
نمایشنامه فرانسه قرن 20
زبان:
فارسي
جلد:
نرم
قطع:
رقعي
تعداد صفحه:
114
طول:
20.5
عرض:
14.5
ارتفاع:
0.7
وزن:
120 گرم
برخی صفحات:
قیمت محصول:
935,000 ریال
1,100,000 ریال
افزودن به سبد خرید
افزودن
درباره درخواست کار :

La demande d'emploi

میشل ویناور

میشل ویناور، نمایشنامه‌نویس و دراماتورژ صاحب‌نام فرانسوی، در دهه‌ی پنجاه میلادی نمایشنامه‌نویسی را آغاز کرد. از مشخصه‌های آثار ویناور میتوان به مونتاژ کلام و شیوه‌ی خاصش در دیالوگ‌نویسی اشاره کرد که سبب تمایز او از بسیاری از نمایشنامه‌نویسان آن دوره شد. او را در زمره‌ی نخستین نمایشنامه‌نویسان فرم‌گرای معاصر فرانسوی پسا-بکت می‌دانند.

زیبا خادم حقیقت

|     زیبا خادم‌حقیقت در سال 1349 در تهران متولد شد.

خادم‌حقیقت لیسانس خود را از دانشکدۀ هنر گرفت و فوق‌لیسانس را از دانشکدۀ سینما و تئاتر. او دانشجوی تئاتر دانشگاه رن 2 فرانسه است. او از میان آثار ادبیات نمایشی به ترجمۀ آثار مدرن فرانسوی می‌پردازد. از جمله ترجمه‌های او بارانداز غربی، یکشنبه/ زندگی خوب، دیگری باور دارم است.

 


|     ویناور در نمایشنامۀ درخواست کار به اوضاع و احوال مردی به نام فَژ، می‌پردازد که در میان‌سالی به استعفایی تحمیلی تن داده و سه ماه است که از کار برکنار شده. فَژ در دایره‌ی درگیرهای هولناک فردی، خانوادگی و اجتماعی گرفتار شده و ناامیدانه در تلاش است، با پیدا کردن شغلی، منزلت اجتماعی خود را بازیابد و روابطش را با همسر و دختر نوجوانش سامان بخشد، اما هرچه جلوتر می‌رود این دایره‌ تنگ‌تر می‌شود، تا آنجا که حتی ماهیت انسانی‌اش به خطر می‌افتد.

اخبار و مقالات مرتبط با این کتاب:

 

فروپاشی در سی قطعه

شخصیت اصلی نمایش نامه درخواست کار در یکی از دیالوگ‌های کلیدی نمایش نامه می‌گوید: «من را وادار کردن خودم قبر خودم رو بکنم وقتی لهم کردن دیگه هیچ شده بودم». فژ، شخصیت محوری «درخواست کار»، مردی پنجاه وسه ساله است که احساس می‌کند طی یک فرایند از پیش تعیین شده از کارش اخراج شده یا به نوعی مجبور به استعفا شده است. فژ، سه ماه است که از کار برکنار شده و فرایند نابودی‌اش در طول این سه ماه با سرعتی پیش بینی نشده طی شده است. او برای سال‌های طولانی پستی مهم در بخش فروش یک شرکت داشته و درست در نقطه‌‌ای که فکر می‌کرده جایگاهش در شرکت تثبیت شده از کار برکنار شده است.

میشل ویناور، نویسنده درخواست کار، در سال ۱۹۵۳ یعنی زمانی که بیست وپنج، شش ساله بوده برای کارآموزی در امور مشاوره حقوقی وارد شرکت ژیلت می‌شود و سال‌ها بعد، در ۱۹۶۶، به مدیرعاملی شعبه این شرکت در فرانسه می‌رسد. موفقیت او در حرفه اش، از یک سو باعث می‌شود تا او بدون دغدغه مالی به نوشتن بپردازد و از سویی دیگر باعث آشنایی نزدیکش با تجارت و جهان سرمایه می‌شود و این آشنایی در آثار او انعکاسی روشن دارد. ویناور نوشتن را در دهه پنجاه میلادی شروع می‌کند و در ابتدا دو رمان می‌نویسد و ترجمه‌هایی هم از شکسپیر و گورکی و تی.اس.الیوت به دست می‌دهد اما در نهایت به سراغ نمایشنامه و تئاتر می‌رود و ادبیات نمایشی را بهترین فرم برای بیان ایده‌هایش می‌داند. ویناور امروز چهره‌‌ای شناخته شده در تئاتر فرانسه به شمار می‌رود و آثارش را کارگردانانی شناخته شده روی صحنه برده‌اند و از معدود نمایش نامه نویسانی است که در زمان حیاتش آثارش در کمدی فرانسز اجرا شده‌اند.

حضور ویناور در شرکتی تجاری و آشنایی‌اش با اقتصاد در درخواست کار به وضوح دیده می‌شود. درخواست کار که به تازگی با ترجمه زیبا خادم حقیقت در نشر بیدگل به چاپ رسیده، هم به لحاظ درون مایه و هم به لحاظ فرمی نمایش نامه‌‌ای قابل توجه است. نمایش نامه چهار شخصیت دارد که همه شان بی وقفه روی صحنه حضور دارند: فژ، دختر و همسرش و والس که مدیر بخش استخدام کارمندان عالی رتبه یک شرکت است. فژ به تازگی از شرکتی که سال‌ها در آن کار می‌کرده کنار گذاشته شده و درحالی که هنوز در شوک این اتفاق قرار دارد به دنبال پیداکردن کاری در شرکتی دیگر است. او برای جاهای مختلف درخواست کار فرستاده از جمله برای شرکتی که والس در آن حضور دارد. والس مدیر بخش استخدام شرکت است و مصاحبه او با فژ از ابتدا تا پایان نمایش نامه دیده می‌شود. اما هرچه پیش می‌رویم روند گفت وگو برای استخدام کم کم شکل یک بازجویی را به خود می‌گیرد و شخصیت فژ زیر فشار این پرس وجوها بیشتر از قبل له می‌شود.

بی کاری فژ در میان سالی و بعد از سال‌ها کارکردن مهم ترین بحران زندگی‌اش است اما او با بحران‌های دیگری هم روبه رو است. فژ فکر می‌کند که جایگاه اجتماعی‌اش را از دست داده و رابطه‌اش با همسر و دخترش هم تیره شده است. فژ در مصاحبه‌اش با والس مدام می‌خواهد ثابت کند که هنوز جوان است و توانایی‌های زیادی دارد اما هرچه تلاش می‌کند به جایی نمی‌رسد. مصاحبه کاری برای فژ به مرور شکل دره‌‌ای بی انتها را به خود می‌گیرد و فژ در طول نمایش نامه مدام در حال سقوط کردن است. او بعد از سال‌ها جان کندن در شرکت قبلی درحالی که موفقیت‌های زیادی در بخش فروش داشته و درآمد ناخالص شرکت را هرسال بیشتر کرده از کار برکنار شده است و می‌خواهد موفقیت‌ها و جایگاهش را در جایی دیگر به دست بیاورد. فژ در جایی از مصاحبه‌اش برای یافتن کار جدید می‌گوید: «شاید تصوری که من از منزلت انسانی دارم دیگه متداول نباشه اما خیر من خودم رو به شکل یک کالای تجاری نمی‌بینم»؛ اما او دقیقا کالایی تجاری است و به همین دلیل کار قبلی‌اش را از دست داده و به راحتی نمی‌تواند کاری تازه به دست بیاورد. کار فژ، فروش کالا و مدیریت فروش کالا بوده اما حالا خود او بدل به کالایی شده که دیگر تقاضایی برایش وجود ندارد. او در ابتدای نمایش نامه در حالت بیگانگی با کاری که سال‌ها مشغولش بوده قرار دارد و هرچه پیش می‌رود حتی با خودش هم بیگانه می‌شود.

میشل ویناور در درخواست کار با روایت سرگذشت فژ، نشان می‌دهد که چگونه در نظام سرمایه داری انسان‌ها به موجوداتی بیگانه از خود بدل می‌شوند. وضعیت فژ دقیقا مصداقی است از اینکه هرچه کارگر ثروت بیشتری تولید می‌کند و محصولاتش از لحاظ قدرت و مقدار بیشتر می‌شود، فقیرتر می‌شود. به عبارتی، هرچه کارگر کالای بیشتری می‌آفریند، خود به کالای ارزان تری تبدیل می‌شود. به بیان مارکس، افزایش ارزش جهان اشیا نسبتی مستقیم با کاستن از ارزش جهان انسان‌ها دارد. کارگر فقط کالا تولید نمی‌کند؛ بلکه خودش را نیز به عنوان کالا تولید می‌کند. کار عینیت یافته که همان کالای تولیدشده است، خود کارگر را هم می‌بلعد. واقعیت یافتگی کار به عنوان از دست دادن واقعیت تا آن حد است که کارگر واقعیت خویش را تا مرز هلاک شدن از فرط گرسنگی از دست می‌دهد. کارگر هرچه بیشتر محصولی را تولید می‌کند، کمتر صاحب آن می‌شود و بیشتر زیر نفوذ محصول خود؛ یعنی سرمایه قرار می‌گیرد.

فژ هرچه سود بیشتری برای شرکت محقق کرده، بیشتر به نابودی خودش کمک کرده است و به همین خاطر است که فکر می‌کند او را وادار کرده‌اند که قبر خودش را بکند. فژ اگرچه قربانی وضعیت موجود شده و در آستانه پیری طرد شده؛ اما باز هم می‌خواهد به وضعیت قبلی برگردد و جایگاه از دست رفته‌اش را بازیابی کند. او دختری جوان دارد که از طرفداران جنبش می‌۶۸ است و یکی از بحران‌های فژ هم فاصله‌‌ای است که میان خود و دخترش حس می‌کند. فژ قربانی سیستمی شده که همچنان از آن دفاع می‌کند و با تعجب از دخترش می‌پرسد چرا جامعه سرمایه داری باید نابود شود. بحران رابطه فژ با دخترش به بحران کاری‌اش اضافه می‌شود و فژ از یک سو دست وپا می‌زند تا دوباره جذب سیستم شود و از سوی دیگر تلاش می‌کند رابطه‌اش را با دخترش ترمیم کند؛ اما فاصله میان این دو پر شدنی نیست و دختر فژ ایده‌هایی انقلابی دارد و می‌خواهد نظام سرمایه داری را از بین ببرد؛ اما فژ در حالی که با مناسبات همین نظام سرمایه داری نابود شده، درکی از تصورات و کارهای دخترش ندارد.

بحرانی که فژ به آن دچار است، با فرم روایت پیوند دارد و شیوه دیالوگ نویسی و فرم روایی ویناور در این نمایش نامه در ارتباطی دقیق با موضوعی است که روایت می‌شود. دیالوگ‌های درهم تنیده و تو در توی نمایش نامه که باعث گیجی و آشفتگی خواننده می‌شود، به نوعی نشان دهنده ذهنیت ازهم پاشیده فژ هم هست. ویناور چند اتفاق زندگی روزمره مثل بی کاری و تیره شدن روابط خانوادگی و... را طوری کنار هم قرار داده که بحرانی بزرگ آفریده شده است. مترجم نمایش نامه در بخشی از مقدمه‌اش درباره این ویژگی درخواست کار نوشته: «قلم ویناور، با مونتاژ کلام و با درهم ریختن زمان و مکان، این روزمرگی را به رئالیسم خاصی تبدیل می‌کند که مختص نگاه اوست: زیرکی نمایش نامه نویس در ساخت مونتاژی است که نمایش دهنده روی دادن چیزی در ذهن فژ است: قهرمان او موجودی له شده از سوی دنیای بیرون نیست؛ بلکه خودآگاهی است که در هر لحظه، خوب یا بد، رابطه خود را با واقعیت بازمی سازد؛ آن هم درست در همان زمانی که به صورت کاملا عینی در حال نابودشدن با فشار همین واقعیت است. به این ترتیب متن تئاتر مبدل به آخرین پیام، پیامی بی نظیر، از یک خودآگاه می‌شود- از خودآگاه کشتی شکسته جامعه». در روایت ویناور چندصدایی جایگزین دیالوگ نویسی مرسوم شده و به این خاطر است که در طول نمایش هر چهار شخصیت همواره روی صحنه حضور دارند و در آن واحد چند گفت وگو با هم پیش می‌روند. درخواست کار در سی قطعه نوشته شده و تاکید ویناور بر قطعه که اصطلاحی متعلق به موسیقی است، تاکیدی است بر فرمی که او در روایتش به کار برده است؛ فرمی که می‌خواهد نمایش را به سمت تئاتری شنیداری سوق دهد.

منبع: روزنامه شرق، پیام حیدرقزوینی

همهمه‌ای موزون | مروری بر نمایشنامه‌ «درخواست کار»

می‌گویند در چند ثانیه‌ی آخر زندگی که روح در حال جدا شدن از تن است؛ تمام وقایع مهم زندگی با سرعت بالا و بی‌هیچ نظم و ترتیب منطقی‌ای از جلوی چشم آدم می‌گذرند. یا هنگامی‌که اضطرابمان بالا باشد؛ همهمه‌ای از مکالمات و گفتگوهای پیشین را در سرمان می‌شنویم. هردوی این حالات را به نحوی در درخواست کار[1] می‌توان دید.

درخواست کار نمایشنامه‌ای است در سی قطعه؛ انتخاب اصطلاح «قطعه» که اصطلاحی است مختص موسیقی به‌هیچ‌وجه تصادفی نیست. ویناور خود می‌گوید:

 » من کم‌کم به این نتیجه می‌رسم که آنچه من کار می‌کنم، بیش از آنکه نمایش باشد، تئاتری شنیداری است، تئاتری که هنوز کارگردانی نیافته که علاقه‌مند باشد سلسله‌مراتب را در هم بریزد و به بُعد سمعی نصب به بصری اولویت دهد.[2]«

بر این اساس، تمام 4 شخصیت نمایشنامه به‌مثابه‌ی ساز، مدام روی قطعه حضور دارند و نگارنده اثر را به‌مانند یک دفتر نت نوشته است. تمام قطعات به‌نوعی واریاسون[3]‌هایی از قطعه 1 هستند. خصلت موسیقایی این آثار به‌نوعی تئاتر را به زادگاهش در یونان باستان برمی‌گرداند؛ جایی که روی خصلت همسرایی تأکید می‌شد و به‌نوعی تمام شخصیت‌های درخواست کار در نقش همسرایان ظاهر می‌شوند.

داستان نمایشنامه‌ی درخواست کار به‌سادگی هرچه‌تمام‌تر قابل‌تعریف است. هیچ جذابیت داستانی‌ خاصی در آن وجود ندارد. فاژ، شخصیت اصلی نمایش، پس از سال‌ها زندگی کارمندی در یک شرکت از کار بی‌کار شده و اکنون در 43 سالگی به دنبال کار می‌گردد و با والاس مصاحبه می‌کند. ناتالی، دختر 16 ساله‌اش باردار شده و تمایل به نگه‌داشتن بچه دارد و در طرف دیگر، همسر فاژ شخصیتی کاملاً حمایتگر و وفادار دارد که تمام دغدغه‌اش حمایت از فاژ و زندگی‌شان است. در دل این داستان وقایع و ناآرامی‌های دهه 60 میلادی نیز در دل دغدغه‌های ناتالی منعکس‌شده است. گویی فاژ در میان‌سالی در دایره‌ی درگیری‌های هولناک فردی، خانوادگی و اجتماعی گرفتارشده و ناامیدانه در تلاش است تا منزلت ازدست‌رفته‌اش را بازیابد؛ اما هرچه جلو می‌رود این دایره تنگ‌تر شده و حتی ماهیت انسانی‌اش زیر سؤال می‌رود.

  جذابیت این نمایشنامه به داستان آن نیست. فرم و نحوه‌ی روایت آن است که اثر را خواندنی می‌کند. برخلاف درام‌نویسان معاصر فرانسه، میشل ویناور کمتر به مونولوگ‌نویسی می‌پردازد و نقطه‌ی تمرکزش بیشتر بر دیالوگ‌ها است. در درخواست کار نوعی نگاه واقع‌گرایانه‌ی خاص خود را در بازگویی وقایع روزمره می‌سازد. درواقع تنها شخصیت‌ها و کلمات هستند که درصحنه حضور دارند و با بازی‌های کلامی‌ مکان و زمان در هم می‌آمیزد و از هم جدا می‎شود هشت نوع مکالمه در این نمایشنامه وجود دارد:

.1فاژ و والاس

.2فاژ و لوئیز

.3فاژ و ناتالی

.4فاژ و لوئیز و ناتالی

.5لوئیز و ناتالی

.6لوئیز و والاس

.7ناتالی و پلیس

.8فاژ با خودش

قدرت خاص ویناور در آمیزش این مکالمات و موقعیت‌هاست. درنتیجه نوعی ایهام و ابهام شکل می‌گیرد که تشخیص منظور اصلی آن دشوار است. مثلاً بعضی جاها به نظر می‌رسد فاژ به چند گروه از گروه‌های هشت‌گانه‌ی بالا به‌صورت هم‌زمان پاسخ می‌دهد. قطعه‌ی 15  تنها قطعه‌ای که مکالمات در آن به‌صورت واقعی و مطابق با زندگی است.

والاس :شما متولد 14 ژوئن 1927 در ماداگاسکار هستید

لوئیز :عزیزم

فاژ :جسما بله

لوئیز :ساعت چنده

ناتالی :بابا نکن این کارو با من

فاژ :این یه آرمان مشترکه منظورم اینه که آدم فقط محض خاطر فیش حقوقی کار نمی‌کنه

لوئیز :باید بیدارم می‌کردی

فاژ :می‌خواستم اما انقدر قشنگ خوابیده بودی

والاس :والدین شما در سال 1927 در ماداگاسکار چی‌کار می‌کردند

فاژ :با اون بازوت که تاش کرده بودی زیر سرت انقدر خوشگل بودی که آدم دلش می‌خواست فقط بشینه نگات کنه. [4]

متن نمایشنامه نیز هیچ نقطه‌گذاری‌ای ندارد و این خود عاملی برای شدت‌بخشی به ابهامات است. البته عدم نقطه‌گذاری و بازی‌های کلامی در زبان نگارش اثر یعنی فرانسه اهمیت بیشتری دارند؛ اما بااین‌حال مترجم تلاش شایسته‌ای در حفظ این ویژگی‌ها کرده است. تنها دو دستور صحنه در نمایش وجود دارد. یکی قطعه‌ی 12  و دیگری در قطعه‌ی 21. این نبود دستور صحنه و عدم نقطه‌گذاری، نمایشنامه‌ی درخواست کار را به اثری گشوده و تأویل‌پذیر تبدیل می‌کند که هرکسی می‌تواند از آن برداشت متفاوت و شخصی خودش را بکند. البته که با اجرای درخواست کار ایهام آن کمتر می‌شود؛ چرا که در اجرای آن تنها به یکی از برداشت‌ها می‌توان پرداخت و ایهام‌های ناشی از عدم نقطه‌گذاری و دستور صحنه در اجرا کارایی ندارند.

نمایشنامه پایان مشخصی ندارد. سرانجامِ وضعیت فروپاشی روانی فاژ مشخص نیست و استدلال‌‌ها و برداشت‌های متعددی می‌توان کرد. سرانجامِ دیگر شخصیت‌ها هم مشخص نیست. گویی ویناور پایان را از عمد به خودمان واگذار کرده است. درنهایت اگر بخواهیم این نمایشنامه را به یک سبک نقاشی تشبیه کنیم، بیشتر به سبک کوبیسم نزدیک می‌شویم؛ جایی که نقاش هم‌زمان از چند زاویه به یک سوژه نگاه می‌کند و تمام آن زوایا را  به تصویر می‌کشد تا از دل روایت هم‌زمان زاویه‌ی دیدهای مختلف، فرآورده‌ای تازه خلق شود.

__________________________________________________

[1]درخواست کار؛ میشل ویناور؛ ترجمه زیبا خادم حقیقت؛ تهران؛ انتشارات بیدگل: اروپایی ؛ 1398
 

[2]میشل ویناور؛ کتاب جستارهایی در باب تئاتر؛ پاریس، انتشارات آرخه 1982، صفحه 292

[3]واریاسیوندر موسیقی،یک شیوه‌ پایه‌ای است که برمبنای تغییرات ملودی و هارمونی بنا شده‌است. ساده‌ترین شکل واریاسیون، مجموعه واریاسیون است. در این فرم آهنگسازی، دو یا چند قطعه را برمبنای زمینه‌ی موسیقاییِ (تم) واحدی تصنیف می‌کنند که هر کدام از آن‌ها دارای بیان متفاوتی با دیگری است.

[4]قسمت ابتدایی قطعه‌ی 1 از درخواست کار

منبع: مجله اینترنتی آوانگارد، حجت سلیمی

تئاتر زندگی روزمره


درخواست كار نمایشنامه‌ای است از میشل ویناور،  نمایشنامه ‌نویس فرانسوی كه با ترجمه زیبا خادم‌حقیقت در نشر بیدگل به چاپ رسیده است. ویناور از  نمایشنامه ‌نویسان مشهور فرانسوی است كه در تئاتر معاصر فرانسه جایگاه معتبری دارد و آثارش توسط كارگردانان مطرحی به روی صحنه رفته‌اند. ویناور با نام اصلی گرنبرگ، در سال 1927 در پاریس متولد شد و جزء معدود  نمایشنامه ‌نویسانی است كه در زمان حیاتش آثارش در كمدی فرانسز اجرا شدند. ویناور در حالی به تئاتر و ادبیات نمایشی روی آورد كه در سال 1953 به‌عنوان مشاور حقوقی در شركت ژیلت مشغول به كار شد و در سال 1966 به مقام مدیرعاملی شعبه این شركت در فرانسه رسید. بااین‌‌حال، دغدغه اصلی ویناور نوشتن بود و كاركردن در شركت ژیلت این استقلال مالی را به او داد تا بتواند با خیالی آسوده به سراغ تئاتر و نویسندگی برود. كاركردن در شركتی تجاری مزیتی دیگر هم برای او داشت. مترجم «درخواست كار» در بخشی از مقدمه‌اش به این نكته اشاره كرده كه آشنایی او با دنیای تجارت و اقتصاد باعث شده بود كه او مكانیسم‌های پیچیده سرمایه را دریابد و در آثارش «بر باد رفتن ارزش‌های انسانی و نبرد نابرابر فرد و دنیای كار را در دنیای امروز با استادی تمام» به تصویر بكشد.

ویناور در دهۀ پنجاه میلادی دو رمان نوشت و آثاری از الیوت، گوركی، شكسپیر و... را ترجمه كرد. پس از این بود كه او به سراغ نمایشنامه رفت و ادبیات نمایشی را به‌عنوان بهترین عرصه برای بیان افكارش انتخاب كرد. ازاین‌رو به سراغ نوشتن  نمایشنامه  رفت و در طول پنج دهه به‌عنوان  نمایشنامه‌‌نویس در تئاتر فرانسه حضور داشت و در سال 2006 جایزه بزرگ تئاتر آكادمی فرانسه را به دست آورد. مترجم «درخواست كار» در بخشی از مقدمه‌اش درباره  نمایشنامه‌‌نویسی ویناور نوشته: «زمانی كه ویناور نمایشنامه‌نویسی را آغاز كرد، فضای حاكم بر تئاتر فرانسه هم به‌شدت تحت‌تاثیر تئاتر ابزورد یعنی آثار بكت و یونسكو و آدامف بود و هم، به همان شدت، متاثر از تئاتر سیاسی برشت و سارتر و كامو. اما او خود را همسوی هیچ‌یك از این دو جریان نمی‌دید، چراكه برای انعكاس زمانه خود در جست‌وجوی زبانی تازه در قالب فرم‌های نوین بود.

ویناور در دهه هفتاد و در كنار نمایشنامه‌نویسان دیگری چون میشل دویچ و ژان- پل ونزل آثاری خلق كرد كه تحت عنوان تئاتر زندگی روزمره شناخته می‌شوند. ولی به تدریج از این گروه فاصله گرفت و، در نهایت، صاحب قلمی می‌شود كه مختص خود اوست و همه‌چیز برایش از كلام و كار بر روی زبان آغاز می‌شود: «حركت من از كلام است، هر كلامی، كلامی، به شكلی افراطی، معمولی، كلامی به شكل افراطی، هر كلامی. نقطه حركت من، همواره، پیش‌پاافتادگی درآشفتگی است. و نمی‌تواند غیر از این چیز دیگری باشد». مترجم این توضیح را نیز می‌دهد كه ویناور برای دگرگون‌كردن این پیش‌پاافتادگی كه به آن اشاره می‌كند، به سراغ كلاژ و مونتاژ این كلام می‌رود تا سادگی نهفته در آن را به پیچیدگی هولناك و مضطرب‌كننده تبدیل كند و فرم «چندصدایی» را جانشین دیالوگ‌نویسی مرسوم می‌كند.

ویناور برای چگونه خوانده‌شدن آثارش اهمیت زیادی قائل است و در آثارش علائم سجاوندی را كنار می‌گذارد تا خواننده یا بازیگر مقید به رعایت ریتمی ازپیش‌تعیین‌شده نباشد و آزادانه با متن روبه‌رو شود. نمایشنامه  «درخواست كار» اولین‌بار در سال 1972 در بخش تئاتر باز جشنواره آوینیون اجرا شد. این اجرا واكنش‌های متفاوت و متضادی به همراه داشت. ویناور زمانی «درخواست كار» را ‌نوشت كه سال‌ها از عمر نویسندگی‌اش می‌گذشت اما بااین‌حال او در این اثر قصد داشت مخاطبش را تا جای ممكن شگفت‌زده و دچار عكس‌العمل‌های متضاد كند. «درخواست كار»  نمایشنامه‌‌ای است در سی قطعه و به قول مترجم انتخاب كلمه قطعه كه اصطلاحی مربوط به موسیقی است نه از سر تصادف كه عامدانه و آگاهانه است. ویناور در این مورد نوشته: «من كم‌كم به این نتیجه می‌رسم آنچه من می‌كنم بیش از آنكه نمایش باشد تئاتری شنیداری است، تئاتری كه هنوز كارگردانی را نیافته است كه علاقه‌مند باشد سلسله‌مراتب را درهم بریزد و به بُعد سمعی اولویت بدهد». «درخواست كار» چهار شخصیت دارد كه بی‌وقفه در صحنه حضور دارند و درواقع این چهار شخصیت به‌عنوان چهار ساز مدام در صحنه‌اند و «خالق اثر آن را چون دفتر نت برای اجرای كوارتو» نوشته است. در این نمایشنامه ، مردی با نام فژ، در میان‌سالی مجبور به استعفا شده و درواقع سه ماه است كه از كارش بركنار شده است. او با بحران‌های فردی، خانوادگی و اجتماعی روبه‌رو است و می‌خواهد با یافتن شغلی جایگاه اجتماعی‌اش را از نو پیدا كند. اما ماجرا هرچه پیش می‌رود به بحران‌های فژ اضافه می‌شود تا جایی كه حتی ماهیت انسانی او به چالش كشیده می‌شود.

منبع: روزنامه شرق، پیام حیدری قزوینی