آیا کتاب را خواندهاید؟
میخواهم بخوانم
در حال خواندن
خواندم
میخواهم بخوانم
در حال خواندن
خواندم
آیا کتاب را دوست داشتید؟
دوست داشتم
دوست نداشتم
دوست داشتم
دوست نداشتم
0
0
0
3
0
من سقراط مجروح را دوست دارم
امتیاز محصول:
(هنوز کسی امتیاز نداده است)
دسته بندی:
نمایش
ویژگیهای محصول:
کد کالا:
159324
شابک:
9789643378356
نویسنده:
انتشارات:
موضوع:
نمایشنامه وفیلمنامه
زبان:
فارسی
سال انتشار:
1395
جلد:
شومیز
قطع:
رقعی
قیمت محصول:
115,000 ریال
افزودن به سبد خرید
درباره من سقراط مجروح را دوست دارم:
درباره کتاب:
«من سقراط مجروح را دوست دارم» نام کتابی به نویسندگی «سعید تشکری» است. این کتاب شش نمایش نامه ی نه چندان بلند از نویسنده را با عناوین «من و تو و...بستور»، «آینه آورده ام ای روشنی!»، «زندگی جای دیگری است...»، «رویای سالینجر»، «من سقراط مجروح را دوست دارم» و «یک گفتار» دربردارد. بخش پایانی این کتاب نیز شامل مقاله ای از نویسنده است با عنوان «اقتباس اندیشه» که در آن از موضوع چیستی و چگونگی اقتباس از اندیشه ی حاکم بر یک نویسنده و دراماتورژ یا متن نمایش سخن به میان آمده است. در بخشی از نمایش نامه ی «من و تو و...بستور» می خوانید: «بعضی وقتا دلم می گیره، ابوالقاسم! حق داری استاد حقیقی، حق داری. تندیست رو اون بالا می بینی، ابوالقاسم جان؟ حسودی م نمی شه بهت ها، اما کی یادشه که شاهنامه رو من شروع کردم. دست مریزاد که تو خوب تمومش کردی! استاد دقیقی! تاریخ ادبیات این سرزمین نام شما رو به نیکی می بره. شهید شعر.»
بخشی از کتاب:
کاش توماس می تونستی دنیای تازه من رو بفهمی! کاشکی می تونستم این طوری که الان هستم، با تو حرف بزنم. مری توی برنامه اش می گه، شانس در ایمان جایی نداره، شانس درخواست خدا هم، که اصلا جایی نداره. ولی او یادم داد. به من گفت، معنی واقعی ایمان کجاست! دعا معناش اینه تا بدونیم اون طرف تنهایی های ما، همیشه خداوند ایستاده. توماس! من دیگه تنها نیستم. جرالد! تو دیگه تنها نیستی.
«من سقراط مجروح را دوست دارم» نام کتابی به نویسندگی «سعید تشکری» است. این کتاب شش نمایش نامه ی نه چندان بلند از نویسنده را با عناوین «من و تو و...بستور»، «آینه آورده ام ای روشنی!»، «زندگی جای دیگری است...»، «رویای سالینجر»، «من سقراط مجروح را دوست دارم» و «یک گفتار» دربردارد. بخش پایانی این کتاب نیز شامل مقاله ای از نویسنده است با عنوان «اقتباس اندیشه» که در آن از موضوع چیستی و چگونگی اقتباس از اندیشه ی حاکم بر یک نویسنده و دراماتورژ یا متن نمایش سخن به میان آمده است. در بخشی از نمایش نامه ی «من و تو و...بستور» می خوانید: «بعضی وقتا دلم می گیره، ابوالقاسم! حق داری استاد حقیقی، حق داری. تندیست رو اون بالا می بینی، ابوالقاسم جان؟ حسودی م نمی شه بهت ها، اما کی یادشه که شاهنامه رو من شروع کردم. دست مریزاد که تو خوب تمومش کردی! استاد دقیقی! تاریخ ادبیات این سرزمین نام شما رو به نیکی می بره. شهید شعر.»
بخشی از کتاب:
کاش توماس می تونستی دنیای تازه من رو بفهمی! کاشکی می تونستم این طوری که الان هستم، با تو حرف بزنم. مری توی برنامه اش می گه، شانس در ایمان جایی نداره، شانس درخواست خدا هم، که اصلا جایی نداره. ولی او یادم داد. به من گفت، معنی واقعی ایمان کجاست! دعا معناش اینه تا بدونیم اون طرف تنهایی های ما، همیشه خداوند ایستاده. توماس! من دیگه تنها نیستم. جرالد! تو دیگه تنها نیستی.
برچسبها: