اتاق ورونیکا
Veronica's Room
آیرا لوین
آیرا لوین در 27 اوت 1927 در نیویورک متولد شد.
او در مدرسۀ هوراس مان تحصیل کرد. از سال 1946 تا 1948 به دانشگاه دریک رفت. سپس برای تحصیل فلسفه و زبان انگلیسی وارد دانشگاه نیویورک شد و در 1950 فارغالتحصیل شد. از 1953 تا 1955 به خدمت ارتش امریکا درآمد. لوین ساختن فیلمهای آموزشی و نوشتن فیلمنامه و نمایشنامه برای رادیو و تلویزیون را پس از اتمام دانشگاه آغاز کرد. از آن پس به نوشتن رمان و فیلمنامه و نمایشنامه پرداخت. در 1954 با رمان بوسۀ پیش از مرگ برندۀ جایزۀ ادگار برای بهترین رمان اول شد. دومین بار هم این جایزه را برای نمایشنامۀ شکار مرگ گرفت که مشهورترین نمایشنامۀ او بهشمار میرود. بچۀ رزمری و همسران استپفورد از رمانهای دیگر لوین است.
لوین در 12 نوامبر 2007 بر اثر حملۀ قلبی در منزلش در منهتن درگذشت.
شهرام زرگر
| شهرام زرگر در سال ۱۳۴۴ در تهران متولد شد.
زرگر لیسانس بازیگری را از دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران و فوق لیسانس ادبیات نمایشی را از دانشکده سینما تئاتر دانشگاه هنر گرفت. شهرام زرگر عضو هیئت علمی دانشکده سینما و تئاتر دانشگاه هنر است و ضمناً به ترجمۀ آثار ادبیات نمایشی میپردازد.
| اتاق ورونیکا تریلریست شستهُرفته و خوش ساخت که پیچشهای دقیق و ساختمان مهندسی شدهی آن، یادآور سنت رمانهای معمای نویسندگانیست همچون، ادگار آلنپو، آگاتاکریستی، ژرژ سیمِنون، دشل هَمِت، ریموند چَندلِر، راس مک دانلد و ... استفن کینگ نویسندهی رمانهای پرفروش دربارهی آیرا لوین مینویسد: «توانایی آیرا لوین در نوشتن آثار دلهرهآور به ظرافت ساعتساران سوییسیست و کارهای ما در مقایسه با آثار او مثل ساعتهای ارزان قیمت خرازیها». آیرا لوین در سال 2007 بر اثر عارضهی قلبی در شهر نیویورک درگذشت.
| آیرا لِوین در سال 1929 در منهتن نیویورک به دنیا آمد. و در دانشگاه نیویورک فسلفه و ادبیات انگلیسی خواند. از سال 1951 برای رادیو و تلویزیون نوشت و بعدها حوزهی کارش را به عرصهی رُمان، نمایشنامه و فیلمنامه گسترش داد. معروفترین اثر او رُمان بچهی رزماریست که رومَن پولانسکی بر اساس آن فیلمنامهای نوشت و کارگردانی کرد و فیلمنامهی آن کاندیدای دریافت جایزهی اسکار شد. معروفترین نمایشنامهی آیرا لوین دام مرگ است که کاندید دریافت جایزهی معتبر تونی بود و در حال حاضر صاحب رکورد طولانیترین مدت بر صحنهبودن یک درام کمدیـتریلر در برادوی است. او تاکنون دو بار جایزهی ادگار را که مختص نگارش رمانهای معماییـجناییست، از آن خود کرده است.
اخبار و مقالات مرتبط با این کتاب:
بگذار تا انتقامم را از خودم بگیرم!
مروری بر نمایشنامهی «اتاق ورونیکا» اثر آیرا لوین
زن و مرد میانسالی در یک رستوران به زوج جوانی بر میخورند. آنها خواستهی عجیبی از دختر جوان دارند: از او میخواهند تا نقش دختر مردهای را برای چند دقیقه بازی کند. دختر و پسر جوان که تازه با همدیگر آشنا شدهاند به همراه زن و مرد به خانهای قدیمی در حوالی بوستون میروند. زن و مرد، اتاق ورونیکا را به دختر و پسر نشان میدهند و با نشان دادن عکسی از جوانی ورونیکا، از شباهت بسیار او با دخترِ جوان سخن میگویند. ورونیکایی که سالها پیش در جوانی از بیماریِ سِل مرده و حالا خواهر کوچکترِ او پیرزنیست که با بیماری سرطان دست و پنجه نرم میکند. او خیالاتی شده و تصور میکند به گذشته رفته است، زمانی که ورونیکا هنوز زنده است. زن و مرد از دختر جوان میخواهند برای دقایقی نقش ورونیکا را برای خواهرِ او بازی کند تا افکار این زنِ پیر در روزهای پایانی زندگیاش آرام بگیرد. دختر بر خلاف میل باطنی دوست پسرِ جدیدش، از این بازی خوشش میآید و قبول میکند. لباسهایش را در میآورد و لباسهای ورونیکای جوان را به تن میکند؛ لباسهایی که هویت او را شاید برای همیشه به ورونیکا تغییر بدهد.
نمایشنامه اتاق ورونیکا که به قلم آیرا لوین نوشته شده است، نمایشی بسیار خوشساخت و مهندسی شده در ژانر وحشت است که پیچش داستانی و روان بودن آن تجربهی خواندنش را بسیار لذتبخش میکند. ممکن است آیرا لوین را برای نوشتن رمان «بچهی رزماری» بشناسید که رومن پولانسکی نیز بر اساس آن فیلمی به همین نام ساخته است. او در اتاق ورونیکا روی مسائلی نفرتانگیز دست گذاشته و داستانی بسیار پرکشش و بیمار خلق کرده که از لحظهی اول خواننده را جذب میکند و تا پایانبندیِ غیرقابل پیشبینی و شوکهکنندهاش با خود همراه میکند. دیالوگها و عناصر صحنهایِ این نمایش همه به دقت و در خدمت هدف نهاییِ داستان خلق شدهاند، به عنوان مثال دیالوگی معمولی که در ابتدای نمایش توجه ما را به خود جلب نکرده میتواند کلید حل مسئلهای در انتهای نمایش باشد. بسیاری از منتقدین اتاق ورونیکا را یادآورِ سنت رمانهای معماییِ نویسندگانی چون ادگار آلن پو و آگاتاکریستی دانستهاند.
استفن کینگ نویسندهی آمریکایی، درباره آیرا لوین مینویسد: «توانایی آیرا لوین در نوشتن آثار دلهرهآور به ظرافت ساعتسازان سوئیسیست و کارهای ما در مقایسه با آثار او مثل ساعتهای ارزانقیمت خرازیها.»
نقل شده که کاراواجو، نقاش ایتالیایی قرن شانزدهم، برای تسکین روحش بابت قتل غریبهای در یک نزاع، پرتره عجیبی از خودش نقاشی میکند. نقاشیای که سرِ بریدهشدهی او را نشان میدهد که در دستان مرد دیگری -داوود- از مو آویزان شده است؛ هراسان، گویی روحش برای همیشه حتی پس از بریده شدنِ سر در حال رنج کشیدن است. اتاق ورونیکا در مضمون، با پرده برداشتن از حقیقتی که در انتهای نمایش متوجه آن میشویم از مسئلهی انسانیِ گناه و پاک شدن از عذاب وجدان حرف میزند. مسئلهای که در همهی انواع هنر به تکرار با آن مواجه میشویم. چه نقاشیِ «داوود با سرِ جالوت» کاراواجو باشد و چه مفهوم کاتارسیس در هنرهای نمایشی که به معنای پاکسازی روح و روان به صورت غیرمستقیم توسط ابزارهایی مانند تراژدی است.
نمایش آیرا لوین خواننده را به یاد عروسکهای «وودو» اقوام بدوی انسانی میاندازد، بعضی از قبایل اعتقاد داشتند که با درست کردن عروسکی از شخصی واقعی و آزار دادن آن عروسک به وسیله سوزن، میتوان به روح آن شخص آزار رسانید.
همهی این مثالها در ادبیات و فرهنگ، نشان از کارکرد بزرگِ تقلید -در معنای ارسطوییاش- برای ذهن انسان دارد. ذهنی که به وسیلهی زبان فکر میکند و در نتیجه، رامِ ترفندهای زبانی و نشانهشناسانه میشود.
«اون یکمرتبه تبدیل شد به من، و من، خودم بودم و در عین حال نبودم؛ و بعد از این که مجازات شد، احساس کردم خیلی آزاد، خیلی پاکم»
منبع: نوشتۀ سپهر صانعی، مجله آوانگارد