افسانه سیزیف
افسانه سیزیف یک مقاله فلسفی از آلبر کامو است. در این مقاله آلبر کامو برای اولین بار واژه "ابزورد" را به کار میبرد که بعدها الهام بخش گونهای از تئاتر به نام تئاتر پوچی گردید که مارتین اسلین در کتابی به همین نام به توضیح آن پرداختهاست.
سیزیف در اساطیر یونان بخاطر فاش کردن راز خدایگان محکوم شد تا تخته سنگی را به دوش گرفته و تا قله یک کوه حمل کند، اما همین که به قله میرسد، سنگ به پایین میغلتد و سیزیف باید دوباره این کار را انجام دهد.کامو میگوید پیروزی وی در آگاهی است.
مقاله شامل ۴ فصل و یک ضمیمهاست.
فصل1: تعقلِ پوچ
فصل 2: انسان پوچ
فصل3: خلقت پوچ
فصل 4:افسانه ی سیزیف
کامو در فصل یک میگوید تنها یک مسئله مهم فلسفی موجود است و آن خودکشی است. اینکه آیا زندگی ارزش دارد یا به زحمت زیستنش نمیارزد؟ فهمیدن این که این جهان پوچ است کار سختی نیست اما آیا این پوچی ما را به خودکشی رهنمون میسازد؟
در فصل 4 کامو ضمن تعریف داستان سیزیف، به توضیحاتی درباره ارتباط این داستان و زندگی انسان در این جهان میپردازد. وی سیزیف را قهرمان پوچ مینامد و میگوید هنگامی که سنگ سقوط میکند و سیزیف لحظهای درنگ میکند و بر میگردد، این لحظهاست که مرا به سیزیف علاقهمند میکند زیرا وی به شکنجه خویش و پوچ بودن کارش آگاه است.
افسانه ی سیزیف، عمیقا یک کتاب #انسانی است. با اینکه در این کتاب بارها از لغت "سرنوشت" استفاده شده است، اما هدف اصلی آن تشریح "وحشت" است.
وحشت از گرفتن یک تصمیم (اشتباه)، وحشت از یک موقعیت و وحشت از زندگی و در یک کلام، نمایشگر پوچی. غلبه بر این وحشت تنها با ایمان به خود میسر است. کتاب کامو، تجلیل برای فردی است که نه تن آسایی پیشه می کند و نه خود بینی و غرور وی را احاطه کرده است. با این وجود، کامو تاکید ویژه ای نیز بر جامعه دارد و این تاکید در آثار بعدی وی از قبیل #طاعون مشخص است.
یک فرد قوی، یک جامعه ی قوی می آفریند و می تواند دنیا را تغییر دهد...
این تغییر لزوما به معنای جنبش و حرکت از یک نقطه به نقطه دیگر نیست، اما می تواند به تغییر در ادراک و تغییر الگوها و پاردایم ها منجر شود.!
گزیده کتاب
خدایان، سیزیف را محکوم کرده بودند که پیوسته تخته سنگی را تا قله کوهی بغلتاند و از آنجا، آن تخته سنگ با تمامی وزن خود پائین می افتاد. خدایان به حق اندیشیده بودند که از برای گرفتن انتقام، تنبیهی دهشتناکتر از کار بیهوده و بی امید نیست...
◾️
سخن بر سرِ اخلاق نیست،من به کسانی برخورده ام که با وجودِ پایبندی بسیار به اخلاق، رفتار پسندیده نداشته اند و همه روزه در می یابم که شرافت نیازمند قانون نیست...
◾️
در وابستگی انسان به زندگی همواره چیزی نیرومند تر از تمامی بدبختی های جهان وجود دارد.داوری جسم کاراتر از داوری جان است و جسم همواره در برابر نیستی پا پس میکشد.
ما پیش از آنکه به اندیشیدن خو کنیم به زیستن عادت می کنیم!
◾️
آغازِ اندیشیدن، سرآغازِ تحلیل رفتن است...