آیا کتاب را خوانده‌اید؟
آیا کتاب را خوانده‌اید؟
می‌خواهم بخوانم
می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن
در حال خواندن
خواندم
خواندم
می‌خواهم بخوانم می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن در حال خواندن
خواندم خواندم
آیا کتاب را دوست داشتید؟
آیا کتاب را دوست داشتید؟
دوست داشتم
دوست داشتم
دوست نداشتم
دوست نداشتم
دوست داشتم دوست داشتم
دوست نداشتم دوست نداشتم
می‌خواهم بخوانم 1
در حال خواندن 0
خواندم 0
دوست داشتم 3
دوست نداشتم 0

پادشاهی کلانمل (جنگاوران جوان 8)

امتیاز محصول:
(1 نفر امتیاز داده است)
ویژگی‌های محصول:
کد کالا:
157658
شابک:
9786003531437
نویسنده:
انتشارات:
موضوع:
داستان جهان
زبان:
فارسي
جلد:
نرم
قطع:
رقعی
تعداد صفحه:
416
طول:
18.5
عرض:
14
ارتفاع:
202
وزن:
345 گرم
قیمت محصول:
3,150,000 ریال
افزودن به سبد خرید
افزودن
درباره پادشاهی کلانمل (جنگاوران جوان 8):

درباره کتاب:

 

داستانهان کودکان از نویسندگان انگلیسی قرن 21 م
سری «جنگاوران جوان» مجموعه‌ رمانی است فانتزی - حماسی نوشته جان فلنگن (فلنگان) نویسنده ی استرالیایی برای نوجوانان و جوانان. هفت کتاب پیشین این مجموعه: «ویرانه های گورلان»، «پل آتشین»، «سرزمین یخ زده»، «نبرد اسکاندیا»، «جادوگر شمال»، «محاصره مکینداو» و «آزادی ایراک» هستند که پیش از «پادشاهی کلانمل» به چاپ رسیده اند. داستان این رمان: در سرزمین کلانمل فرقه ای اسرارآمیز پیدا شده؛ که مدعی ست میتواند در ازای دریافت طلا، مردم را از شر چپاولگران در امان بدارد. اما هالت، ویل و هوراس؛ فکر میکنند یکجای کار این فرقه به ظاهر خیرخواه میلنگد. هالت میفهمد که توطئه ای در کار است؛ و به زودی کشتیهای ماهیگیری اهالی، توسط راهزنان به آتش کشیده خواهد شد. رازی که این سه تن از آن آگاه شده اند، رازی ست که نه تنها کلانمل بلکه کل پادشاهی سرزمین را تهدید میکند. این رمان در 46 بخش نوشته شده است. از متن رمان: ویل به آنسوی خیمه رفت و به قدر کافی دور شد. در گوشه ای از محوطه باز، جایی که جلوی دید نباشد، موقعیت را برانداز کرد. ورودی نگهبان داشت، حاضر بود شرط ببندد پشت خیمه نگهبان ندارد. با وجود اینها، میدانست که نگهبانها بیش از آنکه برای تامین امنیت باشند، نشانه اقتدارند. در این اردوگاه احتمال حمله به خیمه رئیس بسیار کم بود. ویل بررسی اش را ادامه داد. محوطه باز به پایان رسیده و چادرهای ژنده دوباره ردیف شده بودند. چادرها فقط چند قدم با هم فاصله داشتند. چندتایی را پشت سر گذاشت و به خیمه ای شل و شلخته رسید. مردها داخل و بیرون آن ولو شده بودند و با هم گپ میزدند. به گروهی که کنجکاوی ملایمی نشان دادند، زیر لب سلامی کرد. راهش را ادامه داد و صبر کرد تا چند چادر خالی را رد کند. سپس سریع به اطراف نگاهی انداخت. کسی او را نمیپایید. جستی زد و در تاریکی میان دو چادر پرید

برچسب‌ها: