سپید دندان (شاهکارهای ادبی مصور 3)
درباره کتاب:
در سرزمینهای منجمد شمالی مبارزهای برای زندگی در جریان است. جنگل انبوه درختان کاج هر دو سوی آبراه منجمد را پوشانده بود. کمی پیش از این بادی وزیده و برف و یخ درختان را تکانده بود. به نظر میرسید درختها در تاریکی هراس انگیز جنگل سر بر شانة هم گذاشتهاند. این زمین ویران و بیجان، که هیچ جنبندهای در آن نمیجنبد، چنان سرد و متروک بود که حتی اندوه هم نمیتوانست آن را تحمل کند.
سرخپوستی تولة دو رگهای را که در دام افتاده بود نجات میدهد و او را بزرگ میکند. با گذشت زمان توله که از نژاد سگها و گرگهاست رشد میکند و بزرگ میشود. آن دو با یکدیگر ارتباط عجیبی برقرار کرده بودند. آن مرد نام این توله را سپید دندان گذاشته بود. مردانی که در جستجوی طلا سرزمینهای شمالی را در مینوردیدند سگی را میبینند که شبیه گرگهاست.
این سگ همان سپید دندان است. زندگی برای سپید دندان به کابوس تبدیل شده بود و راه فراری از این کابوس نبود. چرا که او حالا از صاحب اصلیاش دور افتاده بود. سپید دندان در جنگ سگها شرکت میکند. اما تمام چیزی که نصیب این سگ میشود حریفی جدید بود. بار دیگر دندان تیز کردن برای به پا کردن خون و خشم و جنون مردان. جنگ سگها چیزی بود که سپید دندان از آن نفرت داشت او تنها چیزی که میخواست مهربانی بود و بس. این سگ به آزادی عشق میورزید و میخواست برای همیشه آزاد باشد.