آیا کتاب را خوانده‌اید؟
آیا کتاب را خوانده‌اید؟
می‌خواهم بخوانم
می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن
در حال خواندن
خواندم
خواندم
می‌خواهم بخوانم می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن در حال خواندن
خواندم خواندم
آیا کتاب را دوست داشتید؟
آیا کتاب را دوست داشتید؟
دوست داشتم
دوست داشتم
دوست نداشتم
دوست نداشتم
دوست داشتم دوست داشتم
دوست نداشتم دوست نداشتم
می‌خواهم بخوانم 1
در حال خواندن 0
خواندم 1
دوست داشتم 27
دوست نداشتم 0

در تو در تو

امتیاز محصول:
(هنوز کسی امتیاز نداده است)
دسته بندی:
داستان جهان
ویژگی‌های محصول:
کد کالا:
94425
شابک:
9789644483639
انتشارات:
موضوع:
داستان های فرانسه قرن 20
زبان:
فارسي
جلد:
نرم
قطع:
رقعی
تعداد صفحه:
192
طول:
21.5
عرض:
14.5
ارتفاع:
0.9
وزن:
225 گرم
قیمت محصول:
280,000 ریال
موجود نیست
درباره در تو در تو:

کتاب در تو در تو اثر آلن روب‌ـ‌گری‌یه، نویسنده و فیلمساز فرانسوی است. او را از چهره‌های مهم جنبش رمان نو در دهه‌ی 1960 می‌دانند. او با انتشار رمان «پاک‌کن‌ها» فعالیت جدی خود را در نویسندگی شروع کرد؛ رمانی که حتی تحسین رولان بارت، منتقد ادبیات فرانسه را برانگیخت. کتاب در تو در تو به کوشش منوچهر بدیعی به فارسی ترجمه شده است. در این کتاب داستان سربازی بیمار و زخمی را می‌خوانید که توسط یک دوست مأمور شده بسته‌ای را تحویل کسی بدهد. او با بسته‌ای که از محتویاتش خبر ندارد، وارد شهری تودرتو می‌شود که خیابان‌هایش نامی ندارند و هر آن در معرض خطر حمله قرار دارد.

داستان از توالی زمانی برخوردار نیست. باید هر بخش را مانند یک تکه‌ی پازل کنار سایر بخش‌ها چید و امیدوار بود که این چینش درست باشد. همه‌چیز مثل یک کلاف سردرگم است که باید صبور بود و بازش کرد. روش آلن روب‌ـ‌گری‌یه این است که جای روایت و شخصیت‌پردازی تمام هم و غمش را روی ثبت آنی و لحظه‌ای رویدادها متمرکز می‌کند. او با توصیف عینی جزئیات این کار را آن‌قدر قوی انجام می‌دهد که مخاطب نه‌تنها سرگشتگی شخصیت داستان را به‌خوبی درک می‌کند، بلکه مأموریت او را مأموریت خودش می‌داند. مخاطب هم یک جست‌وجو را آغاز کرده و در کلافگی و خستگی سرباز تب‌آلود و بیمار شریک می‌شود. در یک جمله می‌توان گفت رمان در تو در تو چیزی است که در این جست‌وجو بر شخصیت داستان و به‌تبع بر مخاطب می‌گذرد.

در بخشی از متن کتاب آمده است: «در پناه دیوار، از تیررس گلوله‌ها دور بود. تق‌تق مسلسل سبک قطع شده بود. موتور احیاناً چند لحظه پیش از صدا افتاده بود. سرباز دیگر سنگینی بدن خود را حس نمی‌کرد، همچنان از کنار دیوار سنگی می‌دوید. در ساختمان بسته نبود، سرباز که آن را فشار داد خودش باز شد. رفت تو. در را آرام بست؛ زبانه‌ی قفل که جا افتاد صدای خفیفی داد. سپس در تاریکی روی زمین به حالت جنین در شکم مادر خوابید و بسته‌اش را توی گودی شکمش گرفت.»

برچسب‌ها: