آیا کتاب را خوانده‌اید؟
آیا کتاب را خوانده‌اید؟
می‌خواهم بخوانم
می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن
در حال خواندن
خواندم
خواندم
می‌خواهم بخوانم می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن در حال خواندن
خواندم خواندم
آیا کتاب را دوست داشتید؟
آیا کتاب را دوست داشتید؟
دوست داشتم
دوست داشتم
دوست نداشتم
دوست نداشتم
دوست داشتم دوست داشتم
دوست نداشتم دوست نداشتم
می‌خواهم بخوانم 29
در حال خواندن 0
خواندم 21
دوست داشتم 242
دوست نداشتم 5

گتسبی بزرگ

امتیاز محصول:
(53 نفر امتیاز داده‌اند)
دسته بندی:
داستان جهان
ویژگی‌های محصول:
کد کالا:
36953
شابک:
9789644481451
انتشارات:
موضوع:
داستان های آمریکایی قرن 19
زبان:
فارسي
جلد:
نرم
قطع:
رقعی
تعداد صفحه:
288
جوایز:
طول:
21
عرض:
14
وزن:
325 گرم
قیمت محصول:
2,250,000 ریال
افزودن به سبد خرید
افزودن
درباره گتسبی بزرگ:

از شاهکارهای ادبیات قرن بیستم و اثری مهم در ادبیات جهان است. این اثر در سال 1925 منتشر شد؛ اما آن‌طور که باید و شاید مورداستقبال قرار نگرفت. تجدیدچاپ این کتاب در سال 1940، زمانی که دیگر نویسنده‌اش در قید حیات نبود، بعد از سال‌ها فراموشی آن را مرکز توجهات کرد. این اثر هنوز هم اثر مهمی محسوب می‌شود. اسمش در لیست پرمخاطب‌ترین آثار کلاسیک قرار دارد. مرتب تجدید چاپ شده و در دانشگاه‌های آمریکا تدریس می‌شود. روی‌هم‌رفته کمتر اثری در بین رمان‌های آمریکایی قرن بیستم به این درجه از محبوبیت و اعتبار ماندگار دست یافته است.

داستان درباره‌ی جوان ثروتمندی است که مرتب در خانه‌اش که کم از قصر ندارد، مهمانی‌های باشکوه می‌گیرد. ورود عموم به این مهمانی‌ها آزاد است. برخی معتقدند این همه ریخت‌وپاش برای جلب‌توجه معشوقه‌ای قدیمی است. بیشتر ماجرای کتاب از دید نیک، همسایه‌ی گتسبی روایت می‌شود که از قضا از بستگان معشوقه‌ی سابق اوست.

کتاب گتسبی بزرگ آمریکای بعد از جنگ جهانی اول را تصویر کرده است. سرزمینی که در آن عده‌ی زیادی با سوءاستفاده از اوضاع نابسامان جنگ جهانی اول و دور زدن قانون منع تولید و فروش مشروبات الکی به ثروت‌های بادآورده‌ی عجیبی رسیده‌اند. فیتس جرالد با ثروتی که به اختلافات طبقاتی چشمگیر و فساد اخلاقی می‌انجامید، موافق نبود و این کتابش را می‌توان نقد او به اختلاف طبقاتی و رویای آمریکایی دانست.

این کتاب را کریم امامی به فارسی ترجمه کرده است. در بخشی از متن کتاب این‌طور می‌خوانیم: «در دل شب‌های تابستان از خانه‌ی همسایه صدای موزیک می‌آمد. در گلستان‌های آبی‌رنگش مرد و زن چون شبپره لابلای نجوا و شامپانی و ستاره‌ها رفت‌وآمد می‌کردند. بعدازظهر که دریا مدّ بود، مهمانانش را می‌دیدم که از برج سکوی شناورش شیرجه می‌روند یا روی شن داغ پلاژش آفتاب می‌گیرند و هر دو قایق موتوریش آب‌های تنگه را می‌بُرند و به‌دنبال خود روی آبشاری از کف، آکواپلین سوارها را می‌کشند…»