آیا کتاب را خوانده‌اید؟
آیا کتاب را خوانده‌اید؟
می‌خواهم بخوانم
می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن
در حال خواندن
خواندم
خواندم
می‌خواهم بخوانم می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن در حال خواندن
خواندم خواندم
آیا کتاب را دوست داشتید؟
آیا کتاب را دوست داشتید؟
دوست داشتم
دوست داشتم
دوست نداشتم
دوست نداشتم
دوست داشتم دوست داشتم
دوست نداشتم دوست نداشتم
می‌خواهم بخوانم 6
در حال خواندن 0
خواندم 1
دوست داشتم 54
دوست نداشتم 1

کتاب خانه بابل و 23 داستان دیگر

امتیاز محصول:
(4 نفر امتیاز داده‌اند)
دسته بندی:
داستان جهان
ویژگی‌های محصول:
کد کالا:
36950
شابک:
9789644481154
انتشارات:
موضوع:
داستان های کوتاه اسپانیایی قرن 20
زبان:
فارسي
جلد:
نرم
قطع:
رقعی
تعداد صفحه:
260
طول:
21.4
عرض:
14.4
ارتفاع:
1.3
وزن:
325 گرم
قیمت محصول:
1,250,000 ریال
افزودن به سبد خرید
افزودن
درباره کتاب خانه بابل و 23 داستان دیگر:

اثر خورخه لوئیس بورخس، نویسنده‌ی شناخته‌شده‌ی آرژانتینی است. بورخس نوشتن داستان‌های حجیم را اتلاف وقت می‌دانست؛ اما همان داستان‌های کوتاه و مقالاتی که از او باقی مانده، نشانگر هوشمندی و تخیل فوق‌العاده‌ی اوست. در این مجموعه هم 24 داستان از بورخس آمده است. او در این مجموعه هم طبق عادت همیشگی‌اش با فرم و ژانر و زبان بازی می‌کند و داستان‌هایی عجیب‌وغریب به مخاطب ارائه می‌دهد. از معروف‌ترین داستان‌های این کتاب داستان «کتابخانه‌ بابل» است. از عناوین دیگر هم می‌توان به «جاودانه»، «مرد مرده»، «نوشته‌ی خداوند»، «مردی در آستانه»، «دو پادشاه و دو هزارتو»، «دیگری» و «آئینه و نقاب» اشاره کرد. در کتابخانه‌ بابل صحبت از کتابخانه‌ای نامتناهی است. طبق باورهای قدیمی این کتابخانه کره‌ای است که هر یک از شش‌ضلعی‌های آن خود یک مرکز محسوب می‌شوند و محیط آن قابل‌محاسبه نیست. این مجموعه با ترجمه‌ی کاوه سیدحسینی منتشر شده است. در بخشی از متن کتاب آمده است: «در یکی از صبح‌های تاریک ماه ژوئیه حضور یک ناشناس (نه صدای در وقتی که بازش کردند) او را بیدار کرد. بلندقد در نیمه‌ی تاریک اتاق، که تاریکی به طرز عجیب ساده‌اش کرده بود (در رویاهایی که زائیده‌ی ترس بودند، همیشه واضح‌تر از این بود) مراقب، بی‌حرکت و صبور، با چشمان پایین‌افتاده، انگار که وزن اسلحه‌ها آن‌ها را خم کرده باشد، آلخاندرو ویلاری و یک ناشناس سرانجام به او رسیده بودند. با یک اشاره از آن‌ها خواست صبر کنند و به طرف دیوار برگشت، انگار که رشته‌ی خوابش را از سر گرفته باشد. آیا این‌طور رفتار کرد تا ترحم کسانی را که او را می‌کشتند برانگیزد، یا به دلیل این‌که تحمل یک رویداد هولناک کمتر مشکل است تا تصور و انتظار بی‌پایان آن، یا ـ و شاید این محتمل‌تر باشد ـ برای این‌که قاتل‌ها یک رویا باشند، همان‌طور که بارها در همین مکان و در همین ساعت، رویا بوده‌اند؟ در این فضای خیالی بود که شلیک او را از پا درآورد.»