ارباب ها
کتاب اربابها نوشته ماریانو آزوئلا ( Mariano Azuela Gonzalaz) داستان نویس مکزیکی است. که اکثر آثار او مضمون سیاسی دارد. سروش حبیبی مترجم و نویسنده زبردست ایرانی آن را ترجمه کرده است. این کتاب در گروه کتابهای رمانهای ادبی قرار دارد. اولین چاپ آن در زمستان سال ۱۳۹۸ در ۱۴۴ صفحه توسط نشر ماهی به چاپ رسیده است. این کتاب تاکنون در دو نوبت چاپ شده است. ناگفته نماند زبان اصلی کتاب اسپانیایی است.
خلاصه داستان رمان اربابها
داستان در مورد خانواده تاجر و بانکداری است که در شهر کوچک و دور افتادهایی در غرب مکزیک اربات هستند و مردم شهر را بسیار اذیت میکنند تا روز به روز قدرت و ثروت خورد را افزایش دهند و زالو وار شیره جان مردم را میمکند. این خانواده توسط دولت فاسد پورفیریو به قدرت رسیده است و البته که از هیچ کار زشت و خشونتی در راه رسیدن به هدف خود دریغ نمیکنند. البته ناگفته نماند که عمر حکومت این افراد بسیار کم است.
درباره نویسنده کتاب اربابها
نویسنده این کتاب اسم اصلی او ماریانوآزوئلا گونزالر است. متولد ژانویه سال ۱۸۷۳ شهر لاگوس مکزیک بوده است. شغل اصلی او پزشکی بوده و با توجه به علاقه زیاد به نویسندگی و سیاست، به نوشتن رمانهایی با مضمونهای سیاسی روی آورده است. وی در مارس ۱۹۵۲ در سن ۷۹ سالگی در گذشت. او جزو اولین رمان نویسان انقلابی بوده است. از دیگر آثار او مگسها را میتوان نام برد که جزء پر فروشترین و محبوبترین آثار وی است. رمانهای او تاثیر زیادی بر اعتراضهای اجتماعی و سیاسی داشت. ماریانو رمانی به نام، آثاری برای تئاتر و نقد ادبی نوشته است. به نظر ماریانا کشورهایی که دزدان و غارتگران در راس امور هستند، قطعا احتیاج به انقلابی دارند که گردانندگان انقلاب و رهبران آن خود دزد نباشند. وی اعتقاد داشت با خواندن مقالات نشریات میتوان به چهره واقعی نویسندگان، روشنفکران و سیاستمداران پی برد.
بازخورد کتاب
همانطور که گفته شد این کتاب در دسته ادبیات انتقادی قرار دارد. این رمان در زمان حکومت فرانسیسکو مادرو (1913-1873) رئیس جمهور انقلابی که رئیس جمهور قبلی را کنار زده، نوشته شده است در این زمان جامعه مکزیک رو به روشنایی و پیشرفت است. ولی جو استبداد در این رمان حاکم است و مردم داستان چارهایی جز اطاعت ندارند، زیرا اطلاعت نکردن عواقب بدی برایشان به همراه خواهد داشت. اصل داستان در مورد زندگی دو نفر از اهالی این شهر به نامهای دون خوانتیتو و رودریگز است که هر دو انسانهای شجاع و صادقی هستند. دون یک تاجر درستکار بوده که به علت همین خصلتهایش او را دزدیدن و رودریگز یک منشی آرمان گرا است که به خود جرئت اعتراض میدهند. اربابهای سنگدل و بیرحم شهر سعی میکنند این دو مرد را در منظر افراد آن شهر خراب کنند تا راحتتر و بدون درد سر به مقاصد خود برسند. ماریانو در این رمان سعی کرده با زبان شوخی و طعنه آمیز رفتارهای حکومت وحشیانه و غاصبگر حکومت را به تصویر بکشد. زیرا ماریانو خودش در زمان حکومت مادرو زندگی کرده است که خشونتهای زیادی را دیده و چشیده است. این رمان زبان حال همان ایام است.