و تو خواهی یافت گنجی را که در تو خفته است
توضیحات:
کتاب و تو خواهی یافت گنجی را که در تو خفته است، اثری است از لوران گونِل، به ترجمۀ فروغ طاعتی و چاپ انتشارات نون.
آلیس که متوجه افسردگی دوست دوران کودکی اش (ژرمی) می شود، علت این حال بد را از او جویا شده و ژرمی، کشیش دهکده، از ناراحتی و بی انگیزگی حاصل از تعداد ناچیز مومنان و وفادارانی که او را همراهی می کنند، سخن می گوید. آلیس که انسان معتقدی نیست و حتی به خداوند نیز اعتقاد ندارد، تصمیم می گیرد که به او در زمینه کمک کند و …
گزیده ای از کتاب:
او با صدای بَم و کش داری گفت: «همه چیز را نباید مو به مو و به معنی دقیق کلمه گرفت. در بی اعتنایی بودایی، به خصوص، باید به این مسئله توجه کرد که خود را از وابستگی به «من» آزاد می کنیم. منِ شما خود را به هر چیزی که برایتان ارج و اعتبار بیاورد می آویزد. ولی به چیزهایی که در واقع از آنِ شما نیست: نقش هایی که بازی می کنید، چیزهای زیبایی را که به تملک خود درمی آورید، صفات خوشایند و دل نشینی را که به خود نسبت می دهید… و البته…»
چند لحظه مکث کرد و صدایش را پایین آورد و زیر لب و در میان ریشش، گفت: «و این موفقیت های کوفتی شما.»
همه چیز را مو به مو و به معنی دقیق کلمه نگیرید…
آلیس به یاد پاسخ مسیح به جوان ثروتمندی افتاد که برای مشورت به دیدنش رفته بود. مسیح به او پیشنهاد کرد همۀ اموالت را بفروش و به فقرا بده و آن وقت، گنجی در آسمان خواهی داشت. این پند به نظر آلیس عجیب و غریب آمده بود. جدا شدنِ مرد ثروتمند از اموالش، چه چیزی را برای او در بر داشت؟ آیا اکثر افراد تمام زندگی شان را کار نمی کنند تا صاحب یک خانه و دو سه چیز دیگر شوند؟ در واقع، شاید پند مسیح به همان بی اعتنایی در آیین بودا مربوط می شود! حتما احساس کرده بود که این مرد ثروتمند وابسته به اموالش است و شاید همین وابستگی است که برایش مسئله ایجاد کرده است. احتمالا پیام مسیح به این معنا نبود که لازمۀ خوشبخت بودن محروم بودن است. بلکه فقط نباید وابسته به اموال باشیم.