آیا کتاب را خوانده‌اید؟
آیا کتاب را خوانده‌اید؟
می‌خواهم بخوانم
می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن
در حال خواندن
خواندم
خواندم
می‌خواهم بخوانم می‌خواهم بخوانم
در حال خواندن در حال خواندن
خواندم خواندم
آیا کتاب را دوست داشتید؟
آیا کتاب را دوست داشتید؟
دوست داشتم
دوست داشتم
دوست نداشتم
دوست نداشتم
دوست داشتم دوست داشتم
دوست نداشتم دوست نداشتم
می‌خواهم بخوانم 2
در حال خواندن 0
خواندم 0
دوست داشتم 24
دوست نداشتم 0

اعترافات 1 قاتل

امتیاز محصول:
(1 نفر امتیاز داده است)
دسته بندی:
داستان جهان
ویژگی‌های محصول:
کد کالا:
237905
شابک:
9789649971025
نویسنده:
انتشارات:
موضوع:
رمان خارجی
زبان:
فارسی
سال انتشار:
1397
جلد:
شمیز
قطع:
رقعی
تعداد صفحه:
144
شماره چاپ:
2
طول:
21
عرض:
14.8
وزن:
173 گرم
قیمت محصول:
1,200,000 ریال
افزودن به سبد خرید
افزودن
درباره اعترافات 1 قاتل :

کتاب اعترافات یک قاتل داستانی نوشته یوزف روت با ترجمه علی اسدیان است. این داستان اولین بار در سال ۱۹۳۶ منتشر شد و داستان یکی از جاسوسان روسیه تزاری است که شبی در یک کافه در حالی که مست است، هویت واقعی خود را برای دیگران افشا می‌کند.

درباره کتاب اعترافات یک قاتل

یوزف روت داستان اعترافات یک قاتل را در سال ۱۹۳۶ و زمانی که در پاریس زندگی می‌کرد نوشت. این داستان از شور و عشق، انسانیت و مرگ آن، انتقام، کینه‌جویی، صلح طلبی و هر آنچه که بشر در نهادش دارد، حرف می‌زند. 

داستان از این جا آغاز می‌شود که مردی میانسال به نام گالوبچیک، که پسر نامشروع یکی از شاهزاده‌های روس است با پدرش ملاقات می‌کند و متوجه هویتش می‌شود. او به عضویت پلیس مخفی روسیه تزاری درمی‌آید و شغلش او را به جنایتکاری حرفه‌ای بدل می‌کند. 

شبی که در یک کافه نشسته است در حال نیمه هشیار، هویتش را برای مشتریان دیگر کافه بازگو می‌کند. او از زندگی پر فراز و فرودش و ماجراهایی که پشت سر گذاشته است می‌گوید. نویسنده مخاطبانش را همراه با خود به دنیایی پر رمز و راز می‌برد و در پایان داستان غافلگیرشان می‌کند. 

یوزف روت در این کتاب از مفاهیم بسیاری صحبت کرده است. قتل از نظر او، تنها گرفتن جان انسان‌های نیست، بلکه مفهومی عمیق‌تر دارد. او قتل را به معنای نابودی عشق،دوستی، مهربانی و محبت می‌بیند. کتاب اعترافات یک قاتل هم مانند آثار دیگر این نویسنده به انسان و سرگشتگی‌های او می‌پردازد و از هویت انسانی، جستجو برای عدالت و ... حرف می‌زند. 

کتاب اعترافات یک قاتل را به چه کسانی پیشنهاد می‌کنیم 

تمام دوست‌داران رمان‌های خارجی و ادبیات داستانی از خواندن کتاب اعترافات یک قاتل لذت می‌برند. این کتاب مخاطبان را با دولت روسیه و ادبیات آلمان آشنا می‌کند و داستانی پر از ماجراهای پرهیجان و غافلگیر کننده است. 

درباره یوزف روت

یوزف روت سپتامبر سال ۱۸۹۴ در برودی متولد شد. او روزنامه‌نگاری پرکار و پرآوازه بود که همیشه در حسرت کنار گذاشتن روزنامه‌نگاری و پرداختن به ادبیات بود. بسیاری از رمان‌هایش پیش از آن‌که کتاب شود در قالب پاورقی منتشر می‌شد. بخش اعظمی از زندگی یوزف روت کولی‌وار و در سفرهای کاری به‌عنوان خبرنگار و پاورقی‌نویس در این یا آن هتل می‌گذشت؛ اما توان آفرینندگی و تمرکز او همیشه ستایش‌برانگیز بود.

در سال ۱۹۱۶، داوطلبانه به خدمت سربازی رفت و یک سال بعد به سرویس مطبوعاتی ارتش در وین منتقل شد. روت در جنگ جهانی اول به اسارت روس‌ها درآمد و پس از پایان جنگ و رهایی از اردوگاه سیبری به وین بازگشت. در سال ۱۹۲۲، با فردریکه ریشلر، دختری اهل وین، ازدواج کرد. سال بعد، از برلین به وین بازگشت و کار مقاله‌نویسی برای چند روزنامه را ادامه داد.
 

لویاتان، فرار بی‌پایان، هتل ساووی و آویل، ماجرای یک عشق و عصیان از آثار یوزف روت هستند. یوزف روت پس از یک بیماری طولانی، در بیست و هفتم ماه مه ۱۹۳۹ در چهل وپنج سالگی در بیمارستانی در پاریس چشم از جهان فروبست.

بخشی از کتاب اعترافات یک قاتل
 

کمی به نیمه‌شب مانده بود که وارد رستوران شدم. می‌خواستم گیلاسی ودکا بنوشم و بعد بی‌درنگ از آن‌جا بیرون بزنم. از این رو به طرف میزها نرفتم و کنار دو مشتری شبانه، جلو پیشخان، ایستادم. گویا آن دو هم دنبال یک گیلاس ودکا آمده و بعد، برخلاف برنامه قبلی‌شان، ناخواسته مدت زیادی آن‌جا مانده بودند. انبوهی از گیلاس‌های خالی و نیمه‌خالی جلوشان بود، حال آن‌که خودشان گمان می‌کردند فقط یک گیلاس بالا انداخته‌اند. وقتی آدم به کافه‌ای می‌رود و به جای نشستن سر میز، کنار پیشخان می‌ایستد، گاه زمان به‌سرعت سپری می‌شود. اگر سر میز بنشیند، در هر ثانیه درمی‌یابد که چقدر لذت برده است و از تعداد گیلاس‌های خالی پی به حرکت عقربه‌های ساعت می‌برد. اما اگر وارد میکده‌ای شود و به‌اصطلاح به آن‌جا «سری بزند» و جلو پیشخان بایستد، آن‌وقت است که می‌نوشد و می‌نوشد و گمان می‌کند تمام این‌ها بخشی است از همان «سرزدن» ی که قبلا فکرش را کرده بود.

آن شب از رفتار خودم پی به این موضوع بردم. من نیز مثل آن دو نفر گیلاس اولی و دومی و سومی را نوشیدم و همچنان همان‌جا ایستادم، مثل آدم‌های همیشه سراسیمه و همیشه مسامحه‌کاری که پا به خانه‌ای می‌گذارند و بی‌آن‌که پالتوشان را دربیاورند، دستگیره در را به دست می‌گیرند و هرلحظه می‌خواهند خداحافظی کنند، اما زمانی دراز همان‌جا می‌مانند، انگار روی مبلی نشسته باشند. هر دو مشتری کم وبیش نجواکنان با صاحب رستوران به روسی گفت‌وگو می‌کردند. مشتری دائم و موجوگندمی بی‌شک می‌توانست نیمی از گفت‌وگوهای کنار پیشخان را بشنود. تقریبآ دور از ما نشسته بود. او را در آینه پشت پیشخان می‌دیدم. گویا اصلا در بند گوش‌سپردن به آن گفت‌وگو یا حتی شرکت در آن نبود. من هم طبق عادت طوری رفتار کردم که انگار هیچ‌چیز نمی‌فهمم. اما ناگهان جمله‌ای خودبه خود به گوشم خورد و دیگر نتوانستم جلو خودم را بگیرم. آن جمله این بود: «چرا قاتل ما امروز این‌قدر عبوس است؟»

یکی از آن دو مشتری این جمله را بر زبان آورد و در همان حال با انگشت به تصویر مرد موجوگندمی در آینه پشت پیشخان اشاره کرد. ناخواسته رو به سوی مشتری دائم برگرداندم و به این ترتیب خودم را لو دادم و معلوم شد سؤال را فهمیده‌ام. او نیز بلافاصله وراندازم کرد، کمی مظنون و بیش‌تر حیرت‌زده. روس‌ها به‌حق از خبرچین‌ها می‌ترسند و من می‌خواستم هرطور شده به آن‌ها ثابت کنم که جاسوس نیستم. اما اصطلاح «قاتل ما» چنان توجهم را جلب کرده بود که ابتدا تصمیم گرفتم بپرسم چرا به مرد موجوگندمی چنین لقبی داده‌اند. رو که برگرداندم، فهمیدم مشتری دائم که به روشی چنین نامعمول از او نام برده بودند نیز سؤال را شنیده است. لبخندزنان سری تکان داد. اگر من در برابر آن سؤال بی‌اعتنا مانده و در آن لحظهٔ کوتاه شک و سوءظن دیگران را بر برنینگیخته بودم، بی‌درنگ به سؤال آن‌ها پاسخ می‌داد. صاحب رستوران از من پرسید: «پس شما روس هستید؟»

می‌خواستم بگویم «نه»، اما مرد موجوگندمی از پشت سر من و برخلاف انتظارم به جای من پاسخ داد: «این مشتری دائم ما روسی را می‌فهمد، اما خودش آلمانی است. فقط از سر ملاحظه‌کاری سکوت کرده است.» 

برچسب‌ها: