هزار خورشید تابان (پالتویی) (ثالث)
هزار خورشید تابان دومین کتاب نویسنده آمریکایی-افغانی خالد حسینی است که در سال ۲۰۰۷ به چاپ رسید و مانند کتاب اول همین نویسنده به فروش بالایی نیز دست یافت. حتی برای ۱۵ هفته متوالی در صدر جدول فروش نیویورک تایمز قرار گرفت.
برخلاف بادبادک باز، که داستانی در مورد پدران و پسرها بود این کتاب درباره مادران و دخترهاست و روایت در هم تنیده زندگی چندین زن افغان را در زمان اشغال شوروی و حکومت طالبان تعریف میکند. گرچه رمان هزار خورشید تابان در قسمتهایی به شدت احساسات خواننده را برمیانگیزد و حس ترحم و دلسوزی او را برای افاغنه به ویژه زنان به دنبال میآورد، اما داستان با داشتن صحنههای خجالتآوری که گویا از یک فیلم درجه دوم آمریکایی برداشته شده است و خشونتی که زنان از خود نشان میدهند، برای گروههایی از خوانندگان که تحمل چنین موضوعاتی را ندارند خوشآیند نیست.
خالد حسینی شخصیتها را به سادگی افسانههای پریان ترسیم میکند و تلاش میکند همدردی خواننده را برای آنها و شرایطی که در آن گرفتار شدهاند مانند آداب و رسوم مذهبی، باورهای دست و پا گیر جامعه، سوءاستفاده از ازدواج و دولتهای سرکوبگر حاکم در کشور، به دست آورد. حسینی به وضوح میخواهد از شرایط زنان افغان برای ایجاد جذابیت در رمان بهره ببرد. اما باید به خاطر داشت که ترسیم چنین شخصیتهای زنی بدون خراب کردن چهره مردان امکانپذیر نیست. مردانی که حتی با وجود علاقه به زنان در این داستان، باز هم بدون ارادهاند، خشونت زیادی دارند و تسلیم خواستههای جسمانی خود میشوند و با اعمال بدون فکر خود وضعیت زنان داستان را باز هم بدتر میکنند. همه شخصیتهای رمان تنها یک بعد دارند یا خشناند یا افسردهاند و یا بسیار سرخوردهاند. گرچه که مهارت داستانگویی حسینی معمولا میتواند این نواقص بیشمار را بپوشاند و با نشان دادن زندگی روزمره مریم و لیلا، زندگی در کابل را قبل و در زمان طالبان، برای خواننده بازسازی نماید تا حس کنجکاوی در مورد زندگی مردم افغانستان، جای سوال در مورد کاراکترها و کلیت داستان را پر کند.
باید توجه داشت که کتاب خالد حسینی فقط در آمریکا خواننده ندارد و هنوز هم این سوال پا برجاست که با ترسیم چنین شخصیتی از زنان، نویسنده چه کمکی به بهبود زندگی آنها در کشور افغانستان و حتی در کشورهای دیگری مانند ایران و پاکستان که پذیرای هزاران مهاجر افغان هستند کرده است؟ آیا نشان دادن مردم افغان با چنین شخصیتهایی حس سوءظن و بدبینی نسبت به این مردمان صبور و رنج کشیده را افزایش نمیدهد و زندگی پرتلاطم و سخت آنها را سختتر نمیکند؟